به گزارش خبرگزاری مهر، کتاب حاضر از یک مقدمه و سه فصل تشکیل شده است. اهمیت اثر حاضر به آن است که از ایالات متحده آمریکا ـ یعنی کشوری که داعیه هژمونی نظام بینالملل را دارد و خود را مبدع و مروج نرمافزارگرایی در سیاست خارجی میخواند ـ به مثابه یکی از بازیگران معتقد به سختافزارگرایی و مهم ترین کشوری که چنین رویکردی را در قرن حاضر عملیاتی نموده، یاد مینماید.
پذیرش چنین فرضیهای نیازمند داشتن مبنایی روششناسانه است تا امکان تحلیل جامع و کامل سیاستهای دولت آمریکا را طی 15 سال گذشته میسر سازد. برای این منظور در مقدمه کتاب حاضر نگارنده نخست ساخت نظام بینالملل را تبیین و سپس براساس آن رویکرد هژمونیک ایالات متحده آمریکا را تحلیل مینماید.
بررسی به عمل آمده حکایت از آن دارد که دولت آمریکا برای نیل به هدف خود (یعنی هژمونیک شدن در نظام بینالملل)، با مشکل مهمی که نگارنده این سطور از آن به «مشکله اخلاقی سختافزارگرایی» یاد کرده، مواجه است. بنابراین جهت حل آن به نوع تازهای از اثباتگرایی (Positivism) روی میآورد که نتیجه آن التزام به آموزههای سختافزاگرایی و بیتوجهی به رهنمودهای راهبردی نرمافزارگرایی در عرصه سیاست خارجی است. تجاوز به عراق و افغانستان از نتایج عملی حاکمیت این رویکرد روششناسانه بر دستگاه فکری و عملی سیاست خارجی آمریکا به شمار میآید.
سه فصل کتاب سعی میکند به سئوالهایی چون «قدرت نرم چه نقشی در سیاست خارجی آمریکا در دوره کلینتون و بوش(پسر) داشته است؟»، «ابزارها و مؤلفههای قدرتنرم و مکانیسمهای اجرایی آن چیست؟» و «قدرتنرم چه تأثیری بر سیاست آمریکا در قبال ایران داشته است؟ پاسخ دهد. در فصل اول با عنوان «تبیین قدرت نرم، مؤلفهها و ابزارها»؛ نگارنده پس از تعریف و تبیین قدرت نرم، ابزارها و مؤلفههای قدرتنرم را مورد بحث و بررسی قرار میدهد.
بر همین اساس ابزارهای قدرت نرم دیپلماسیعمومی، هژمونی در ورای رهبری، مداخلهجویی بشردوستانه، حقوق بشر، رفتار و استفاده دوگانه از ارزشها و اصول عامه پسند و تحریم اقتصادی، نه نرم و نه سخت بیان شده است. در فصل دوم با عنوان «سیاست خارجی آمریکا در دوره پساجنگسردی»؛ روابط خارجی آمریکا، مکاتب حاکم بر این روابط از جمله همیلتونیسم، جکسونیسم، و ویلسونیسم؛ عوامل مؤثر بر سیاست خارجی آمریکا و در ادامه سیاست خارجی بیل کلینتون و جورج دابلیو بوش مورد مطالعه قرار گرفته است.

فصل سوم با عنوان «راهبردهای آمریکا در مقابل ایران»؛ با مقدمهای در مورد روابط ایران و آمریکا بعد از انقلاب اسلامی ایران شروع شده و علل و چگونگی تقابل یا تعامل میان دو کشور بحث شده و در آخرین فراز به سناریوهای مبتنی بر قدرت نرم موجود آمریکا در مقابل جمهوری اسلامی اشاره شده است.
در مجموع میتوان نتیجه گرفت که آمریکا بهطور کلی از بدو پیروزی انقلاباسلامی در ایران، بیشتر به قدرت نرم متوسل شده تا به قدرت سخت و دست کم تلاش کرده است تا سیاستهای مبتنی بر قدرت سخت را به انحای مختلف با سیاستهای مبتنی بر قدرتنرم مشروع و موجه جلوه دهد. از آنجا که به دلیل نبود رابطه سیاسی و دیپلماتیک آمریکا با ایران امکان استفاده از برخی ابزارهای قدرت نرم وجود ندارد، لذا بهترین راه برای اعمال قدرت نرم علیه ایران، «دیپلماسیعمومی» یا «دیپلماسی مردم محور» میباشد که از اوایل سالهای ریاست جمهوری کلینتون، براساس سیاستهای مبتنی بر قدرت نرم بهکار گرفته شد و در حال حاضر نیز ادامه دارد.
از این روی به دلیل گرفتاریهای آمریکا در مناطق مختلف جهان به ویژه عراق و بالا بودن هزینههای نظامی و ملاحظات اقتصادی ازجمله قیمت جهانی نفت، از طرفی استفاده از قدرت قهری و نظامی برضد ایران منتفی به نظر میرسد، هرچند که پرونده استراتژی توسل به حمله نظامی به ایران در کاخ سفید بسته نشده است و از طرف دیگر تغییر رفتار ایران به ویژه بعد از سیاستهای اعلامی محمود احمدی نژاد تقریباً منتفی شده است، لذا تنها راه فعلاً توسل به اهرمهای قدرت نیمه سخت در قالب انواع مختلف تحریمها مخصوصاً اقتصادی و اهرمهای قدرت نرم مانند حمایت از حقوقبشر و حمایت از اقلیتهای قومی و مذهبی، مداخلات بشردوستانه چون حمایت از زندانیان سیاسی و روزنامهنگاران و مطبوعات، … و افزایش نابسامانیهای اقتصادی و اجتماعی جهت گسترش و تشدید نارضایتی و فشارهای داخلی بر جمهوری اسلامی در قالب جداسازی حساب مرم ایران از حکومت جمهوریاسلامی، کمک به دموکراسی، راهاندازی جنبشهای فرهنگی و اجتماعی و منسجم کردن اپوزیسیون داخل و خارج از کشور میباشد.
یادآور می شود، "نقش قدرت نرم در سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران: از نرمافزارگرایی کلینتون تا سختافزارگرایی بوش" نوشته جواد علیپور با مقدمه اصغر افتخاری به همت انتشارات دانشگاه امام صادق(ع) در زمستان 1390 به بهای 40000 ریال منتشر شد.
نظر شما