پیام‌نما

لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ * * * هرگز به [حقیقتِ] نیکی [به طور کامل] نمی‌رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و آنچه از هر چیزی انفاق می‌کنید [خوب یا بد، کم یا زیاد، به اخلاص یا ریا] یقیناً خدا به آن داناست. * * * لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ / آنچه داری دوست یعنی ده بر او

۱۳ تیر ۱۳۹۱، ۹:۱۳

نشانی از بی نشانان/

جانبازی بدون درصد در اردبیل/ کسی "مرد آهنی" جبهه ها را نمی‌شناسد

جانبازی بدون درصد در اردبیل/ کسی "مرد آهنی" جبهه ها را نمی‌شناسد

اردبیل – خبرگزاری مهر: روزهای زوج، پنج ساعت خوابیدن زیر دستگاه دیالیز تنها برنامه زندگی مردی است که برای دفاع از اعتقادات، ایثار را ماندگار کرد، اما بعد از 27 سال بدون اینکه کسی او را رزمنده بشناسد زیر دستگاه دیالیز از حماسه دیروز و درد و غربت امروز می گوید.

به گزارش خبرنگار مهر، وقتی در سال 1359 جنگ نابرابر و هشت سال دفاع مقدس آغاز شد، همه اقشار مردم راهی جبهه ها شدند، همه آنها با خلوص نیت و نه برای کسب غنیمت و مال دنیوی عاشقانه برای دفاع از خاک و وطن کمر همت بستند و در این مدتبرخی راه شهید پیمودند، گروهی جانباز و یا آزاده شدند و...، در این میان تعدادی نیز مجروحیتشان محرز نشد ولی با گذشت زمان عوارض گازهای شیمیایی، امواج گلوله و خمپاره جسمشان را درگیر کرد.

این افراد که روح خدایی و ولایی داشتند هیچ زمان پرده از این راز برنداشتند و در گوشه ای سنگر ایستادگی و مقاومت در برابر مصائب جسمی و روحی را انتخاب کرده اند.

روزی که "بشیر" آهنی شد

یکی از این چهره ها "بشیر خلیلی" است که در دوران دفاع مقدس به بشیر آهنی معروف بود، می گوید: در جبهه چون نسبت به سایر رزمنده ها جثه ای کوچک ولی ورزیده داشتم برای حمل هر وسیله ای داوطلب می شدم به همین خاطر رزمندگان "بشیر آهنین" صدام می کردند.

بشیر نیز همچون سایر بسیجی های آن دوران در حالی که کمتر از 16 سال داشت به همراه جمعی از دوستانش از محله معروف (قره دینه) اردبیل به عشق دفاع از میهن به جبهه رفته و خاک مناطق جنگی را لمس کرده است.

وی اضافه می کند: وقتی در تلویزیون می دیدم رزمندگان حاضر در پشت سنگرها، همسنم هستند از خودم خجالت می کشیدم هر شب با آرزوی رفتن به جبهه می خوابیدم تا اینکه زمانش فرا رسید.

خلیلی 20 بهمن 1364 عملیات والفجر هشت را خوب به خاطر دارد، می گوید: همراه با لشکر حبیب ابن مظاهر از دزفول به طرف خط مقدم راهی شدیم حدود یک ماه در "کارخانه نمک" در 10 کیلومتری شهر فاو ماندیم تا اینکه زمان عملیات در منطقه حاضر شدیم.

وی که از بازگویی آن لحظات به شدت هیجان زده و متاثر شده متذکر می شود: وظیفه ام رسیدگی به مجروحان  و جابحایی آنها بود، منطقه از شدت آتش و گلوله و شیمیایی دشمن به شدت آلوده بود ما را به عقب بردند. 15 روز در پشت جبهه بودم که احساس کردم تمام پوست بدنم زرد شده و با اینکه تحت درمان قرار گرفتم ولی این عارضه در بدنم باقی ماند.

خدمت به نظام اسلامی مقدس ترین کارهاست

این رزمنده که بعد از پایان جنگ تحمیلی دو سال نیز خدمت سربازی را گذرانده است، می گوید: خدمت به نظام اسلامی آنقدر مقدس  بود که دوست نداشتم کسی از سابقه جبهه ام چیزی بداند و با اینکه بیماری ام هر روز سخت تر می شد دو سال در منطقه کرمانشاه به عنوان سرباز لشکر 81 زرهی خدمت کردم.

این رزمنده اکنون بعد از گذشت 27 سال که بیش از 20 سال آن را در بیمارستانها گذرانده است، هنوز هم نمی خواهد بپذیرد که از دست دادن کلیه هایش ناشی از تنفس گازهای شیمیایی بوده و او را از همان ابتدا زمین گیر کرده است، آنچنان از دفاع و رشادتهای ایثارگران و خدمت به مردم و کشور حرف می زند که در این لحظات تمام دردهایش را فراموش کرده است.

در مقابل خلیلی که اکنون به عنوان یک بیمار کلیوی حاد محسوب می شود، نه به عنوان جانباز جنگ تحمیلی بلکه در برابر تواضعش شرمسار شدیم.

متولیان حوصله شنیدن خواسته های ایثارگران را ندارند

وی می گوید: جانبازان زیادی را می شناسم که با وجود داشتن پرونده جانبازی و رزمندگی با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کنند و کمتر کسی پیدا می شود که جویای احوال آنها باشد. خیلی ها سالهاست پشت درهای کمیسیون اخذ یا تغییر درصد جانبازی اسیرند آن وقت چه کسی حاضر می شود حرفهای مرا که حتی کارت حضور در جبهه را نیز گم کرده ام، قبول کند.

خلیلی یادآور می شود: مدیران حوصله شنیدن این حرفها را ندارند ضمن آنکه راه حلی هم برای چنین مشکلاتی نیست و اساس مراجعاتی که به آنها می شود به فرض دروغ ارزیابی می کنند و در صورت اثبات هم خدماتی که شایسته جانبازان است، ارائه نمی شود.

به تأکید این رزمنده امروز باید هر چه می توان در گسترش فرهنگ ایثار و شهادت در جامعه کوشید و اگر یک قدم برای راحتی و آسایش مردم برداشته شود خود نوعی ایثارگری است.

این رزمنده ادامه می دهد: ده سال پیش یکی از فرماندهان سپاه اردبیل از من خواست سه نفر شاهد بیاورم که مرا در جبهه دیده اند تا شاید از این طریق کمکی به وضیعت کنونی ام باشد، ولی به غیر از جانباز 70 درصد "محمد عظیم پور" و رزمنده دوران جنگ "عوض مینایی" کسی را به خاطر ندارم، بعد از پایان جنگ بیشتر اوقات در تخت بیمارستان بوده ام و فرصت انجام هیچ کاری را نداشتم.

هزینه بیماران کلیوی سرسام آور است

وی که در اثر عوارض ناشی از مجروحیت جنگ تحمیلی کلیه ها، گوش و بینایی یک چشم و انگشتان یک دستش را از دست داده است با مشکلات مالی زیادی مواجه است، وی ادامه داد: خانه ام را برای خرید کلیه فروختم، ولی بدنم پس داد و هم اکنون به همراه خانواده ام در خانه پدری زندگی می کنم.

خلیلی با اشاره به هزینه سنگین دارو و درمان تاکید کرد: با این هزینه های سنگین به آسانی نمی شود از عهده درمان بیماری برآمد من خودم هیچ ولی کسانی را می شناسم که نان شبشان را در این وضیعت به سختی تهیه می کنند.

وی از وضیعت نامناسب و عدم رسیدگی مطلوب بیمارستانها گلایه و متذکر شد: معمولا بیمارستانهای بزرگ یک وعده تغذیه بیماران کلیوی را تقبل می کند، اما در استان اردبیل چنین چیزی وجود ندارد و بیشتر بیماران مجبورند ساعتها بدون دریافت حتی یک قطره نوشیدنی زیر دستگاه دیالیز بمانند.

وضیعت بخش دیالیز اردبیل نامناسب است

وی وضعیت بخش دیالیز بیمارستان اردبیل را به لحاظ بهداشت، خدمات و رفاه مناسب بیماران کلیوی نمی داند و از مسئولان تقاضا دارد برای یکبار هم که شده به این بخشها مراجعه کنند.

خلیلی یادآور می شود: هفته ای سه بار از ساعت 12 تا 19 در بیمارستان بوعلی بستری هستم، اما طی این سالها تاکنون ندیدم یکی از مسئولان یا مدیران این بیمارستان و دانشگاه علوم پزشکی برای بازدید و یا عیادت از بیماران کلیوی بیایند و از نزدیک به مسائل و مشکلات درمانی آنها رسیدگی کنند.

این رزمنده بی نام و نشان و جانباز از خود گذشته و ایثارگر زمانی که می توانست بدون هیچ مشکلی به تحصیل علم پرداخته و یا در جایی مشغول به کار شود، احساس تکلیف کرده و برای دفاع از خاک وطن در جبهه های جنگ حضور یافته است. حال 27 سال از همان دوره جوانی در کنج بیمارستانها عمر می گذراند و انتظاری از هیچ کس ندارد.

رزمنده جانبازی که آرزو دارد ای کاش می توانست برای یک لحظه قدردان زحمات همسرش و پدر خوبی برای تنها فرزندش باشد.

او که هنوز بعد از گذشت سالها خاطرات سنگر و جبهه را به خاطر دارد بدون شک هر بار زیر دستگاه دیالیز و در لحظاتی که حالتهای افت فشار خون  و سرگیجه را تحمل می کند یاد همرزمان شهیدش او را آرام می کند و تنها خدا نجوای عاشقانه او را با همرزمانش می شنود.

بشیر آهنی هنوز هم همانند دوران دفاع مقدس آهنین است با این تفاوت که این بار روحش آهنی تر از جسمش دیده می شود.
.............................
محمد میرزایی ناطق
عکس: وحید مقدم

کد خبر 1640993

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha

    نظرات

    • بشیر خلبلی ۲۱:۵۶ - ۱۳۹۴/۰۶/۲۷
      1 0
      افتخار کردم به هم نام به این دلاوری دارم
      • زهرا IR ۰۰:۲۱ - ۱۴۰۰/۱۲/۰۹
        0 0
        خدا بیامرزه و روحش شاد سه ساله که فوت کردن