به گزارش خبرنگار مهر، حجت الاسلام علی دشتکی در یادداشت خود به مناسبت ولادت حضرت مهدی(عج) آورده است: مسأله مهدویت و ظهور امام زمان، از ابعاد مختلفى مورد بررسى قرار گرفته و یا قابل بررسى است. یکى از ابعادى که در این موضوع قابل طرح است و شاید کمتر به آن توجه شده باشد، مسأله معناى حیات و بررسى ظهور و انتظار امام زمان از این دریچه است. در این مجال برآنیم تا با طرح این موضوع، باب بحث، تحقیق و گفتگو را در این زمینه بگشاییم.
مراد از معنا چیست؟
معناى زندگى یعنى اینکه من چرا زندهام؟ و زنده بودنم چه فایدهاى مىتواند داشته باشد؟ معناى زندگى یعنى آن چیزى که انسان به خاطر آن زندگى مىکند. معناى زندگى یعنى آن چیزى که انسان به خاطر آن تلاش و کوشش مىکند. معناى زندگى آن چیزى است که انسان به خاطر آن سختىها را تحمل مىکند. معناى زندگى آن چیزى است که حتى انسان حاضر است به خاطر آن بمیرد و جانفشانى مىکند. "معناجویى" یعنى جستجو جهت یافتن پاسخ براى موارد یاد شده و "معنادارى"یعنى برخوردارى از پاسخهایى روشن و صریح براى موارد یاد شده. یافتن معناى زندگى به انسان جهت مىدهد و مایه پویایى و تحرک مىشود و به انسان انرژى براى تلاش و زندگى کردن مىدهد و توان بردبارى و مقاومت را افزایش مىدهد.
ضرورت معنا
خداوند متعال انسان را آفریده و آفرینش او عبث و بیهوده نبوده است. قرآن کریم در این باره مىفرماید:
أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَاتُرْجَعُونَ
آیا گمان مىکنید که شما را بیهوده آفریدیم و شما به سوى ما باز نمىگردید
چون آفرینش انسان بیهوده نیست، »"آفریده خدا" نیز بیهودهگرا نیست. انسان موجودى است کمالگرا و هدفمند است که از بیهودگى، بىمعنایى و بى هدفى سخت گریزان است و لذا بیهودگى و پوچى چنین موجودى را ارضاء نمىکند. براى چنین موجودى اگر زندگى معنا و هدفى نداشته باشد، زنده ماندن هم ارزشى نخواهد داشت؛ هر چند تمام امکانات زندگى براى او فراهم باشد.
به بیان دیگر آنچه موجب شکست و نا امیدى مىشود، »ناکامى در معنا یابى« است نه ناکامى در رفاه و جاه. همانگونه که انسان جسمى دارد و جانى دارد، زندگى نیز داراى دو بخش است: »مواد زندگى« و »معناى زندگى« همان اندازه که جان بر جسم برترى دارد، معناى زندگى نیز بر مواد زندگى برترى دارد.
معنا دارى، ضرورت زندگى فردى و جمعى هست اما هر چیزى نمىتواند معناى حیات باشد. معنا باید چیزى ارزشمند و فراتر از خود زندگى باشد. اگر معنا، دلیل وجود و زنده بودن انسان است، باید چیزى فراتر از زنده ماندن باشد. اگر معنا عاملى براى زندگى کردن است، باید چیزى فراتر از زندگى کردن باشد. اگر معنا دلیل تلاش و کوشش است. باید آنقدر ارزشمند باشد که عمر و انرژى خود را صرف آن کنیم. اگر معنا عامل بردبارى و تحمل سختىها است، باید آنقدر مهم باشد که ارزش این همه تلاش و رنج را داشته باشد. اگر معنا مىتواند مرگ را و مردن را توجیه کند، باید آنقدر ارزشمند باشد که انسان زندگى خود را فداى آن کند. معناى زندگى باید ارزشمند، پایدار و بدون تبعات منفى باشد.

افراد مسلمان هر جا که باشند در یک جامعه زندگى مىکنند اما مهم این است که جامعه آنان هویت اسلامى داشته باشند. شیعه نیز هر جا که باشد درون یک جامعه زندگى مىکند اما مهم این است که در یک جامعه شیعى با هویت شیعى زندگى کند. جامعه شیعى، یعنى جامعهاى که براى حیات اجتماعىاش معنایى بر خواسته از افکار و آرمانهاى خود داشته باشد. جامعه شیعى باید بداند چرا زنده است و به چه خاطر زندگى مىکند و چرا باید به حیات اجتماعىاش ادامه دهد. اینگونه است که جامعه شیعى زنده مىماند و به حیات اجتماعى خود ادامه مىدهد.
معناى حیات اجتماعى شیعه
پیش از این گفتیم که معناى زندگى باید ارزشمند باشد. در مقیاس جوامع نیز همین امر صادق است. معناى زندگى براى برخى افراد و تمدنها »لذتطلبى« است. برخى جوامع فقط در پىبهتر خوردن، بهتر آشامیدن، بهتر خوابیدن و بیشتر لذت بردن هستند. این معناى زندگى شایسته حیوانات است نه انسانها. امام على(ع) مىفرمایدک من آفریده نشدهام همانند حیواناتى که همّشان علفشان است، خوردنىهاى لذیذ مرا به خود مشغول سازد کسى که همش خوردن و شهوترانى کردن باشد، در دورترین حالت از خداوند قرار دارد.
واقعیت این است که اینها امور ارزشمندى نیستند که بتوانند معناى زندگى انسان باشند. خداوند آفرینش را براى انسان آفرید و انسان را براى خودش. حال اگر انسان دنیا را معناى زندگىاش بداند، زیان کرده و شکست خواهد خورد. آنچه فراتر از انسان و همه آفرینش است، خداوند است. خدا عالىترین معنا براى زندگى است؛ معنایى ارشمند بلکه ارزشمندترین، و پایدار بلکه تنها مفهوم پایدار هستى، و بىزیان بلکه سراسر خیر و برکت. براى رسیدن به خدا و خدایى شدن است که انسان به دنیا مىآید و زندگى مىکند و به خاطر آن تلاش مىکند و در آن راه قدم مىگذارد و به همین خاطر همه سختىها را تحمل مىکند و حتى حاضر است جان دهد. به همین جهت جامعه اسلامى و بهخصوص جامعه شیعه موفقترین جوامع در معنایابى است. لذتطلبى و قدرتطلبى نهایت معنایى است که جوامع مادى براى خود دارند؛ مفاهیمى ناچیز و ناپایدار و پر درد. از این رو چنین جوامعى »عاقبت« ندارند، به خلاف جامعه اسلامى که عاقبت از آن آنان است
نظر شما