در عصر جهانیشدن اهمیت و نیاز به مسائلی مانند صلح پایدار جهانی و شهروند جهانی بیشتر احساس میشود. در بررسی این مسائل آرا و اندیشههای کانت از جایگاه ممتازی برخوردار است. دغدغه اصلی کانت در چند اثر بررسی این مفاهیم و دستیابی عملی به آنها بوده است. بنابراین در این نوشتار دیدگاههای وی در این موضوع مورد بررسی اجمالی قرار میگیرد.
نظریه «قرارداد دولتی» هابز نزد کانت به پیششرط اجتنابناپذیر یک قانون اساسی حقوقی و شهروندی تبدیل میشود. برای کانت، قرارداد دولتی صرفا یک ایده خرد است و کارکردی تنظیمی دارد. این ایده از یک طرف دارای این کارکرد است که قانونگذار را متعهد میکند تا قوانین را چنان وضع کند که گویی از اراده متحد تمام مردم برخاسته و از طرف دیگر دارای این کارکرد است که هر شهروندی را آنگونه بنگرد که گویی به اراده متحد تمام مردم رأی مثبت داده است.
بنابراین به زعم کانت دولت باید همواره چنان رفتار کند که مردم بتوانند حقانیت و مشروعیتش را مورد تأیید قرار دهند. مادامی که دولت چنین رفتار میکند، محملی حقوقی برای مقاومت قهرآمیز علیه آن نیز وجود ندارد و وظیفه اپوزیسیون و مقاومت در چارچوب آزادی قلم محدود میماند. به عبارت دیگر هر شهروندی مجاز است نظریات انتقادی خود را در معرض داوری افکار عمومی قرار دهد. به این ترتیب میتوان تشخیص داد که آزادی عقیده و بیان نزد کانت، دارای ارزشی کانونی است. کانت وجدان آگاه و بیدار اجتماعی را مهمترین نهاد کنترل قدرت میداند.
بسترهای گرایش جهان شهری
گرایش جهانشهری کانت نتیجه نگاه او به انسان به مثابه غایت به ذات است. برای کانت موضوع حقوق بشر را نمیتوان به مناسبات داخلی یک کشور محدود کرد، چرا که حق بشری حقی است که به هرانسانی به دلیل انسانیت او تعلق دارد. ایده بشریت در نظر کانت در برگیرنده هر فرد انسانی است. کانت از طریق ایجاد چنین نهادی، در پی جلوگیری از بروز منازعات نظامی و جنگهای خانمانسوز است.
وی ضرورت ایجاد قوانین بینالمللی را برای متعهد کردن همه دولتها یادآور میشود و تصویب چنین قوانینی را در خدمت ایجاد جمهوری جهانی میداند. به نظر کانت، حقوق بشر جهانشمول و تقسیمناپذیر است و برای کل خانواده بزرگ بشری اعتبار دارد. به زعم کانت دولتها را میتوان بر پایه دو معیار فرد یا افرادی که در رأس قوای دولتی قرار دارند و نیز نوع حکومت تقسیمبندی کرد و سنجید.
ملاک نخست، شکل سلطه را نشان میدهد که در آن یک نفر، یا چند نفر متحدا و یا همه (جامعه شهروندی) است، میتوانند زمام امور را در دست داشته باشند. بدینسان انواع سلطه آئتوکراتیک، آریستوکراتیک و یا دموکراتیک شکل میگیرد. ملاک دوم، شکل حکومت را معین میکند و نشان میدهد که آیا قانون اساسی منتج از اراده مردم در آن وجود دارد یا نه؟! به نظر کانت در رابطه با این پرسش که دولت از کمال قدرت خود چگونه استفاده میکند؟، میتوان به پاسخ نوع حکومت جمهوریخواهانه یا مستبدانه رسید.
مهمترین عامل برای کانت، همان تفاوت میان دولت مبتنی بر قانون اساسی و دولت مبتنی بر خودکامگی است. در فلسفه سیاسی کانت ترکیبی از سه عنصر آزادی، قانون و قهر اجتناب ناپذیر است. به نظر او قانون و آزادی منهای قهر یعنی بیسالاری و قانون و قهر منهای آزادی، یعنی استبداد که حالتهای آزادی بدون قانون و قهر به وضعیت توحش میانجامد و قهر بدون آزادی و قانون به نظام بربریت.
توجیه سیاست نزد کانت، جز از طریق قراردادن آن تحت اخلاق میسر نیست و لذا سیاست در خدمت تحقق قانون اخلاقی قرار دارد و نه در خدمت تحمیل نیازها و علایق طبیعی. سیاست به مفهوم کانتی آن، در مقابل قدرت در خدمت منافع فردی یا گروهی و در راستای تحقق حکومت قانون قابل درک است. چنین سیاستی تنها میتواند به سوی برآوردن خیر عمومی جهتگیری داشته باشد؛ اما خیر عمومی به عنوان هدف سیاست را نمیتوان تنها سعادت و سلامت همه انسانها تفسیر کرد، بلکه باید آن را تأثیر خرد در همه انسانها برای تبدیل آنان به ذاتهای اخلاقی فهمید. برای کانت، آنچه که اراده انسان خردمند و تابع قانون اخلاقی، در قلمرو همزیستی میان انسانها میتواند بخواهد، چیزی جز صلح نیست.
صلح جاودان
اندیشه کانت در مورد صلح جاودان، حول موضوع بدیلهای رفتاری انسان در رابطه با ایده حق دور میزند یا انسانها در یک جامعه حقوقی (شهروندی) در وضعیت حقوقی و قانونی به سر میبرند و یا بدون تعینات حقوقی در آزادی وضعیت طبیعی. مادههای سه گانه توضیحی برای تحقق صلح جاودان به قرار زیر است: 1ـ قانون اساسی شهروندی در یک دولت، باید جمهوریخواهانه باشد. 2ـ حقوق ملتها باید بر شالوده فدرالیسمی از دولتهای آزاد استوار شود. 3ـ حقوق شهروندی جهانی باید محدود به شرایط میزبانی یا مهماننوازی عمومی باشد.
کانت در تبیین نخستین ماده طرح خود برای رفتن به سوی صلح جاودان، تصریح میکند که نظام جمهوری نظامی است که اصل آزادی اعضای جامعه، یعنی انسانها را بر پایه آغازههای وابستگی و مطیع بودن همه آنان به یک قوه قانونگذاری و بر طبق آزادی همگان به مثابه شهروندان یک دولت در برابر قانون تأمین میکند.
وی در تبیین دومین ماده طرح خود تصریح میکند که دولتهای جهان را میتوان به مثابه افراد یک جامعه در نظر گرفت که در وضعیت طبیعی، یعنی در شرایط استقلال از قوانین بیرونی در کنار هم به سر میبرند و هر یک برای امنیت خود میتواند و باید از دیگری مطالبه کند که به میثاقی شبیه یک قانون اساسی شهروندی بپیوند تا حقش محفوظ باشد. وی چنین چیزی را «اتحاد ملل» مینامد.
سومین ماده توضیحی، معطوف به حقوق شهروندی در پهنه گیتی (حقوق جهانشهروندی) است. وی تصریح میکند که هر انسانی باید از این حق برخوردار باشد که در خاک کشوری بیگانه، مادامی که دست به اقدامی دشمنانه نزده است، از رفتاری دوستانه نسبت به خود برخوردار باشد، البته این حق هر کشوری است که مانند یک میزبان، مهمانی را بخواهد یا نخواهد، اما هر دولتی موظف است که حتی امر نپذیرفتن میهمان را مادامی که به معنی زوال او نباشد، غیردشمنانه تلقی کند.
کانت چنین امری را شرایط امکان ایجاد رابطه میان مردم در تمام نقاط جهان، برای پیوندهای دوستانه و نهایتا ایجاد مناسباتی قانونمدار در میان آنان برای رفتن به سوی یک قانون اساسی جهانی ارزیابی میکند. چنین تلاشی، با استثمار ملتهای جهان در مغایرت کامل قرار دارد. بنابر ملاحظات فوق میتوان گفت که قانون اساسی جمهوریخواهانه در یک کشور قراردادی بر مبنای فدرالیته میان دولتهای گوناگون جهان و جلوگیری از تجاوز و استثمار برای کانت پیششرطهای ایجاد صلح جاودان را میسازند.
ایده کانت طرحی برای رفتن به سوی صلح جاودان در میان انسانهای سراسر گیتی بر مبنای سیاستی است که تحت ایده حق قرار دارد. برای کانت حقوق انسانها در جایگاهی مقدس قرار دارد و سیاست چنانکه بخواهد امر تمشیت امور را به شکل صلحآمیز بر عهده داشته باشد، باید همواره در برابر آن زانو بزند. کانت در این رساله خود تلاش می کند تا تأملات مشخص سیاسی را با ژرفاندیشیهای منظم فلسفی ـ حقوقی پیوند زند.
ادامه دارد ... .
نظر شما