با آغاز غیبت کبری و انتظار شیعیان برای آمدن مهدی منتظر(عج)، عده ای از این اعتقاد سوء استفاده کرده و ادعای ملاقات و یا نیابت آن حضرت را نموده و برخی را دور خود جمع کردند، با آنکه احادیث فراوانی رسیده بود مبنی بر اینکه «کسانی که بعدها ادعای مشاهده و ملاقات [امام زمان را] می کنند، دروغگو و افترازننده هستند.»
علاوه بر آن، مدعیان روایاتی جعل کردند که بتوانند با آن ادعاها تناسب داشته باشد و از این رو، درباره شگفتی قیام آن حضرت و کارهای عجیب و غریب و از آن جمله مخالفت آن حضرت با سنت پیامبر(ص)، حدیث ساختند، یا شرایط و چگونگی ظهور امام غائب را به شکل شگفت انگیزی رواج دادند که بعدها در کتاب های حدیث، زیر عنوان «ملاحم و فتن» گرد آمد. این روایات چنان گسترده بود که بعدها موسوعه های فراوانی گرد آمدند و در آنها غث و ثمین و روایات جعلی و سخیف را در بر گرفته و غربال هم نشده بودند.
در این میان، روایاتی در علائم آخرالزمان با وصف های شگفت از وجود قاهرانه آن حضرت، از خشونت گرایی رفتار خبر می داد که همه چیز را با زور و اجبار انجام می دهد و به هیچ چیز رحم نمی کند و حتی انسان هایی را می کشد به جرم اینکه پدرانشان جنایتی کرده اند. در رفتار او، هیچ رفتار جاذبه برانگیز و شفقت گونه وجود ندارد. این روایت ها آخرالزمانی را توصیف می کردند که خون جاری می کند و سیلی از خون و کشتار در کوچه و بازار راه می اندازد. منطقی جز جنگ نمی شناسد.
جالب اینکه این روایات علائم و آثاری را یاد می کرد که می توانست برای هر دوره ای قابل سوء استفاده و بلکه تنقیص شیعه و یا بهره برداری قدرتمندانه باشد. این روایات از سویی موجب جلب توجه به مهدویت می شد و از سویی مدعیان مهدویت و یا ملاقات با آن حضرت یا رواج خرافات را موجب می گردید.
در فاصله قرن های سوم و چهارم هجری، در سوریه(شامات)، برخی داعیان اسماعیلی شایعاتی منتشر کردند که مهدی(عج) ظهور کرده و همان عبیدالله، امام اسماعیلی است که نامش تا آن اواخر مستور بوده است. عبدالله بن میمون(م 251ق.) از اعراب خوزستان بود. وی به مقام «داعی» اسماعیلی نائل شد و از طرف امام مستور(امام زمان(عج)، در خوزستان دعوت و تبلیغ می کرد. او ناگزیر پنهان شد و نخست در بصره پناهگاهی جست و سپس به سلامیه (در سوریه) گریخت و در آنجا به تبلیغ پرداخت و مبلغانی به اطراف گسیل کرد. آنان به مردم می گفتند که به زودی امام مستور(صاحب الزمان(عج)) مهدی موعود، ظهور خواهد کرد.
در سال 665ق، قیام بزرگ مردم فارس، تحت رهبری شیخ شرف الدین قیام مشابهی بود که در خوزستان ایجاد شد و در رأس آن، سید محمد مشعشع که از شیعیان افراطی (غالی) بود، قرار داشت. وی خود را مقدمه ظهور امام غائب می خواند و پیشگویی می کرد که وی به زودی ظهور خواهند کرد و عدل و داد بر روی زمین برقرار خواهد شد.
پس از حملات ویرانگرانه و وحشیانه مغولان به ایران، و حاکمیت یافتن آنان به جان و مال و ناموس مردم، شیعیان نشانه های ظهور را نزدیک می دیدند. یاقوت حموی، مورخ معروف قرن هفتم می نویسد که در سال های نخست حمله مغولان، در شهر کاشان ـ از کانون های عمده تشیع در ایران ـ مردم شهر، هر روز جمعه هنگام سپیده دم از دروازه خاج می شدند و اسب زین کرده ای را با خود می بردند تا حضرت مهدی(عج) در صورت ظهور بر آن اسب سوار شود.
در زمان فرمانروایی سربداران نیز نظیر همین عمل در شهر سبزوار ـ که یکی از مراکز تشیع شمرده می شد، معمول بوده است، البته شیادان از این موقعیت به نفع خود سود می جستند، دکان و دستگاه، مرید و فدایی برای خود می ساختند، نذورات و هدایا می گرفتند.
در دوران قاجار، این بهره گیری نمود بیشتری پیدا کرد و خصوصا توسط کسانی موضوع ظهور و زمان آن فضاسازی شده بود و چنین وانمود می شد که در آستانه ظهور مهدی صاحب الزمان و نزدیک ظهور وی شده ایم، البته در فضای نگون بختی جامعه ایران در دوره قاجاریه که بر اثر بی کفایتی حاکمان و شرایط استعماری قرن نوزدهم، وضعیت فلاکت بار اقتصادی، توده های مؤمن چشم و دل به عالم غیب داده بودند و راه برون رفت این وضعیت اسفبار را در توسل به حضرت حجت(عج) و ظهور آن حضرت جستجو می کردند، در این شرایط طبیعی است که از هر سو، فضا و بستر ادعای ظهور و پذیرش نائب و یا خود امام زمان (عج) فراهم گردد و عوامل سیاسی به آن دامن می زدند، به ویژه که فضاسازی های دروغین هم فراهم شده بود.
نمونه این تجربه فضاسازی کاذب، بهره گیری کسانی مانند سید علی محمد شیرازی حسینعلی بهاء و پیش از او شیخ احمد احسایی بود که مسأله رکن رابع را مطرح ساخت. سید علی محمد، از مدعیان بابیت امام دوازدهم شیعیان بود؛ اما بعدها مدعی مهدویت و سپس مدعی نبوت شد. او پس از ادعای بابیت، آشکارا از مقام مهدویت خود سخن گفت و بابیت امام زمان را که پیش از آن به تصریح ادعا کرده بود، به بابیت علم خداوند تأویل کرد، اما چیزی نگذشت که ادعاهای بالاتری را به میان آورد و از شیخیه با اندیشه های غلوآمیز بود، از فضای ملتهب مهدی گرایانه بهره جست و فرقه بابیت و بعدها بهائیت را بنا نهاد که تکفیر، ارتداد و فشار بر آن کارگر نیفتاد و تا به امروز به عنوان خرده معضل دینی و اجتماعی درآمده است.
این ادعاها با فراز و نشیب همچنان ادامه یافت و با سخت شدن شرایط اجتماعی و سیاسی اوج می گرفت. در آستانه انقلاب اسلامی که امید و تحرک اجتماعی و عقلانیت ایران را فراگرفته بود، کمترین زمینه این گونه ادعاها را خنثی می کرد.
با مروری بر ادعاها و نمونه های تاریخ معاصر می بینیم که کم نبوده اند اشخاص و جریاناتی که کوشیده اند از این عقیده سوء استفاده کنند. پاره ای از مشترکات میان اعتقاد صحیح و ادعاهای دروغین خلط شده است. بی شک اگر اعتقادات مذهبی از خرافات و پیرایه ها زدوده نشود، دستاویز مناسبی برای اشخاص و جریانات طماع و مغرض قرار می گیرد، تا آنجا که حتی دستگاه های جاسوسی بیگانگان در ایجاد انشعاب در مذاهب و فرقه سازی با تمسک به عقاید مذهبی ید طولایی دارند و از اعتقاد به امام زمان(عج) نیز پیش از این برای فرقه سازی بهره جسته اند.
نظر شما