پیام‌نما

فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ * * * پس همان گونه که فرمان یافته ای ایستادگی کن؛ و نیز آنان که همراهت به سوی خدا روی آورده اند [ایستادگی کنند] و سرکشی مکنید که او به آنچه انجام می دهید، بیناست. * * * پايدارى كن آن‌چنان ‌كه خدا / داد فرمان ترا و تائب را

۲۲ مرداد ۱۳۸۲، ۱۸:۵۲

گزارش" مهر" از نشست خانه كتاب

داستان كوتاه ؛ پيچيدگي هاي ناپيدا

داستان كوتاه ؛ پيچيدگي هاي ناپيدا

نود و پنجمين نشست كتاب ماه ادبيات و فلسفه با عنوان « داستان كوتاه؛ پيچيدگي هاي نا پيدا» 21 مرداد ماه با حضور دكتر حسين پاينده ، حسين سناپور ، مصطفي مستور و جمعي از د استان نويسان در خانه كتاب برگزار شد.

به گزارش خبرنگار ادبي " مهر "در ابتداي جلسه "علي اصغر محمد خاني"، بابيان اين مطلب كه بررسي داستان كوتاه به برگزاري  جلسات متعددي نياز دارد گفت : ما سعي مي كنيم به قسمتهايي از مسائل مطرح در داستان كوتاه بپردازيم .با اين اميد كه اين جلسه مقدمه اي باشد براي ادامه اين بحث درجلسات ديگر.درادامه " مصطفي مستور"به عنوان اولين سخنران با اعلام اينكه صحبت كردن درمورد داستان كوتاه كا ر سهل ودشواري است گفت : سهل ازاين  نظر كه تاريخ داستان كوتاه برخلاف شعر و نمايشنامه چندان طولاني نيست . داستان كوتاه از اوايل قرن نوزده شروع شده است .اما كار دشواري است چون در  عمر دويست ساله اش از چنان تحولات و دگرگوني هاي  برخوردار شده  كه حتي اشاره ي مختصر و كوتاه به گرايشهايي كه در اين فرم ادبي پيدا شده در چنين نشست هايي امكان پذير نيست . من سعي مي كنم تنها به رگه هاي  اصلي كه از بدو پيدايش داستان كوتاه در اين هنر بوجود آمده  و هنوز هم ادامه دارد،اشاره كنم.


داستان كوتاه اوايل قرن نوزده  با داستانهاي « ادگار آلن پو» و در روسيه با« گوگول» كه پدر داستان كوتاه ناميده شده است، آغاز مي شود.
 داستانهاي  آلن پو معطوف به طرح برجسته اي بودند كه داستانهاي گوگول فاقد آن بودند. يعني تاكيد و تمركز آلن پو در داستان نويسي ارايه يك پلات و طرح قوي بود و بعد شخصيتها  در درجه دوم اهميت قرار داشتند در حاليكه گو گول برخلاف او به شخصيتها مي پرداخت و طرح( plot) در آثار او كمرنگ تر است .
اولين نظريه پرداز داستان كوتاه ادگار آلن پو بود. او براي نخستين بار تعريفي از داستان كوتاه ارايه كرد. گرچه تعريف  وي پراز تكلف و تصنع مي نمود و تنها خود وي از اين تعريف پيروي مي كرد. تعريف وي از نظر تاريخي قابل توجه است . او معتقد بود داستان كوتاه حول محور تاثيرواحد شكل مي گيرد  و نويسنده بايد ازهمان ابتدا تمام عناصر و كلمات  داستان خود را براي يك تاثير كلي و يگانه  كه ساير تاثيرات داستان كوتا ه نسبت به آن از درجه و اهميت كمتري برخودار هستند  شكل داد ه و داستان را بنويسد .
طبيعي است كه همه داستانها نمي توانند  اينگونه باشند. روشي كه "آلن پو "در داستان نويسي ابداع كرد بعدها توسط "موپاسان " بسط و گسترش پيدا كرد. "موپاسان "توجه خود را به طرح و پلات معطوف مي كرد و تاثير گذاري داستان را مهمتر از شخصيت پردازي ، منطق روايي يا منطق واقع گرايي داستان مي دانست .او معتقد بود كه بايد براي  لذت بردن مخاطب منطق را فدا كرد.
اما شيوه اي كه گوگول پايه گذاري كرد توسط  آنتوان چخوف گستر ش يافت .
عمده ترين عملكرد چخوف  در داستان نويسي كم رنگ كردن پلات و طرح بود .
داستانهاي چخوف را مي توان در يك  يا دو جمله تعريف كرد .
"شروود اندرسن "تقريبا" طرح و پلات را از داستانهايش حذف كرد. يعني در داستانهاي "اندرسن "ما با ماجرا مواجه نيستيم و در واقعه با يك موقعيت و چند شخصيت روبرو هستيم.
بعد از" اندرسن "، "ارنست همينگوي "اين كار را به اوج خود رساند و يكي از مولفه هاي نيرومند را تحت عنوان  گفت و گو، وارد داستان كرد.
گفت و گوهاي داستانهاي "همينگوي به ويژه همچون" فيلها ي سفيد » ،« آدم كشها » « گو شه اي روان و پاك» آنچنان نيرو مند است كه ساير مولفه هاي داستان را تحت تاثير خود قرار داده است.
چرا داستان كوتاه در اوايل قرن نوزده پديدار شده و نه در قرن هفده ويا زود تر؟ من گمان مي كنم  جواب اين سوال را نبايد در حوزه ادبيات جستجو كرد.
به نظر مي رسد اين امر به دنبال  يك ضرورت تاريخي و اجتماعي بوجود آمده است .
انقلاب صنعتي و پيدا شدن پديده اي به نام ماشين و تسلط مولفه اي به نام سرعت  بر تمام اركان و وجوه زندگي انسان باعث شد كه  نويسندگان احساس كنند كه  براي گفتن حرفهايشان نياز به را ه هاي  كوتاه تر دارند . بنا براين دست بكار ابداع داستان كوتاه شدند .
ازديگر دلايل اين امر مي توان به  روابط و مناسباتي كه بر انسان قرن نوزده مسلط شد، اشاره كرد.يعني زندگي ماشيني و صنعتي شدن با خود مناسباتي را برجوامع تحميل كرد كه انسان در مواجهه با آنهادچار احساسات ، انديشه ها و تجربيات  جديدي مي شد كه تا قبل از قرن نوزده وجود نداشت و اين انديشه ها  آنچنان متمركز بودند كه تنها در قالب داستان كوتاه مي توانستند  نمود پيداكرده و مطرح شوند.اگر آنها را در قالب رمان طرح مي كردند از آن فشار و تاثير گذاريشان كاسته مي شد.
ما تا قبل از قرن نوزده به طور جدي با مفهوم عدم ارتباط انسانهاو ياس فلسفي   مواجه نيستيم .
اينها مفاهيمي هستند كه بعد از ورود ماشين به زندگي انسانها وارد شدند  بنابراين نياز به فرمي داشتند كه درقالب آن بيان شوند .
گزافه نيست كه بگوييم داستان كوتاه محصول جهان مدرن است . "متيوس "د ر كتاب « فلسفه داستان كوتاه »پيرامون  تفاوت ميان داستان كوتاه و رمان مي گويد:  رمان عموما" برگرد موضوع عشق شكل مي گيرد وازآنجاييكه اجزايش داراي گستردگي بسياري هستند به يك محور نيازدارند كه اين اجزا را با هم تلفيق و كنترل كند .
در رمان اين محور عمدتا"  عشق است . اما در داستان كوتاه چون موضوعها متفاوت هستند الزاما نيازي به سوژه عشق نيست .
علت عمده بوجود آمدن داستان كوتاه اين بود كه مفاهيمي جديدي پديد آمد كه رمان نمي توانست آنها را بيان كند و اگر طرح مي كرد اثر گذاري كافي را نداشتند .
اين موضوعات به گونه اي  بودند كه بايد در طي چند صفحه طرح مي شدند نه در چند صد صفحه يا چندين جلد.
"فرانكو كانر "نظريه عميقي دارد و مي گويد داستان كوتاه در پي تنهايي آدمها آمد . از طرفي پيچيد ه شدن جامعه و روابط مردم، انديشه ها و تجربه هاي جديدي را طرح كردكه داستان كوتاه به خوبي مي توانست آنها را مطرح كند.
ما در داستان كوتاه يك وضعيت را مي بينيم كه نويسنده مي كوشد آن را توصيف كند.ولي  دررمان باحركت مواجه هستيم درحالي كه  داستان كوتاه ، موقعيتهاي ايستا را نشان مي دهد.
از لحاظ شخصي و فردي داستان كوتاه محصول يك فشار روحي برنويسنده است اما در رمان چنين نيست.چراكه فشار نمي تواند چند سال ادامه داشته باشد ، شايد به همين دليل داستان كوتاه را به يك  برش عرضي تشبيه كرده اند و و رمان رابه يك برش طولي.
 يك متن تلخ مي تواند يك داستان كوتاه توليد كند اما نمي تواند يك رمان توليد كند و اين يك تفاوت اصلي است .

" دكتر حسين پاينده " مترجم و استاد دانشگاه به عنوان دومين سخنران درابتدا اين سوال را مطرح كرد كه چرا داستان كوتاه با عمر دويست ساله به چنين جايگاهي رفيعي درعرصه گونه هاي  ادبي دست يافته وديگر اينكه چگونه اين داستانها به چنين توانايي دست يافته كه بر رقيب ديرينه خود ، شعرغلبه كرده و توانسته مخاطبان بيشتري را جذب كند ؟  افزود: در تعريف داستان كوتاه  گفته اند حداقل پانصد كلمه و حداكثر هزارو پانصد كلمه است و از كوتاهترين شكل روايت يعني حكايت اينگونه مي توان فهميد كه داستان كوتاه ساختاري معين ،دارد و در شخصيت پردازي از پيچيدگيهاي لازم و زاويه ديد استفاده مي كند . 
داستان كوتاه تصويري از زندگي ارايه مي دهد . وي داستان كوتاه را به عكس تشبيه كرد و گفت : تاثير داستان كوتاه به روي انسان مانند تاثير يك تابلوي «امپر سيونيستي » به روي مخاطب است . احساس مذكور اين است كه يك پديده اي به لحاظ زيباشناختي  ارزشمند و كامل است و دربرابروي قرار گرفته اما نيمه تمام مي نمايد . داستان كوتاه يك برش از زندگي است از همين رومي توان گفت كه كامل نيست . اين ميل به كمال و  ناقص بودن براي خواننده نوعي احساس تعامل ميان خود و اثر ادبي ايجاد مي كند.هدف نويسنده مبني برانگيختن عشق د رخوانند ه اينگونه به دست مي آيد.
گويي بعد از اتمام داستان، يك گفت و گوي ناتمام  تازه شروع مي شود .
بعد از نقاشي بايد گفت ازعوامل تاثير گذاربرروي داستان كوتاه ، عكاسي است .

وي با بيان اين مطلب كه دو نوع عكس وجود دارد، اضافه كرد: درنوعي از عكس شخص با اطلاع قبلي درتلاش است كه براي خود ژست خاصي را انتخاب كند اما درنوع دوم عكس به صورت  ناگهاني و بدون اطلاع شخص گرفته مي شود.
زماني كه عكسهاي ناگهاني را مي اندازيد به اين مفهوم است كه  چيزي در آنها وجود داشته كه توجه شما را جلب كرده است. شما خواسته ايد آن لحظه را ثبت كنيد و اين كاري است كه نويسنده داستان كوتاه انجام مي دهد .
نويسنده داستان كوتاه شخصيتها را بسط نمي دهد .راوي داستان كوتاه برخلاف راوي رمان،  نه راوي كل است و نه شرح دهنده داستان .
نويسنده خوب مانند يك عكاس بدون تامل و فرصت طلب است به اين مفهوم كه بايد با نگاهي مثبت به وي نگريست .او به  لحظات زود گذر و لحظه اي را كه به نظرش معنا دارد، چشم مي دوزد ودرصدد تثبيت آن برمي آيد.
در زندگي امروز، لحظه مهم است. ما در دوره اي زندگي مي كنيم كه از هم گسيخته و  شكننده است و روابط انساني نا استوارمي نمايد.
ويژه گيهاي داستان كوتاه كه در زمانه ما نوشته مي شود بدين شرح است : 1- محدوديت زاويه ديد 2-ارايه احساس و تجربه دروني شخصيتها3- حذف يا تغيير تعدادي از عناصر سنتي طرح 4- اتكاي بيشتر بر استعاره در بيان روايت  5-زمان غير متوالي6- ايجاز در شكل7- برجسته كردن سبك.
اين ويژ گيها در هنر امپرسيونيسم نيز وجود دارد .
وي در مورد ويژگيهاي اول و دوم گفت : اين دو ارتباط تنگا تنگي با هم دارند .
نويسندگان داستان كوتاه تجربه را به صورت تجربه فردي بيان مي كنند .آنها سعي مي كنند نشان دهند كه شخصيتهاي داستانشان دنيارا چگونه مي بينند وفهم و احساس آنها از پديده هاي اطراف چگونه است . در نتيجه مي توان گفت كه  داستان كوتاه كاوشي  در ذهنيت است.
نويسنده در داستان كوتاه به عبارتي بايد خود را از خواننده پنهان كند . اين تكنيك به نويسنده داستان كوتاه اجازه مي دهد مهمترين مضامين مدرنيسم را بپروراند.اين مضامين شامل  بيگانگي فرد ازجامعه، اصالت نفس يا خود مداري و كاوش براي يافتن هويت مي شود.
ويژگي سوم  حذف يا تغيير تعدادي از عناصر سنتي  طرح  در داستان كوتاه است كه طي آن بسياري ازرويدادها حذف مي شود . براي مثال وقتي شروع به خواندن داستان مي كنيم اين احساس وجود دارد كه داستان از ميانه آغاز شده است .
ويژگي ديگر استفاده ازاستعاره است. بدين مفهوم كه در داستان كوتاه  براي  بيان وقايع بجاي شرح و بسط ، تصوير يا توصيفي از رويدادها ارائه مي شود كه  ظاهرا" كم اهميت و نامرتبط  است . تصاويرو يا توصيف هاي بي ربط مذكور جايگزين بخشهاي حذف شده اثر مي شوند. به عبارت ديگر اساس استعاره جايگزين شدن يك چيز به جاي چيز ديگر است .
داستانهاي كوتاه به دليل  استعاري بودنشان ، آشفته و بي معنا به نظر مي آيند.براي مثال مي توان به  داستانهاي" صادق هدايت "اشاره كرد .
وي در مورد دو ويژگي آخر گفت : نويسنده داستان كوتاه با كمترين واژه ها، بيشترين حرفها را مي زند . درپايان بايد بگويم همه هنرها مانند عكاسي ، نقاشي و داستان كوتاه با هم پيوند دارند و ديگر اين كه داستان كوتاه دقيقا" به شعر نزديك است .

"حسين سناپور" به عنوان سومين سخنران جلسه گفت : داستان كوتاه ازهمان آغاز با تنوع همراه بود ه است و تنوع با پيچيدگي مي آيد.
داستان كوتاه از سه نقطه شروع مي شود."ادگار آلن پو "در امريكا ، "گوگو ل "درروسيه ،"موپاسان "درفرانسه .
درونمايه داستانهاي "ادگار آلن پو" فلسفي و مقوله مجردات است .
بيشترنگاه وي به مقولاتي است  كه درزندگي بشرمطرح مي شود مانند مرگ وترس. درحالي كه درفرانسه چهره اي چون " موپاسان "آدمها را دركشاكش زندگي اجتماعي نشان مي دهد و تلاش آنها را براي تغيير اجتماع به تصوير مي كشد و غالبا تلاش اين افراد  با شكست همراه است .
"نيكولاي  گوگول "نگاهي اجتماعي به پيرامونش دارداما كاراكترش يك فرد معمولي است كه زير بار فشارهاي اجتماعي و تاريخي  حاكم قرار گرفته است .
اين شخصيت  از قبل شكست خورده ، يعني برخلاف " موپاسان" شخصيتهاي آن درتلاش براي جنگيدن با اجتماع و تغييردادن آن برنمي آيند. 
آنها تنها درصدد هستند كه بفهمند دراجتماع چه اتفاقي رخ داده تا احتمالا براي آينده بتوانند براي آن تدبيري بيانديشند.ما اگر اين سه نوع تلقي را داشته باشيم مي توانيم اين دسته بندي را به نويسندگان  ديگرنيز تعميم دهيم .
"سناپور"درادامه  با بررسي تعدادي از داستان هاي نويسند گان معاصرايراني تا دهه هفتاد ،هر كدام ازآنها را دريكي ازاين سه دسته جاي داد  ودرانتها گفت : پيچيده نويس  ترين داستان نويس ايران " گلشيري " است.
كارشناسان درانتهاي اين نشست به سوالات حاضرين پاسخ دادند.

کد خبر 16670

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha