غروب آن شنبه غمبار مرداد، در اولین ساعات بعد از زلزله برای تهیه گزارش و عکس راهی مناطق زلزله زده می شویم. در راه فقط ماشین های امداد رسان با چراغ های گردونشان دیده می شوند. وقتی به سه راهی خواجه مسیر تقاطی اهر ،هریس و ورزقان رسیدیم نمی دانستیم به کدام شهر سری بزنیم؛ چون در هر سه آن فاجعه شوم اتفاق افتاده بود.
ساعات اولیه زلزله بطور طبیعی اوضاع آشفته و بسیار غمبار است، جان باختن صدها هموطن در زیر آورها موضوعی است که دل هر انسانی را به درد می آورد.
مردم سرگردان و پریشان هستند، زلزله زده ها هراسان و وحشت زده، دغدار از دست دادن عزیزان و در این بین کسانی که از اطراف آمده اند نیز در پی آشنایان وکمک به حادثه دیدگان .
در ساعات اولیه حادثه اوضاع چنان آشفته و به هم ریخته است که با خود تصور می کنیم، چگونه می شود این وضعیت را سامان داد...
برمی گردیم تبریز. دیگر می ترسم به آنجا برگردم تا اینکه استخاره ای که بعد از نماز باز می کنم و سوره الرحمن را نشانم می دهد، بار دیگر راهی ام می کند.
اما اینبار همه چیز بسیار متفاوت و روشن، همه چیز رنگ و بوی دیگری دارد .
در طول مسیر دیگر خبری از آمبولانس ها نیست و فقط مردمی را می بینیم که با ماشین های پر از آذوقه و وسایل در جاده های پر پیچ و خم تردد می کنند.
آسفالت تعمیر شده و دیگر اثری از شکاف هایی که روز نخست دهان زمین را باز کرده بود، دیده نمی شود.
بسیجی ها کمپ زده اند. ارتشی ها خاک برداری می کنند. جوانان هلال احمر به مشکلات مردم می رسیدگی می کنند. سیم بانان اداره برق نور و روشنایی را به چادرها می رسانند.
مخابراتچی ها تلفن وصل می کنند. روحانیون نماز میت می خوانند. اصناف میدان تره بار تبریز سبزی و سیب زمینی پخش می کنند. استاندار شب و روز نمی شناسد و دیگرمسئولین همه درگیرند، کارخانه های خصوصی اقلام ضروری را بین مردم تقسیم می کنند و از بیشتر استان های کشور آمده اند تا مرهمی برای هم میهنان خود باشند.
کارگران کارخانه ها تولیدی با بخشی از حقوق شان دمپایی خریده اند و بین مردم تقسیم می کنند. فهمیمه، زنی که 60 سال دارد با پسرش حمید از تهران آمده است تا لباس های بچه گانه ای که با هزینه حج اش خریداری کرده بین کودکان زلزله زده ورزقان تقسیم کند.

..................................
نظر شما