خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: مهدی قزلی که پیش از این قلم خود را بارها در سفرنامهنویسی آزموده و کتابهایی از او در قالب داستان در دسترس علاقهمندان است، در سفر به شهرهایی چون یزد، کرمان، اسالم، جزیره خارگ و زادگاه جلال ـ اورازان ـ با الهام از سبک سفرنامهنویسی این نویسنده نامدار دست به تکنگاریهای کوتاه و خواندنی زده که بخش سوم این سفرها از هفته گذشته به صورت متوالی در خبرگزاری مهر منتشر میشود.
او در سومین سفر خود به جزیره خارگ، سعی کرده همزمانی و همزبانی سفر و قلم جلال پس از 52 سال را یک بار دیگر تجربه کند که از هفته پیش در 10 قسمت با درج عکسهای نویسنده در پی هم منتشر میشود. اینک بخش ششم این سفرنامه:
شب را بدون تکان تکان خوابیدیم و صبح رفتیم برای مصاحبه با رئیس شرکت فلات قاره. گپ و گفت رسمیای داشتیم و بعدش غیررسمی. صحبت رسمی درباره فعالیتهای شرکت بود و میزان بومیسازی آن و غیررسمی درباره تحریم بود. رئیس شرکت گفت تحریم بیاثر نبوده و باعث شده نفتکشهای ما منتظر بمانند برای تعیین مقصد، ولی واقعیت این است که ما تا حالا داشتیم سیستمهایمان را اورهال میکردیم. یعنی از این فرصت استفاده شده و تاسیساتی که باید هر از چند گاهی تعطیل و تعمیرات اساسی بشود، تعمیر شده و میشود. آقای رئیس داشت آماده میشد برود روی سکوی فروزان برای بازدید و همین مصاحبهمان را کوتاه کرد.
از دفتر رئیس شرکت که بیرون آمدیم، رفتیم در بخش بومی جزیره گشتی زدیم. هرچند در خوزستان و مناطق نفتی اصولاً لولههای انتقال نفت منطقه را به بومی و شرکتی تقسیم میکند، ولی در خارگ باند فرودگاه جزیره را به دو قسمت کلی تقسیم میکند. یکی خیلی کوچک و بومی و دیگری خیلی بزرگ و نفتی. بخش بومینشین پرتراکم است با کوچههای باریک و بخش شرکتی، مهندسیساز با خیابانهای فراختر. سالهاست مردم شیعه و سنی جزیره در کنار هم و بدون مشکل زندگی میکنند. دو مسجد برای اهل تسنن وجود دارد و مسجدی برای شیعیان است.
در جزیره یک رستوران بیشتر ندیدیم و البته بانکهای متعدد که کفاف پاسخگویی مراجعات جمعیت حدود 20 هزار نفری آن را میدهد. میدان شهر شکل بیضی بزرگ است که در مرکز آن فضای سبز و جدول بندی زیبایی دارد و دور تا دور میدان ردیف مغازههای کوچک خواروبار فروشی و بوتیکهای لباس و سایر مایحتاج اهالی قرار دارند. پیاده روی این میدان مسقف است و دارای ستون و طاق نصرت. مغازهها صبح تا ظهر باز میشوند و دوباره عصر تا شب. این میدان مرکز امور تجاری جزیره است. مسجد شیعیان در انتهای همین میدان بیضی شکل است. سراغ یکی از مساجد سنی هم رفتم که به سبک خودشان تک مناره ساخته شده بود.
داخل مسجد داشتند کولرهای گازی را تعمیر میکردند که دیگر با شروع فصل گرما مشکلی نداشته باشند. عاقله مردی که در مسجد بود و ناظر بر کار تعمیر کولرها، خودش قبلا شرکتی بود و حالا هم داشت برای نفت پیمانکاری میکرد. مثل بقیه اهل تسنن جزیره شافعی بود. هم او توضیح داد که اکثر قریب به اتفاق مردم مستقیم یا غیرمستقیم کارشان مرتبط با شرکت نفت است.
اصولاً در جاهایی که نفت و گاز کشف شده یا پالایشگاه و پایانه احداث شده، مردم بومی بین خودشان و شرکتیها فاصلهای حس میکنند. آلودگیهای زیست محیطی که ناخواسته به وجود میآید، بههم خوردن وضعیت جغرافیایی و اجتماعی و امنیتی، آمدن امکانات اختصاصی برای شرکتیها و ....
با این حال در خارگ مردم همزیستی دوستانهتری با نفتیها دارند دلیلش هم این است که مردم در جزیره مشغول کار شدهاند و صنعت نفت برای استفاده بومیها، امکانات و تسهیلاتی فراهم کرده است و البته چارهای هم ندارند! فرق خارگ هم با بقیه مناطق نفتی همین است. تعداد بومیها با تعداد مشاغل شرکتی متناسب است و به همین دلیل بیشترشان از آن منتفع هستند.
داشتم از مسجد جامع اهل تسنن میگفتم! کنجکاویام گل کرد و از مناره مسجد بالا رفتم. مناره مسجد بلندترین بلندی منطقه بومی بود و از آن بالا میشد همه جا را یک دور کامل دید. فلرها که یکی دو تایش خاموش بود و در حال اورهال، خلیج فارس، خانههای یک طبقه مردم، و جالب اینکه همین جا هم از دست کلاغها خلاصیای وجود ندارد. لانه یکیشان داخل مناره بود و از ترس اینکه من میخواهم خرابش کنم، یک بند دور مناره میچرخید و غار غار میکرد.
از حدود 70 پله 35 سانتیمتری زنگ زده مناره پایین آمدم و از مسجد بیرون رفتیم. کمی اگر به لوازم مردم دقت کنی همه چیز زنگ زده است؛ دوچرخه، موتور، در و پنجرهها. هیچ شیء آهنی از رطوبت جان سالم به در نبرده. خانهها با بلوک سیمانی درست شدهاند و روی پشت بام اکثرشان دو تا چیز حتما پیدا میشود؛ منبع آب و آنتن ماهواره.
در سمت دیگر میدان اصلی شهر چند مغازه وجود دارد که جنسهای «تهلنجی» میفروشند. تهلنجی یعنی اجناسی که به صورت غیررسمی و به تعداد اندک وارد بازار میشوند و یک جور خرده تجارت ماهیگیرها و لنج داران جنوب است. معروفترین بازار تهلنجیها مال آبادان است که بعد از گرانی دلار و درهم از رونق افتاده. این چند مغازه خارگ هم از گناوه تغذیه میشوند و بیشتر در آنها شکلات پیدا میشود و پوشاک و لوازم آرایشی.
در میان مغازهها مشاور املاکها از همه جالبتر بودند. شنیده بودیم مردم برای خانه و زمینشان سند ندارند و با قولنامه خرید و فروش و جابجایی انجام میشود و در چنین وضعی قاعدتا نباید رونقی در خرید و فروش و اجاره باشد که حالا بابتش چند دهنه مشاور املاکی هم کرکره بالا و پایین کنند.
میگویند وزارت نفت در زمانی که خاندان حیات داودی حاکم بندر ریگ و خارگ بوده خارگ را در ازای پول و امکاناتی خریده و اخیرا هم در دادگاهی بر ادعای نوادگان حیات داودی پیروز شده و دادگاه حکم داده به مالکیت وزارت نفت بر جزیره و معلوم نیست در این بازی تکلیف مردم بومی چه بوده و هست. مردمی که لااقل در زمان جنگ بهترین کمک حال نفتیها بودند در نجات جزیره از آتشسوزیهای خانمانسوز. بیجیره و مواجب کیسه شن درست میکردند برای مخازن و بعد هم آتش خاموش میکردند و پا به پای نفتیها نا امنی میکشیدند و سپر انسانی و اجتماعی جزیره بودند و سند جنایت دشمن که به تاسیسات اقتصادی حمله نمیکند، بلکه به جزیرهای مسکونی میتازد. این همه یکباره فراموش شد و قرار شد سیاست جزیره نفتی بعد از جنگ اجرا شود و باز هم با شروع تهدیدات این قرار عوض شد و باز پای مردم به جزیره باز شد.
هیچ کدام این حرفها رسمی نیست، قابل اثبات هم نیست، ولی حرف مردم بومی است که هنوز هم بیتوقع هستند و حتی بیاطلاع. هنوز خیلی از بومیها نمیدانند در جزیره مراکز درمانی خوبی هست و استخر مدرنی و سینما و ... و اگر نفت هر جای دیگری نتواند در این جزیره میتواند امکاناتش را با مردمی که روزی صاحب همه جزیره بودند شریک شود.
جالب اینجاست که از میان همه انتظارات مردم، حتی سرکشی مسئولین بیشماری که از باند فرودگاه یک راست میروند سمت نفتی جزیره هم نصیبشان نشده. یادمان باشد که قسمت بومی جزیره کمتر از 200 متر با این باند فرودگاه فاصله دارد.
ادامه دارد ....
نظر شما