به گزارش خبرنگار مهر، پدرم از زیارت مشهد و سال چهل و هفت که میگوید، هنوز اشک توی چشمهایش نقش میبندد. مادرم هم تاریخ تولد برادرم را با کشتههای جنوب در سال پنجاه و یک یادآوری میکند.
حالا بعد از سالها تعداد درستِ زلزلهها از دستشان در رفته است. برای همین ما به همین قد و قواره خودمان اکتفا میکنیم.
سال شست و نه بود که شانههای وطن لرزید. یکی از خونبارترین زلزلههایی که تاریخ میتوانست به خودش ببیند. یاد بچههای گیلان و زنجان بخیر!
آن روزها کارشناسان نشستند و تحلیل کردند. یادم هست حتی خیلیها تحلیلهای دیگران را هم تحلیلتر کردند. به این نتیجه هم رسیدند که «خانه ها از پای بست ویرانند!»
سر بودجهها بحث شد. نمیدانم تصویب شد یا نه. به چه کسی دادند یا از چه کسی گرفتند و کی قرار شد پای پایبستها را ببندد. گذشت و کم کم داغها سرد شد.
کودکی که در زلزله گیلان به دنیا آمده بود شش ساله بود که زمین سر به سر ایران گذاشت و اردبیل نیز از خون هزار و صد تن از هموطنانمان سرخ شد. سردرد امان از مردم آذربایجان بریده بود. باز هم تحلیلگران تحلیل کردند و نتیجه گرفتند که آنجا هم «خانه ها از پای بست ویرانند!».
هنوز کار تحلیلگران تمام نشده بود که یک گسل دیگر فعال شد و بیرجند عزادار نزدیک به دوهزار نفر از مردم بیگناه شد.
تحلیلگران باز هم در ادامه تحلیلهایشان را گفتند. جغرافی دانان نقشه کشیدند. زمینشناسان زمینه چینی کردند و به این نتیجه رسیدند «خانه ها از پای بست ویرانند!».
از این زلزلهها میآمد و میرفت. تحیلگران تحلیل میکردند. بودجهها تصویب میشد. تا ویرانیها آباد گردد. تا اینکه در یک روز بم روی سرمان خراب شد.
فکر کردیم پشت این کمرمان شکسته است. حتی تحلیلگران هم نای تحلیل نداشتند. نقشه جغرافی دانان نقش بر آب شد. زمینشناسان روی زمینی تحقیق میکردند که زیر زمینش تنهای مادران و کودکانی تنها خوابیده بود. اما آنها همان حرف همیشگی را میزدند: «خانه ها از پای بست ویرانند!»
میگفتند: خانهها باید کامل از بین برود و جایش خانههای نو ساخته شود. نمیدانم چرا اینکار را نکردند!
این بار باز هم برای چندمین بار سرش وطن زیبای ما شکست! مثل دلمان که با داغش از درد شکسته است. باز هم دیدیم که تحلیلگر میگفت: «خانه ها از پای بست ویرانند.»
گزارش از ستاره کلهر
نظر شما