پیام‌نما

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‌اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ‌اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ‌اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * * * و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)] چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل‌های شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید، و بر لب گودالی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد؛ خدا این گونه، نشانه‌های [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن می‌سازد تا هدایت شوید. * * * معتصم شو به رشته‌ى يزدان / با همه مردمان با ايمان

۱ مهر ۱۳۹۱، ۹:۰۶

به مناسبت هفته دفاع مقدس/

حکایتی شگفت از آزاده مفقودالاثر/ گردان امام رضا نجات‌بخش آهوان دشت آهن

حکایتی شگفت از آزاده مفقودالاثر/ گردان امام رضا نجات‌بخش آهوان دشت آهن

گرگان - خبرگزاری مهر: در شرایطی که 25 رزمنده، تنها با دو قبضه آرپی جی و چهار گلوله میان صدها تانک دشمن گیر افتاده و مانند آهوهایی در پی ضامن بودند، گردان ضد زره امام رضا(ع) یاری رسان آنها شد.

به گزارش خبرنگار مهر، سفیران امام هشتم و آهوان دشت آهن حکایتی شگفت انگیز از جانباز شیمیایی و آزاده مفقود الاثر شبعانعلی صالحی است که از سوی جانباز شیمیایی دوران دفاع مقدس در گلستان، غلامعلی نسایی بیان شده است.

به مناسبت فرا رسیدن هفته دفاع مقدس و ارج نهادن به ایثارگریها و رشادتهای رزمندگان و شهدای هشت سال دفاع مقدس و در آستانه ولادت باسعادت هشتمن اختر تابناک آسمان امامت و ولایت، حکایت شگفت انگیز جانباز شیمایی شعبانعلی صالحی به نقل از غلامعلی نسایی منتشر می شود:

والفجر 8 از پرحادثه ترین عملیاتهای آبی و خاکی بود، زمستان بود و سوز سرما تا مغز استخوان را می سوزاند و ما که از نیروهای رزمی گردان حمزه بودیم، در تصورمان هم نمی گنجید که بخواهیم از این نقطه به دشمن حمله کنیم.

بچه های گردان حمزه سید شهداء از لشکر 25 کربلا به فرماندهی صادق مکتبی و گردان یا رسول الله به فرماندهی یحیی خاکی و حضور مداوم مرتضی قربانی در خط اول می رفتند تا آن راز نامکشوف را در عبور از اروند بگشایند.

شب بیست و یکم بهمن 64 بود که خط شکنان گردان یا رسول الله عازم خط شدند وبچه های گردان حمزه به انتظار مرحله دوم عملیات نشستند، گردان یا رسول الله به خط دشمن زدند، از اروند عبور کردند و سد سخت و آهنین دشمن را در مرحله اول شکستند.

هنوز هوا تاریک بود که بطرف خط شکسته شده دشمن حرکت کردیم، از بچه های گردان یا رسول الله گذشتیم و به سه راهی فاو – النهار و فاو – البصره رسیدیم و از همانجا به فرماندهی صادق مکتبی تا هفت کیلومتری پیش رفتیم. عراقی ها که سست شده بودند، یک نفس عقب نشستند.

در شب اول متوجه حضور صدها تانک در یک کیلومتری مان، آن سوی کارخانه نمک شدیم، تازه هوا تاریک شده بود و لحظه به لحظه بر تعداد نیروهای عراقی اضافه می شد و در آن تاریکی و سرما بیش از 300 تانک بدون هیچ تحرکی سمت ما آرایش گرفته بودند و نورافکن های خود را روشن کرده بودند و شب مانند روز روشن شده بود، نمی دانستیم هدف آنها از این حرکت نامتعارف جنگی چیست.

هفت شبانه روز بدون کوچکترین تحرکی، نه از سمت دشمن، نه از طرف ما گذشت، نه آتشی، نه گلوله ای، نه خمپاره ای. صبح روز هشتم، مرتضی قربانی، صادق مکتبی و بچه های گردان را فراخواند و گفت: " برادران، تنها ره برون رفت از این بن بست و سد آهنین دشمن، عملیات در روز است."

همه یاس ها به امید تبدیل شد و سد شکست و خورد شد، آخر عراق فکر نمی کرد که ما بخواهیم در روز حمله کنیم و تابحال پیش نیامده بود که عملیاتی را به خصوص در نقاط حساس، در روز روشن انجام دهیم.

دستور آماده باش و سازماندهی مجدد نیروها شد و با دو تیرانداز، شش آرپی جی و دو تانک، چند تک تیرانداز و یک قناسه چی راهی میدان نبرد شدیم و در 500 متری دشمن درگیر شدیم تا اینکه مهماتمان ته کشید و آتش دشمن شروع شد.

ساعت 4.5 بعد از ظهر شد و آتش دشمن بشدت سنگین شد، قرار بود صادق مکتبی نیروهایش را بیاورد که در نیمه راه ماند و مهماتمان به کلی تمام شده بود و پشت خاکریز پدافند کردیم و هر چه بی سیم زدیم از مکتبی خبری نبود.

جانباز شیمیایی غلامعلی نسایی

ساعت 5 و 30 دقیقه بود که دیدیم 100 تانک می غرد و به سمت ما پیش می آید و آنچه برای ما 25 نفر باقی مانده بود، دو قبضه آرپی جی و چهار گلوله بود و به دلیل آتش سنگین دشمن، امکان هدایت نیروهای کمکی نبود و دستور آن بود که نباید یک متر هم عقب بنشینید، حتی اگر جنگ تن به تن هم شد.

تانکها نزدیک تر می شدند، محسن قربانی جانشین فرمانده گرگان، ایستاد روبروی ما ، روی شانه خاک ریز و گفت: هیچکدام حق ندارید کوچکترین حرکتی کنید، بگذارید تانکها بیایند نزدیک.

تانکها تا 200 متری ما رسیدند، نشستم پشت بی سیم و فریاد کشیدم" تانک، تانک، تانک ..." که آن سوی خط جواب داد: " ان الله مع الصابرین". مدتی گذشت، ناگهان یکی از بچه ها داد کشید: نیروهای کمکی.

پشت خاکریز پر شده بود از رزمنده هایی که هر کدام یک آرپی جی روی شانه هایشان بود، دست یکی را گرفتم و گفتم، شما نیروهای کمکی هستید.

با لهجه مشهدی گفت: ما گردان امام رضاییم، گم شده ایم، کارخانه نمک راهش از اینجاست.همچنان بهت زده بودیم، 85 رزمند گردان امام رضا (ع)، ضد زره، همه با آرپی جی و کلی مهمات و گلوله گم شده بودند و ما مثل آهوهایی بودیم که به دنبال ضامن می گشتند.

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا.

کد خبر 1701581

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha