پیام‌نما

لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ * * * هرگز به [حقیقتِ] نیکی [به طور کامل] نمی‌رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و آنچه از هر چیزی انفاق می‌کنید [خوب یا بد، کم یا زیاد، به اخلاص یا ریا] یقیناً خدا به آن داناست. * * * لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ / آنچه داری دوست یعنی ده بر او

۳ مهر ۱۳۹۱، ۹:۲۸

گفتگو با برادر جوان ترین سردار شهید کشور/ در دهلران چه گذشت

گفتگو با برادر جوان ترین سردار شهید کشور/ در دهلران چه گذشت

دهلران - خبرگزاری مهر: برای آنکه با حال و هوای دوران دفاع مقدس آشنا شویم لازم است با کسانی که در آن زمان حضوری فعال داشته اند به گفتگو بپردازیم که در این ارتباط پای صحبت برادر جوان ترین سردار شهید کشور نشسته ایم که خود از دلاوران دفاع مقدس بوده است.

به گزارش خبرنگار مهر، جنگ کلمه آشنا برای شیرمردان و شیرزنان دوران دفاع مقدس است و از این رو برای پاسداشت عزیزانی که جانانه کمر همت را برای پیروزی انقلاب بستند گفتگویی با رزمنده ای بسیجی و ایثارگر داشته ایم.

شهید غلامرضا بازدار یکی از جوان ترین سردارن کشور است سرداری که با شلیک مستقیم توپ تانک به درجه شهادت نائل می شود و مادرش که مدتها بود وی را ندیده بود با نیم تنه پیکر وی مواجه شده و خم به ابرو نیاورد چون می دانست که غلام رضا شهید خواهد شد از این رو مصاحبه ای با برادر این شهید سرهنگ پاسدار عبدالرضا بازدار فرمانده پیشین سپاه ناحیه دهلران و از یادگاران دفاع مقدس درباره خاطرات وی از برادر شهیدش ترتیب دادیم.

سرهنگ پاسدار عبدالرضا بازدار گفت: انقلاب که پیروز شد برای نگهداری از دستاوردهای این انقلاب نیاز به حراست و حفاظت بود و افرادی باید در صحنه می بودند که از این انقلاب دفاع کنند.
 
خاطرات شیرین
 
وی بیان داشت: شیرین ترین خاطرات در دوران دفاع مقدس پیروزیهای رزمندگان در دفاع بود و وقتی رزمندگان در عرصه دفاع موفقیت به دست می آوردند بسیار برایم خوشحال کننده بود.
 
وی گفت: دشمن به ناحق جنگ را بر ما تحمیل کرده بود و بخش زیادی از خاک کشور عزیزمان را تصرف کرده بود اما دشمن دید که رزمندگان ما پیروزی های عظیمی همچون فتح المبین، عملیات بیت المقدس و عملیات محرم کسب کردند.
 
سرهنگ بازدار بیان داشت: شهرستان دهلران از روزهای ابتدا وارد جنگ شد چرا که به مرز نزدیک بود و دشمن در روزهای اول توانست بخش عمده ای از خاک ما را تصرف کند وهیچ نیرویی مقابل آن نبود ولی خوشبختانه مردم دهلران 18 روز بدون ابتدایی ترین امکانات از شهر نگهبانی کردند و قاطعانه نگذاشتند شهر سقوط کند.
 
وی گفت: دشمن با امکانات بسیار قوی و از طرفی لشکر 10 زرهی عراق در روزهای ابتدایی جنگ از منطقه شرهانی و چنگوله به سمت چم سری و نهرعنبر و بیات حرکت کرد و جاده دهلران به سمت خوزستان را به تصرف خود درآورد و ارتباط دهلران با خوزستان قطع شد ولی خوشبختانه دشمن نتوانست شهر موسیان دهلران و روستاها را به تصرف خود در بیاورد.
 
این فرمانده جنگ تصریح کرد: در مقاومت 18 روزه شهرستان دهلران، مردم با اسلحه های خود دفاع کردند و از همه مهمتر ضربه ای محکم به دشمن وارد کردند و چندین بار دشمن را به عقب راندند.
 
وی ادامه داد: دشمن بیشتر تجدید قوا می کرد و در این 18روزه طبق دستورات حضرت امام (ره)، دفاع مردمی در دهلران شکل گرفت هرچند تعدادی از مردم به درجه رفع شهادت رسیدند.
 
فرمانده پیشین سپاه پاسداران شهرستان دهلران عنوان کرد: بعد از مقاومت های مردمی عملیات های بسیار خوبی در شهرستان دهلران اتفاق افتاد و بخش عظیمی از عملیات فتح المبین در حوزه شهرستان دهلران استان ایلام اتفاق افتاد که بعد از عملیاتهایی همانند محرم در ارتفاعات جبالین توانستند دشمن را به عقب برانند و آنها را از ارتفاعات به پایین ببرند ودشمن را از تسلط بر جاده دهلران به غرب و دهلران به جنوب دور کنند و همین عملیات باعث شد چاه های عظیم نفتی ما آزاد بشوند و شهر موسیان از تیررس دید دشمن آزد شود.
 
وی به عملیات والفجر 6 اشاره کرد و گفت: این عملیات در چلات و سگلال انجام شد که در این عملیات خسارت زیادی به پیکره دشمن وارد شد.
 
این رزمنده دوران جنگ گفت: یک بخش عمده عملیات والفجر در شهرستان دهلران بود و عملیات قدس 3 که از عملیاتهای ایزایی بود در دهانه رودخانه میمه به ماشینهای دشمن ضربات کاری وارد کرد که باز یکی از عملیات های مهم بود.
 
تلخ ترین خاطره
 
سرهنگ پاسدار بازدار اظهار داشت: تلخ ترین خاطره جای خالی دوستان و هم سنگران است چرا که بسیار برایم ناراحت کننده بود و دلاورانی همچون شهید اباصالح امینیان که از دیار غربت امام رضا سالها هجرت کرده بود و سالها در جبهه بود در عملیات والفجر 3 شهید شد.
 
وی ادامه داد: شهید هدایت صحرایی که یک تک فرزند بود که در عملیات والفجر 3 شهید شد و شهید سید علی نور آدینه که یکی از سادات جلیل القدر بود که در عملیات والفجر 5 در منطقه چنگوله سرش از تن جدا شد و فرمانده عملیاتهای عمل کننده بود که از تلخ ترین خاطرات دوران جنگ است.
 
دغدغه سرهنگ پاسدار بازدار
 
وی گفت: اولین دغدغه من حفظ نظام و پاسداری و پاسداشت خون شهدا است و پاسداری از خون شهدا جنبه های زیادی دارد که جنبه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، دینی و مذهبی ما است.
 
این رزمنده عنوان کرد: دغدغه اصلی و کلی ما این است که آنچه دشمنان بر سر ملت آوردند، فراموش نشود و از طرفی دیگر شهدا و جانبازان و آزادگان و کسانی که در جبهه جنگ حضور پیدا کردند از یاد نروند.
 
وی گفت: آن طور که باید و شاید در کتابهای جغرافیای انسانی به دوران دفاع مقدس توجه نشده است و باید فرهنگ ایثار در بین جوانان را ترویج بدهیم چرا که نیاز جامعه ماست.
 
این رزمنده دوران دفاع مقدس اظهار داشت: در حال حاضر باید دغدغه خاطر جانبازان و خانواده شهدا را ببینم و اگر مشکلی دارد و نتواند آن را حل کند باز هم خاطره تلخی برایم تبدیل می شود.
 
شهید شدن برادر
 
این یادگار دفاع مقدس گفت: برادرم 16 سال داشت و جانشین گردان بود شاید به ذهن کسی خطور نکند که بگوییم یک جوان 16 ساله، 400 نفر را در جنگ هدایت کرده است.
 
وی گفت: شهید بازدار دانش آموز بود و بیشتر به صورت جهشی درس می خواند و در سال 60 به جبهه آمد و بعد از زمان کوتاهی ایشان فرمانده دسته و گروهان و جانشین گروهان شد.
 
بازدار بیان داشت: من و برادرم در عملیات والفجر 5 باهم بودیم و یادم می آید در شب عملیات که عراقی ها سعی کردند که منطقه ای را که ما تصرف کرده بودیم، آزاد کنند ایشان وقتی می بیند که آتش دشمن بسیار سنگین است خودش و تعدادی از بچه های آرپیچی زن را جمع می کند و با تانکهای دشمن درگیر می شود در صورتی که دشمن با استفاده از هلیکوپتر از بالا و تانک از پایین دست به حمله می زد.
 
برادر شهید اظهار داشت: در آن روز من کنار برادم نبودم و همرزمان وی گفتند آنقدر آرپیچی زده که قبل از شهادت خون از گوش های وی بیرون آمده و عراقی ها تنها کسی به وسیله آرپیچی به تانکهای آنها حمله می کند به وسیله تیر مستقیم تانک وی را به شهادت می رسانند.
 
شنیدن خبر شهادت برادر
 
وی گفت: برادرم چهار سال از من کوچک تر بود و در مدتی که در جبهه بود هیچ وقت به مرخصی نیامد و فقط نامه می نوشت برای مادرم و تنها دوبار با گردان به حرم امام رضا (ع) و حرم حضرت معصومه رفته بود.
 
این رزمنده اظهار داشت: مادرم به من خیلی اصرار کرد که برای یک بار هم شده ایشان را بیاورم تا او را ببیند و چند بار به برادرم گفتم که مادر چشم انتظارت است و وی گفت سلام من را به مادر برسان و بگو که جنگ که تمام شد من به دیدن وی خواهم آمد و وقتی که شنیدم برادرم شهید شده به یاد مادرم افتادم که برادرم را با خودم ببرم که ایشان را ببیند و کار از کار کذشته بود.
 
این برادر و هم رزم جوان ترین سردار جنگ گفت: من هیچ نگرانی بابت اینکه برادرم شهید شده نداشتم و ندارم و تنها نگران این بودم که نیروی زبده مثل ایشان با خلاقیت جای وی را پرخواهد کرد یا نه.
 
...................
گفتگو: مجتبی کاور
کد خبر 1703051

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha