حکمای اسلام که باب جدیدی از علم گشودند
ایشان با اشاره به فلاسفه اسلامی که راه نوینی در عرصه علم گشودند، معتقد است: حکمت مَشّاء و کتب ارسطو پیوسته در مدارس و مساجد بحث و تدریس می شد؛ تا معلّم ثانى: فارابى، و شیخ الرّئیس أبوعلى سینا کتب مستقلّى در فلسفه نوشتند، و جِیلًا بعد جیلٍ و عصراً بعد عصر دانشمندانى نظیر ابن فَهد و ابن مِسکَوَیه و ابن رُشد و خواجه نصیر الدّین طوسى و میرفندرسک و میرداماد پیدا شدند، و عالم اسلام و توحید و نبوّت و امامت و معاد و اخلاق و مکارم از فضائل را به نور معارف خود در تفسیر قرآن، و بیان حقائق علمى و فلسفى آن روشن کردند؛ تا نوبت رسیده به أفضل الحکماء و أشرف الفلاسفة الأقدمین من المتقدّمین و المتأخّرین، صاحب مکتب اشراق و داراى معارف مشّاء، جامع بین عرفان و برهان، و میان صفاى باطن و قوّت برهان: صدر المتألّهین شیرازى أعلَى اللهُ درجتَه وَ جَزاهُ اللهُ عنِ الإسلامِ و المُسلمینَ، و عنِ التّفقّهِ و التّفکّرِ و العلمِ خیرَ جزآءِ المعلِّمین.
جمع کردن صدر المتألّهین بین عقل و شرع و شهود
ایشان با اشاره به هوش و استعداد بی نظیر و نبوغ ذاتى و اکتسابى ملاصدرا که عمرى را زاهدانه و عارفانه زیست و میان مکتب مشّائیّین و اشراقیّین و اهل تفسیر و حدیث جمع کرد، می افزاید: وی با احترام و اکرام به صاحب شریعت و قرآن و مقام ولایت کبرى براى حلّ معضَلات از روایت، و تفسیر مشکلِ از آیات، و براى ایصال به أعلى درجه یقین و ورود به مقام صِدّیقین، با دو بال علم و عمل، پاى در عرصه میدان مجاهده و شهود نهاد.
و با برهان قوىّ مسائل فلسفه را حلّ کرد، و بر مسائل حکمت یونان که اصولش از دویست مسأله تجاوز نمی کرد پانصد مسأله مبتکرانه افزود و مسائل حکمت را به هفتصد مسأله رسانید.
صدر المتألّهین اصول فلسفه یونان را در هم ریخت، و خود مؤسّس فلسفهاى نوین گردید. و معجونى مطبوع که هم حکم فطرت باشد و هم حکم عقل و هم حکم شرع، از میان هزاران کتاب فلسفه و حدیث و تفسیر به دست فکر صائب خود بساخت، و در کام عاشقان عرفان و مشتاقان استدلال و برهان و شیفتگان از متشرّعین و اهل ایمان ریخت و با تألیف کتب عدیده که اهمّ آنها «أسْفار أربعه» است، حیات نوینى به علم و برهان، و به یقین و عرفان، و به شرع و ایقان بخشید، و ملجأ و مأوائى براى حکماى راستین در دفع شبهات ملحدین و منکرین از مادّیّین و زنادقه و منحرفین از ولایت مطلقه کلّیّه گشت، و سندى براى قرآن گردید؛ به طوری که چهارصد سال است همه از سفره گسترده وى می خورند و از شراب معین او مىآشامند و از برکات نفس قدسیّه و رحمات کتاب هاى مؤلَّفه او بهرهمند می شوند. (باید دانست که: فلسفه و حکمت فعلى در «أسفار أربعه» به کلّى با حکمت یونان مغایرت دارد.
ملّا صدرا، تار و پود آن فلسفه را از میان برداشت. و این حکمت، فلسفه حقیقى و واقعى است روى اساس برهان که عقل آن را امضا می کند و پشتوانه دین مقدّس اسلام و شرع مبین است...)
تهیدستى فلسفه غرب و فلاسفه غربى
علامه طهرانی با بیان این نکته که «تا بحال در حوزههاى مقدّسه علمیّة طلّاب علوم دینیّه، کتاب اسفار رائج و دارج است؛ و بحمد الله و المنّة به رغم أنف طرفداران مکتب مادّه و پیروان زندقه، و شیفتگان فلسفه غرب که محتوائى در بر ندارد» می افزاید: این سِفْر عظیم و این نامه مبین [اسفار ملاصدرا] بحث و تدریس می شود و روز به روز بر رونقش افزوده می گردد و با اتّکائش بر أصالت توحید، تهى بودن فلسفه بیگانگان مشهودتر می شود. و فعلًا حوزههاى گرم تدریسِ این کتاب چه در نجف أشرف و چه در بلده طیّبه قم و چه در دار العلم اصفهان و چه در مشهد مقدّس رضوى و سائر اماکن علم و مراکز دانش، دیدگان خفّاش صفت معاندان اسلام را کور کرده است.
ایشان در ادامه این سوال را مطرح می کند: آیا در این صورت جاى تأسّف نیست که ما زوال تدریس و بحث از این سِفْر گرامى را در حوزههاى علمیّه بنام فلسفه کهن آرزو کنیم؛ و از علم بى محتواى بیکن و فلسفه میان تهى کانت و دکارت دم زنیم؟! و یا مثلًا با توأم کردن فقه و فلسفه جدید از افکار فروید و برتراند راسل مدد بجوئیم؟ و عمل لواطِ قوم لوط را که قبیحترین کردار تاریخ بشریّت است مجاز بدانیم؟ و همانند انگلستان از مجلس أعیان بگذرانیم، و علناً همجنس بازى را امضا کنیم؟ آیا بسط و قبض تئوریک شریعت، از اینجاها سر در نمىآورد؟ آیا ورود فلسفه جدید در حوزه علمیّه، و تعطیل تدریس فلسفه حیاتبخش و سعادت آفرین، نتیجه هزار سال افکار علمائى چون بوعلىّ و فارابى و میرداماد در قالب فکر بکر ملّا صدراى شیرازى، غیر از این نتیجه می دهد؟!
علامه طهرانی با ذکر حکایتی، منزلت علمی علمای اسلام را در جهان چنین توصیف می کنند: مرحوم آیة الحقّ و سند الفلاسفه، حکیم اعظم آیة الله مُفخَّم: حاج میرزا مهدى آشتیانى أعلى الله درجته که فیلسوفى عظیم و نابغهاى در حکمت و فلسفه بود، براى معالجه و عملیّه جرّاحى به کشور آلمان رفت، در موقع مراجعت به طهران می گفت: چون در بیمارستان آلمان بسترى شدم، فیلسوفان آنجا همگى بواسطه شهرت من، بدیدن من آمدند. من با آنها در اصول مسائل فلسفى مذاکره کردم؛ دیدم حقّاً آنها از یک طلبه ابتدائى حوزههاى ما اطّلاعاتشان کمتر است.
نظر شما