جشنواره فیلم فجر
نسبت جشنوارههای سینمایی با مصرفگرایی نباید نیاز زیادی به توضیح داشته باشد. تنها یکبار حضور در این جشنوارهها یا مشاهده دقیق و مستقیم مراسم آنها یا استماع از افرادی که حضور داشتهاند میتواند نشان دهد که جشنوارهها، ملغمه پیچیدهای از سیاستهایی هستند که به تبع فرهنگ مصرفگرایی امکان حضور مییابند. فعلا منظور این نوشتار، ابعاد سیاسی جشنواره نیست. اما از نظر فرهنگی آنچه به جشنواره امکان تحقق میدهد، بازار"کالای فرهنگی" است. سینما خود یکی از بهترینها برای تبدیل شدن به "کالا" و دوری از فرهنگ و هنر است.
جشنوارهها در این میان، بازار مکارهای از معرفی"کالاهای فرهنگی" و انبوهی از حواشی پیرامون آن هستند که باعث میشوند انسانها با غرقه کردن خود در آن، از حداقل عمق "کالای فرهنگی" نیز محروم شوند و خود را در محاصره فهرست بی پایانی از کالاهای متنوع فرهنگی ببینند. انسانها در این بازار مکاره کمتر فیلم میبینند بلکه بیشتر جشنواره میبینند. همچنان که در نمایشگاه کتاب، بیشتر جذب آیین نمایشگاه هستند. در این جشنواره دیدن میتوان برای الگوی مصرف مردم برنامه ریزی کرد و در صورت توانایی سیاستگذاران و مجریان این مراسم، در محافل فرهنگی تأثیرگذار بود. اما مسلماً نمیتوان سیاستهایی داشت که بر خلاف روح جشنواره، یعنی برخلاف مصرفگرایی فرهنگی باشد.
راهپیمایی 22 بهمن
راهپیماییهای ملی و بیش از همه راهپیمایی 22 بهمن ماه یکی از مثالهای ناخوشایند ما در این بخش هستند.راهپیماییهای 22 بهمن، یکی از مهمترین تمثلهای مشروعیت نظام و پایداری مردم در راه انقلاب اسلامی است. زمان انتخاب این راهپیمایی، 22 بهمن خود نشان میدهد که روح حاکم بر این مراسم علی القاعده، باید روحی انقلابی و دینی باشد. چرا که یادآور مبارزات خونین و ایثارگریهای مردم در روزهای پایانی رژیم شاهنشاهی است. این امر، تفاوت ماهوی راهپیمایی 22 بهمن را با مراسمات روز ملی در بسیاری از کشورها نشان میدهد. بنابراین راهپیمایی 22 بهمن باید از سنخ راه انقلابی باشد و تجدید کننده راه انقلاب اسلامی، و نه از سنخ تعین و ثبوت بخشی به وضع کنونی و شادکامی از آنچه که هستیم. اما به نظر میرسد در چند سال اخیر، این راهپیمایی در تهران شکلی متفاوت یافته است.
در این شکل متفاوت، شور و شعور انقلابی، به آرامی به حاشیه راهپیمایی انتقال مییابد و حال جشن بر آن مستولی میشود. باد کنک فروشان و سایر فروشندگان سیار که هر یک کالایی را عرضه میکنند، غرفههای رنگارنگ نهادهای مختلف که دائما در حال توزیع "کالای فرهنگی" یا خوراکی و نوشیدنی هستند اجرای زنده نمایشها و برنامههای سرگرم کننده ضعیف شدن شعارها و بیشتر شدن بگو و بخندها در بسیاری از مسیرها تا قبل از میدان آزادی فضایی دوگانه را ایجاد کرده و در این فضا، به مرور این وجه جشن بودن است که غلبه پیدا میکند. البته نگارنده مخالف برقراری جشنهای ملی مثلا در روز 12 فروردین نیست اما این پرسش مطرح است که اگر قرار باشد راهپیمایی مظهر انقلاب اسلامی به چنین جشنی تبدیل شود، نسبت فرهنگ حاکم با انقلاب چه نسبتی شده است؟
جشنهای مذهبی
جشنهای مذهبی با شکل و شمایل جدید، چند سالی است که در کشور با حمایت و اصرار هیئتهای مذهبی و محوریت مداحان باب شده است. قبلا نیز برای مناسبتهای مهم مذهبی مانند اعیاد، برخی برنامههای نمایانگر میمنت و مبارکی برگزار میشد. شاید پخش شیرینی یکی از معمولترین آنها بوده باشد. مسلما در مأثورات دینی نمیتوان مستند قابل توجهی برای جشن گرفتن در این نوع مناسبتها یافت. سالهای آغازین این حرکت، با مقاومتهایی از سوی روحانیت توأم شد.
در جشنهای مذهبی، ما مدعی هستیم که قصد بیان تبرک و عظمت مناسبت مذهبی را داریم. اما در تاریخ گذشتگان نیز چندان سابقهای از جشنهای مذهبی نمیبینیم. اگر دوره میتولوژیک و سپس کیهانمداری یونان باستان را مستثنی کنیم، در بقیه مواقع، خصلت جلالی امر قدسی خود مانع بزرگی بود برای "جشن گرفتن" برای امور مذهبی. البته این این بدان معنا نیست که جشنهای عادی مردم یا جشنهای سیاسی هیچ نسبتی با مذهب ندارند یا کلا غیر مذهبی هستند بلکه این بدان معنی است که برای بزرگداشت امور مذهبی عمدتا به جشن و سرور نمیپرداختهاند.
پس از آغاز این روند، اقتضائات جشن و سرور در زمان کنونی که خود به خود با مصرفگرایی همراه است نیز خود را نشان میدهد.در برخی شهرهای بزرگ، هنگام بزرگداشت اعیاد، مراسم شهری میشود. دیگر سخن از حضور در مراسم مذهبی درون مساجد و تکایا نیست. درواقع نقد آن نوع حضور، متفاوت از نقد گرایش مصرفگرایانه منظور نگارنده است. این بار صحن عمومی شهر به طور کلی در گیر یک جشن میشود. جشنی که در ظاهر خود را مستند به مذهب کرده است و بنابراین کسی را یارای زیر سؤال بردن آن نیست. در این جشن، محو شدن انسانها در صفوف شربت و شیرینی و کالاهای فرهنگی مانند بوروشورهای مذهبی و... چنان زیاد میشود که گاهی کار را به راهبندان خیابانها میکشد.
آنچه از دور دیده میشود انبوهی از مردمانی هستند که در زیر دود اسفند و پخش انواع موسیقیها و تصنیفات مذهبی، در حال خوردن و آشامیدن هستند. تنها چیزی که در آن دیده نمیشود ذکری از دین و آموزههای مذهبی متناسب با آن روز است. بسط مراسم جشنگونه هیئتها، امروز سبب شده است تا بازار رقابت بالطبع فضای مصرف انواع این کالاها در بین انبوه بیشماری از طرفداران نیز تقویت شود.
عزاداری مذهبی
شاید سطور حاضر بحثانگیز ترین و تلخترین بخشهای این نوشتار باشد، اما کدام داروی حقیقی است که از تلخی بری باشد؟ ضرورت توجه به این خطر و اندیشیدن برای مصون نگه داشتن هیئتهای مذهبی از آن، از اینروست که هیئتهای مذهبی را میتوان یک رکن اساسی و بسیار مهم در حفظ و گسترش فرهنگ اسلامی و شیعی و انتقال آن در طول تاریخ دانست.
میل به تکثرگرایی و تنوع طلبی جامعه مصرفی، گاهی خود را در"کالاهای فرهنگی" مربوط به عزاداری، حتی از جشنها هم بیشتر نشان میدهد. به ظهور رسیدن انبوهی از سبکهای مداحی و مرثیهسرایی از مداحانی که دیگر قابل احصاء نیستند و از شهرتهای بین المللی تا محلی برخوردارند به وضوح بازار پر رونق مداحی مصرف گرایانه را نشان میدهد. امروز باید برای تبلیغ مراسم مذهبی از روشهای تبلیغاتی بهره برد و مثلا در آنونس مربوط بدان ذکر کرد که فلان مداح محبوب، محور مراسم است و یا مزیتهای دیگری را نیز نام برد تا در این بازار کالاهای فرهنگی، مردم به این مجالس بیایند یا گاهی به این مجلس خاص بیایند.
بسط فضای شهرها در جشنهای مذهبی، چند سالی است که به آرامی به عزاداریهای مذهبی هم درحال سرایت است.یکی از بارزترین وجوه این سرایت، ایجاد ایستگاههای صلواتی است. ایستگاههایی که فبلا طفیلی دستهها و هیئتهای عزاداری بودند یعنی در کنار یک مراسم عزاداری که برگزار میشد در زمان استراحت و یا پس از پایان عزاداری پذیرایی مختصری از عزاداران صورت میگرفت.
مقایسه این رفتار با شرکت در روضه به صورت سنتی، نشان میدهد که چه گوهر گرانبهایی در معرض آسیب قرار گرفته است. در خود هیئتهای مذهبی نیز معنای خوردن و اشامیدن با آنچه پیش از این مراد میشد متفاوت شده است. غذای این نوع هیئتها منتسب به اهل بیت(ع) است و همیشه آن را مایه برکت و خیر میدانستهاند و چون آن را رزقی میدانستهاند که شأنی آسمانی دارد و تعارف شده و هدیه آسمانی اهل بیت(ع) است و از طرف دیگر اکثر انسانها درگیر مشکلات و معضلات روزمره زندگی هستند، بنابراین مصرف آن هم مقتضای ادب است و هم حلال مشکلات، همچنان که غذای"حضرتی"( غذای هدیه آستان قدس که در حرم توزیع میشود) هنوز کما بیش چنین وضعی دارد.
اما معنای توزیع و دریافت غذا در بسیاری هیئتهای مذهبی، همچنان که در جشنهای مذهبی گفته شد، تغییر کرده است و ما عمدتا به دنبال فقط صرف کردن غذای پس از هیئت هستیم. البته شاید انبساط خاطر به دست آمده درپایان هیئت خود حجابی میشود تا انسان فراموش کند مواجهه که با غذا دارد، مواجهه مقدس نیست، چنان که مثلا در یک مهمانی چنین میشود یعنی ما غذا خوردنمان در هیئت شبیه به غذا خوردن معمولی شده است، البته در مهمانیها نیز معنای غذاخوردن متفاوت بوده است اما گویای بختک مصرفگرایی دیگر معنایی برای غذا، جز همین معنای مصرفی موجود را باقی نگذاشته است.
آنچه گفته شد در حال سرایت به هیئتهای مناجات مثلا در شبهای قدر یا اعتکاف نیز هست. در جامعه مصرفی، بین مصرف کالاهای فرهنگی و غرقه کردن خود در غفلت ناشی از تنوع بی پایان اشیا از یک سو و حضور رسانهها از سوی دیگر، ارتباطی وثیق وجود دارد. رسانه رکن مهم جامعه مصرفی و خود تولید کننده بخش مهمی از کالاهای فرهنگی است. از سوی دیگر، رسانه ضمانت کننده مصرف گرایی در فرهنگ و نگاه مصرف گرایانه انسان به فرهنگ است. با رسانه است که ما در مییابیم که به همه چیز حتی مناجات به صورت تصویری نگاه کنیم و بنابراین، حضور در ابر-هیئتهای عزاداری، موضوعیت ویژه پیدا میکند. در این ابر-هیئتهاست که رسانه میتواند خوراک فرهنگی پیدا کند و انسانها میتوانند وجود جمعی خود را به نمایش بگذارند.
کشورهای ثروتمند عربی در این زمینه فضل تقدم دارند و شکمچرانیها و جشنهای شب تا به سحر برخی از ایشان، شهره عام و خاص است. برای فرهنگی که دعای افتتاح و ابوحمزه ثمالی ندارد، بسیار راحتتر است تا ماه مبارک رمضان را به تعبیری که امروزه بسیار جا افتاده، مراسم یا جشن بخواند، جشنی که در آن باید خوش بود و در خوشی غرق شد و در روز نیز با حداقل واجبات و تنپروری انتظار افطاری را کشید. به نظر میرسد ما نیز چندان دور از این فرهنگ نیستیم آنجا که بین انبساط خاطر معنوی ماه رمضان و سرخوشی جامعه مصرفی خلط میکنیم.
در چنین فضایی و صرفا به مدد سیطره رسانههای مدرن است که آسیبهای همچون ستاره پردازی که مربوط به دنیای فوتبال، سینما، و امثال آن است، عالم هیئت را با خطر مواجه میسازد. در جامعه مصرفی که اخبار نیز خود یک تجارت است، مشهور بودن میتواند مجوز هر چیزی باشد. در بین میلیونها نفری که در انتخابات شرکت میکنند یا به مستمندان کمک میکنند، شرکت و کمک ستاره سینما دیده میشود و اهمیت مییابد و در بین هزاران نفری که درباره امور سیاسی نظری میدهند، فلان ستاره فوتبال است که نظرش اهمیت مییابد، حتی اگر غیرکارشناسانهترین نظر را ارائه کند.
در چنین جامعهای است که میبینیم یکی از مداحان در پاسخ به این سؤال که چرا در مسائل سیاسی اظهار نظر میکنید، در کنار بیان اینکه به دستور امام و بر اساس وظیفه ، مداحان باید به سیاست بپردازند، ناچاراست استناد کند. یعنی وقتی اظهارنظر سیاسی بازیگران و فوتبالیستها به عنوان ستارگان جامعه مصرفی ، از نظر عموم موجه است که البته این صرفا به خاطر شهرت و ستاره بودن آنهاست و نه صلاحیتهای آنها- چرا اظهار نظر مداحان موجه نباشد؟ این بیان نشان میدهد که در شرایط حاکمیت رسانهها و ستاره پردازی آن، تلقی ستاره بودن مداح برای بسیاری از مخاطبین رسانه شکل گرفته است و در جامعه کنونی، اظهار نظر سیاسی به عنوان ستاره، موجهتراز اظهار نظر به عنوان یک خادم در دستگاه اهل بیت تلقی میشود. نوع اظهار تمایل، علاقه و گرایش به مداحان و نگهداری عکس و اثار آنان نیز بی شباهت به رفتار ناشی از شیفتگی به بازیگران و ورزشکاران نیست.
همه این موارد، شواهدی است که نشان میدهد شأن مقام و تلقی از ذاکرین اهل بیت نه بر مبنای آموزههای دینی که بر اساس ارزشهای جوامع مدرن و مصرفی و نیز برمدار قواعد رسانهای، درحال باز تعریف است.
واضح است که آنچه در این باره و به ویژه مصرفگرایی هیئتهای مذهبی گفته شد، به معنای نفی آنها و هرگونه نتیجهگیری عملی عجولانه نیست، بلکه تأملاتی مقدماتی است تا با توجه به حقیقت از دست رفته در نهادهای سنتی و تهدید گری خاموش ولی به غایت ویرانگرانه مصرف گرایی به چاره اندیشی بپردازیم.
نظر شما