۴ آبان ۱۳۹۱، ۱۳:۰۱

گزارش مهر از روز واقعه/

فاطمه نیک شهید جمعه خونین مکه/فریاد برائت از مشرکین ماندگار شد

فاطمه نیک شهید جمعه خونین مکه/فریاد برائت از مشرکین ماندگار شد

هرمز - خبرگزاری مهر: شهیده فاطمه نیک، شهید حادثه خونین مکه بود که به نیابت از مردم جزیره هرمز و استان هرمزگان خود برائت از مشرکین را ماندگار کرد و به جهان اسلام تاکید کرد فریاد برائت هرگز نباید خاموش شود.

به گزارش خبرنگار مهر، جمعه خونین مکه و فریاد برائت از مشرکین شهدای آن روز، اینک به ثمر نشسته است و مسلمانان جهان اکنون عملا در کشورهای خود از مشرکین اعلام برائت می جویند و خیزش های مردمی نیز نتیجه فریادهای برائت جویانه این روز است که هیچگاه خاموش نشده است.

فاطمه نیک شهیده جمعه خونین مکه از جزیره هرمز در سال 1366 است.

گروه های مخالف نظام و مرفهین بی درد در دوران جنگ تحمیلی همگام با بوق های تبلیغاتی استکبار جهانی و با هدف ضربه زدن به نظام نوپای جمهوری اسلامی و بدون حضور در جبهه های شرف و مقاومت و لمس کردن سختی های دفاع مقدس، ساز مخالف سردادند و بسیاری از آنان هنوز نیز بر طبل مخالفت می کوبند و خود را طلبکار نظامی می دانند که در خلق و نگهداری آن هیچ سهمی نداشتند.

در مقابل این صف، جبهه ای از شیرزنان و دلاور مردانی بودند و هستند که همه هستی خود را برای حفظ نظام اسلامی فدا کردند و امروز نیز خود را مدیون نظام می دانند.

"فاطمه نیک" یکی از شیر زنان جزیره هرمز در جنوب ایران، شخصیتی است که هشت شهید تقدیم انقلاب اسلامی کرد و برای چنین شخصیتی بازماندن از کاروان شهدا سخت بود و براستی فاطمه، فاطمه بود و جا داشت در سرزمینی به شهادت برسد که در گذشته های دور اجداد آل سعود نیز فاطمه (س) را به شهادت رسانده بودند.

"فاطمه نیک" یا به قول هرمزی ها "ام الشهدا" که به همراه خواهر زاده خود حاج سلیمان مدنی جانباز 75 درصد جنگ تحمیلی (از دست دادن یک چشم و دو پا) در موسم حج سال 1366 در صف راهپیمایی برائت از مشرکین و به هنگام سردادن شعار وحدت، در مکه مکرمه مورد تاخت و تاز وحشیانه مزدوران آل سعود قرار گرفت و به شهادت رسید.

محمد، علی و غلام گلزاری سه فرزند شهیده فاطمه نیک هستند که محمد و علی به ترتیب با 30 و 25 سال در کسوت پاسدار انقلاب اسلامی نخستین شهدای این خانواده بودند که هر دو در عملیات فتح المبین به درجه رفیع شهادت نایل آمدند.

در اولین و آخرین عزیمت وی به مکه مکرمه که به شهادت او منجر شد چه زیبا در اولین سفر خود به حج به همراه خواهر زاده جانبازش حاج سلیمان مدنی در بیان آرزوی خود گفته بود که آرزو دارم که خدا مرگ مرا شهادت قرار دهد و چه زیبا خدا به خواسته این شهیده لبیک گفت و در جمعه خونین مکه به شهادت رسید.

فاطمه نیک از فعالان راهپیمایی قبل از انقلاب بود و پس از پیروزی انقلاب نیز در پشت جبهه نیز به یاری رسانی به رزمندگان می پرداخت.

این بانوی شهیده به کارهای هنری علاقمند بود و در خیاطی مهارت زیادی کسب کرد و در بافندگی و گلدوزی نیز سررشته داشت که هنوز از رفتار او به نیکی یاد می کنند.

نهم مردادماه سال 1366 مراسم برائت از مشرکان مسلمانان خونین شد و فاطمه نیک(درویشی) که در سال 1300 شمسی، در هرمز متولد شده بود در پنجم مرداد 1366، در حج خونین در جوار خانه خدا، به دست پلیس مزدور دولت سعودی به شهادت رسید و به دیدار شهدا شتافت.

او که بیشترین بخش زندگی اش را در هرمز به سر برده بود، پس از شهادت، آنگونکه آرزو داشت، در گلزار شهدای بهشت زهرا بر ساحل پر افتخار جزیره هرمز، نظاره گر بر دریای بی کران عمان و خلیج همیشه فارس آرمید،آنجا که هشت شهید دیگر از خانواده اش، او را چون نگینی در بر گرفته اند.

مردان هرمز که با دریا خو داشته اند و آشنای آب و طوفان بودند، در بسیاری از عملیاتهای آبی سپاه اسلام، نقش محور و کلیدی را به عهده گرفتند و بیشترشان نیز در چنین عملیاتهایی به شهادت رسیدند.

دو تن از فرزندان فاطمه نیک؛ محمد و علی گلزاری سال 1361 در عملیات فتح المبین، باب شهادت را بر روی خانواده گشودند و پس از آنان موسی درویشی، برادر فاطمه نیک و فرمانده سپاه هرمز و محمد شفیع مدنی- خواهر زاده اش در عملیات خیبر به فاتح خیبر پیوستند و در جزیره مجنون به شهادت رسیدند.

غلام گلزاری سومین پسر فاطمه بود که همراه با دامادشان-عبدالعلی دریانورد-در زمستان 1364 در عملیات آبی والفجر هشت به صف شهدا پیوست. حر درویشی فرزند موسی و عبدالحسین درویشی فرزند عباس- برادر ناتنی فاطمه نیک دو شهید دیگر این خانواده بودند که در عملیات کربلای پنج در سال 1365، به شهادت رسیدند. حر درویشی تا 11 سال بعد، مفقود الاثر بود و در سال 1376 به جمع خانوادگی شان در بهشت زهرای هرمز پیوست.

فاطمه نیک به هنگامی که همراه همسر، همسر برادر شهیدش، خواهر و خواهرزاده جانبازش در کاروان خانواده شهدا به زیارت خانه خدا رفته بود، به آرزویی که بارها بر زبان آورده بود رسید و در جوار خانه خدا به عزیزانش پیوست. افراد خانواده بدون اینکه بتوانند خبری از او داشته باشند و بعضی بدون اینکه حتی فرصت آگاهی از این واقعه را پیدا کنند،مجبور به بازگشت شدند.ماهها بعد وقتی کاروانی از شهدای مفقود حج، رهسپار مکه شد، پسرش محمود، جسد او را شناسایی کرد و به خانه بازگرداند.

شهدای خانواده های "گلزاری"، "درویشی"، "دریانورد" و "مدنی" در کنار دیگر شهدای جزیره هرمز، چون نگهبانانی ابدی بر آستانه تنگه هرمز به پاسداری از این سرزمین مقدس ایستاده اند. باشد که به حرمت خون مقدس آنان، نگاه نا محرمان و قدم متجاوزان از خلیج همیشه فارس دور بماند.

زندگینامه ام الشهدای هرمز

فاطمه نیک در پنجمین روز از هفتمین ماه سال 1300 در جزیره قشم از توابع استان هرمزگان به دنیا آمد. پدرش مؤذن مسجد بود و فاطمه در دامان خانواده ای معتقد و متدین رشد کرد و جانش با آموزه های دینی عجین شد، آن چنان که بعدها وقتی خود ازدواج کرد و مادر شد، فرزندان رشید و شجاع و با ایمان را تربیت کرد و در کنار خانه داری به فعالیت در امور مذهبی و مبارزه با استبداد شاهی پرداخت و پس از پیروزی انقلاب و با شروع جنگ تحمیلی تک تک فرزندانش را عازم جبهه های جنگ کرد.

در طول جنگ چند تن از پسرانش به شهادت رسیدند و به ام الشهدا معروف شد. در مردادماه 1366 عازم حج ابراهیمی شد و در مراسم برائت از مشرکین سینه اش آماج گلوله های وهابیون شد و نهمین روز از پنجمین ماه سال 1366 در سن 66 سالگی در شهر مکرم مکه به شهادت رسید. 

یک خاطر از فرزندش حاج محمود پویان

وقتی به فاطمه گفتند که اسمش برای حج درآمده، انگار بال درآورده بود. پارچه خرید و با دستان زحمت کشیده و پینه بسته اش لباس احرام دوخت. به خانه ی همسایه ها رفت و حلالیت طلبید. دختر و داماد و عروس و پسر را جمع کرد توی خانه و با همه وداع کرد.

آن ها که رفتند، گفت: « محمودجان این ها که می گویم به وراثم هم بگو. من از شما جدا می شوم می روم و شاید دیدارمان به قیامت بماند. از مال دنیا چیزی انباشته نکرده ام که بین شما تقسیم کنم حتی همان اندکی را که هرازگاه مسئولان نظام جمهوری اسلامی می دادند، می بخشیدم به مسجد و خرج خیرات و یا صندوق کمک به رزمنده ها می کردم. از مال دنیا شما را بر حذر می دارم. همه تان را به وحدت کلمه و پشتیبانی از همدیگر و حمایت همه جانبه از ولایت فقیه و امام امت سفارش می کنم. محمودجان اگر لیاقت نداشتم که از شهدا باشم،لااقل مرا در ورودی بهشت زهرا (س) دفن کنید تا کسانی که با فاتحه بر قبور شهدا می آیند از روی قبر من بگذرند و فاتحه ای هم برای من بخوانند.»

و بالاخره مادر به آرزویش رسید و شهید راه حق شد. اما صورتش چنان با آب جوش سوخته بود که قابل شناسایی نبود. پدرم نتوانسته بود او را شناسایی کند؛ مدتی بعد 59 نفر شدیم و به جده رفتیم و من بعد از 75 روز جسد خون آلود مادر را در سردخانه بیمارستانی در جده شناسایی کردم و با پیکر مادرم به هرمز برگشتم.

کد خبر 1727380

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha