ایجاد مانع برای رشد طبیعی یک گیاه مثل اینکه گلی را در سایه یا در محیط تنگ و کوچک از لحاظ فضا قرار دهیم کار ناپسند و تجاوز به حق هست اما چون مقرون به شعور از طرف گل نیست، ظلم نیست و در حیوان اگر مستلزم ایذاء باشد ظلم است والا نه. اما به مصرف انسان رساندن گیاه یا حیوان به هیچ نحو ظلم نیست. پس این که آیا آزادی از مختصات انسان است یا نه، به این صورت باید حل شود که معنی آزادی لزوم عدم ایجاد مانع است؛ این لزوم درباره انسان صادق است فقط و درباره گیاه به هیچ نحو صادق نیست هر چند گیاه هم دارای حقوقی است. و درباره حیوان فقط آنجا که موجب اذیت در کار باشد نباید ایجاد اذیت و آزار کرد ولی این معنی غیر از آزادی مصطلح است، پس آزادی از مختصات انسان است.
آزادی علاوه بر آزادی دیگران، مصالح خود فرد و همچنین مصالح اجتماعی را میتواند محدود کند، زیرا لازمه حق طبیعی و حیثیت ذاتی انسان لزوم احترام هست، اما لازمه لزوم احترام کاری به کار او نداشتن نیست، بلکه لازمه آن این است که هر علمی که استعدادهای طبیعی را رشد بدهد جایز بشماریم. در فلسفه اروپایی لازمه احترام به حیثیت ذاتی انسان این دانسته شده که خواستهها و تمایلات و پسندها و انتخابهای هر انسانی باید محترم شمرده شود؛ چون هر انسانی محترم است پس هر عقیدهای که انتخاب کرد محترم است ولو آن عقیده سخیف ترین و موهنترین و متناقضترین عقاید با شان و مقام انسان باشد و در حقیقت مانع آزادی تفکر باشد.
پس اگر انسانها گاوپرستی (مثل هندوها) یا عورت پرستی (مثل برخی ها در شرق دور) یا هر عقیده سخیف دیگر پیدا کنند به موجب اینکه انسانها این عقیده را انتخاب کردهاند بر همه انسانهای دیگر لازم است که به عقیده آنها احترام بگذارند.
اما انسان از آن نظر محترم است که به سوی هدف تکاملی طبیعی حرکت میکند. هر عقیده ولو زائیده انتخاب خود انسان باشد که نیروهای کمالی او را راکد کند و در زنجیر قرار دهد احترام ندارد و در واقع آنچه باید آزاد باشد و زمینه آزادی آن فراهم شود آزادی تفکر و پرورش تفکر است و این غیر از آزادی عقیده است. باید آن زنجیر را ولو به زور از دست و پای آن انسانها باز کرد و هر عقیدهای که نیروهای او را آزاد می کند و او را در مسیر تکامل رهبری می کند ولو زاییده انتخاب خود انسان ها نباشد باید به انسان عرضه داشت.
میگویند کورش به بابلیها آزادی داد که به معابد خود بروند، از لحاظ سیاسی اگر عمل مهمی کرده از لحاظ انسانی کار ناصوابی انجام داده است. کار صواب کار ابراهیم بود که رفت و بتها را با تبر شکست. کار موسی صواب بود که به سامری گفت: (سوره ط/97) اکنون این خدایت را که با زر و زیور ساختهای و به پرستش و خدمتش ایستادهای بنگر که آن را در آتش می سوزانیم و خاکسترش را با آب دریا میدهیم. کار رسول اکرم (ص) صواب بود که با عصا به بتها اشاره کرد و گفت: (سوره اسرا آیه 8) بگو که حق آمد و باطل را نابود ساخت که باطل خود لایق محو و نابودی (ابدی) است.
آزادی که به عقیده همه انسانها تکلیف است، از آن جهت که مکلف خود شخص است درباره خود یا دیگران نسبت به او، بر دو قسم است: آزادی معنوی و آزادی اجتماعی. آنجا که انسان مکلف است که خود را برده و بنده خرافات فکری یا هواهای نفسانی قرار ندهد آزادی جنبه درونی و باطنی دارد و آنجا که دیگران مکلفند که نسبت به او و راه و مسیر او قید و بندی ایجاد نکند آزادی جنبه خارجی و بیرونی دارد.
نظر شما