به گزارش خبرنگار اعزامي گروه دين و انديشه "مهر" از گرگان، دكتر غلامرضا ذكياني، عضو هيات علمي دانشگاه علامه طباطبايي، در همايش بزرگداشت دو حكيم استرآباد؛ ميرداماد و ميرفندرسكي به بررسي مفهوم "بــداء" و تفاوت هاي دهر و زمان پرداخت. سپس با تحليل يكي از تفاوت هاي اصلي بين زمان (حاكميت اصل تناقض) و دهر (عدم حاكميت اصل تناقض) نشان داد كه پيدايش تغييرات زماني به ويژه تحت تأثير اراده انساني يك امر طبيعي بوده و هيچ منافاتي با علم ازلي باري تعالي ندارد.
وي بحث بداء را يكي از مهم ترين بحث هاي فلسفي و كلامي دانست و گفت : دليل اهميت اين بحث اين است كه از يك سو توسط معصومين (ع) به عنوان بزرگترين امري به شمار آمده كه عظمت و معبوديت الهي را نشان مي دهد و از سوي ديگر نه تنها دانشمندان بزرگي چون فخر رازي شيعيان را به خاطر اعتقاد به بداء مورد استهزاء قرار داده اند بلكه حتي گاه دانشمندان بزرگ شيعي چون خواجه نصير آموزه بداء را حاصل خبر و امري تلقي كرده اند كه موجب علم نمي شود.
دكتر ذكياني افزود : ميرداماد كه بيشترين كاوشها را دربارة ماهيت زمان انجام داده است، طبعاً متوجه بحث بداء (تعلق علم باري به تغييرات زماني) گشته و از ايده حدوث دهري در اين بحث استفاده نموده است.
وي با اشاره به اين مطلب كه بداء بر وزن سماء و به معناي ظهور پس از خفا است گفت : ميرداماد در يكي از آثارش مينويسد : جايگاه بداء در تكوين همان جايگاه نسخ در تشريع است. آنچه در امور تشريعي و احكام تكليفي نسخ به شمار ميرود، همان در امر تكويني و مكونات زماني بداء تلقي ميشود. پس نسخ همانا بداء تشريعي است و بداء همانا نسخ تكويني است و بداء به قضاء تعلق نميگيرد، همچنين نميتوان بداء را به مقام ربوبي و مفارقات محض وحاق دهر نسبت داد، زيرا دهر ظرف مطلق حصول غيرممتد (قار) و ثبات قطعي و ظرف جهان هستي است. بداء تنها در قدر و امتداد زمان حاصل ميشود زيرا زمان جايگاه سيلان و تجدد و ظرف تدريج و تعاقب است و شامل موجودات زماني و مكاني و مادي و طبيعي ميشود. همچنان كه حقيقت نسخ انتهاء حكم تشريعي و قطع استمرار آن حكم (و نه رفع و ارتفاع آن) از ظرف واقع است، حقيقت بداء نيز عبارت از قطع استمرار امر تكويني و پايان يافتن افاضه است و بازگشت آن به حد داشتن زمان هستي و مختص بودن وقت افاضه است.
دكتر ذكياني با تاكيد بر اين مطلب كه ملاصدرا كليات بحث ميرداماد را ميپذيرد ولي دو ملاحظه پيرامون نظر وي ذكر ميكند خاطر نشان ساخت : يكي اين كه بداء گاهي در امور تشريعي نيز رخ ميدهد. مثل آن جا كه خداي متعال حضرت ابراهيم (ع) را مأمور ذبح اسماعيل كرد. ديگر اين كه، وحدت موجود بين ناسخ و منسوخ يك وحدت مبهم نوعي است كه قابل كثرت تجدد و استمرار ميباشد. ولي وحدت موجود در بداء يك وحدت عددي شخصي است كه قابل كثرت و تجدد نميباشد پس نميتوان بداء را نسخ تكويني و نسخ را بداء تشريحي دانست.
وي افزود : دانشمندان اهل سنت، بداء را به قضاء تفسير كردهاند، ابن اثير در شرح «بدا الله ان يبتليهم» است مينويسد : اي قضا بذلك» و قضاء اينجا به همان معناي بداء است زيرا قضاء پيشين و بداء در لغت بر علم بعد از جهل اطلاق ميشود و نميتوان آن را بر خدا جاري كرد.
عضو هيات علمي دانشگاه علامه طباطبايي در پايان افزود : اگر انسان بداند كه مقام الوهي مشمول اصل تناقض و لذا مشمول معرفت عقلاني نيست خود به خود حالت تحيّر و كرنش به او دست ميدهد و از طغيان وسركشي هميشگي دست برميدارد. گفتني است كه همين رام شدن عقل انسان هم توسط عقل است يعني خود عقل با روشهاي خاص بايد به محدوده كارآيي خودش پي ببرد و آرام گيرد والا با تحميل از خارج توفيقي حاصل نميشود.
نظر شما