به گزارش خبرگزاری مهر، در این همایش اساتید حوزه ادیان و فلسفه از سراسر کشور زیمبابوه و کشورهای همجوار و دانشجویان رشته فلسفه و ادیان با حضور در همایش مقالات خود را در موضوعات مختلف فلسفی و اجتماعی ارائه نمودند.
در این همایش دو روزه 25 مقاله ارائه شد و موضوعات فلسفه اجتماعی و دینی و بحرانهای جامعه و موضوعات و چالشهای جدیدی که از جامعه و فلسفه غربی به آفریقا سرایت نموده و جامعه و فرهنگ را مورد هجمه قرار داده است و راهکارهای مقابله با فرهنگ غرب مورد بحث و گفتگو واقع شد.
محمد اسدی موحد رایزن فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در حراره در سخنرانی اختتامیه این همایش مقاله خود را در موضوع فلسفه اسلامی و فرق آن با فلسفه غربی ارائه نمود و گفت: واژه فلسفه واژه ای یونانی و به معنای دوست داشتن دانایی است اما به عنوان یک رشته، فلسفه، علمی است که از اصلی ترین فعالیت انسان، یعنی تفکر بر خاسته است؛تفکر در مورد کلی ترین و اساسی ترین موضوعاتی که در زندگی و در جهان با آن ها روبرو هستیم.
وی تصریح کرد: عمر فلسفه به اندازه عمر زندگی انسان بر روی زمین است؛ زیرا بشر از اولین روز حیات بر کره خاکی، همواره با پرسش هایی اساسی و معماگونه درباره خود و جهان روبرو بوده است. اساسا باید گفت فلسفه هنگامی پدیدار می شود که سوال هایی بنیادین درباره خود و جهان بپرسیم .سوالاتی مانند قبل از تولد کجا بوده ایم و بعد از مرگ چه اتفاقی برایمان می افتد؟ زیبایی چیست؟ آیا زندگی ما را شخص و یا نیرویی دیگر اداره می کند؟ از کجا معلوم که همه در خواب نیستیم؟ خدا چیست؟ سرنوشت من چه خواهد شد؟
وی افزود: بنابراین می توان گفت فلسفه، طرح پرسش های کلی و جستجوی آزادانه برای یافتن راه حل ها است.
نماینده مجمع جهانی در ادامه گفت: اگر ما در این همایش به دنبال یافتن راهی برای سعادت جامعه هستیم باید بدانیم توجه به فلسفه و اموزهای ان که برخاسته از اموزه های انبیا الهی است راهکار مناسبی است.
اسدی در بخش دیگری از مقاله خود به معرفی فلسفه اسلامی پرداخت و گفت: تفاوتهای موجود بین فلسفه اسلامی و فلسفه غربی پنج محور است که با توجه به فرصت موجود بیان می شود.
وی تأکید کرد: تفاوت در موضوع اولین تفاوت میان این دو فلسفه به شمار می رود. در فلسفه ی اسلامی موضوع فلسفه ، وجود یا موجود است؛ و فلسفه اسلامی از احکام کلی وجود یا موجود بحث می کند. در قرون وسطی و اوائل رنسانس، موضوع بحث فلسفه های غربی با فلسفه اسلامی یکی بود؛ ولی فلسفه های نوظهور غربی از حیث موضوع به شدّت دچار تشتت و اختلاف هستند؛ به نحوی که با اندکی تسامح، می توان ادّعا نمود که فلسفه، به تعداد فلسفه های غربی موضوع پیدا کرده است.
اسدی در ادامه به دومین تفاوت این دو سنت فلسفی پرداخت و گفت: تفاوت در روش و متد تحقیق دومین تفاوت است. در هر سه مکتب فلسفه اسلامی، عقل بدیهی و عقل برهانی و قضایای بدیهی و استدلال منطقی ، نقش محوری دارند؛ ولی در اغلب مکاتب فلسفی نوظهور در غرب، یا عقل و منطق به کلّی مورد انکار است یا ارزش معرفتی آن چندان قابل اعتنا نیست. لذا بین فلسفه اسلامی و اغلب فلسفه های غربی یک شکاف عمیق معرفت شناختی وجود دارد.
وی تصریح کرد: تفاوت در انگیزه و غایت سومین تفاوت و اختلاف است. در فلسفه اسلامی اساسی ترین انگیزه یک فیلسوف از ورود در بحث فلسفی یافتن حقیقت موجودات است؛ و در رتبه بعدی انگیزه آنها این است که خود و انسان را هماهنگ با عالم عینی کنند؛ و انسان را نمونه علمی از عالم عینی کنند؛ و وقتی تک تک انسانها هماهنگ با عالم عینی ساخته شدند در رتبه سوم نوبت می رسد به ساختن مدینه فاضله؛ یعنی جامعه ای که اغلب مردم آن، در مسیر حقیقتند؛ لذا فلاسفه اسلامی توجه چندانی به حلّ مشکلات ریز و درشت جامعه موجود ندارند؛ چرا که معتقدند مشکلات موجود، ناشی از این است که مردم هماهنگ با نظام تکوین نیستند؛ انبیاء نیز آمده اند تا با تعلیم کتاب و حکمت و با تزکیه مردم را در مسیر حقیقت قرار دهند. لذا فلاسفه اسلامی هدف فلسفه را با هدف دین یکی می دانند.
وی یادآور شد: از این رو فلاسفه اسلامی به شدّت تحت تأثیر تعالیم دینی بوده و سعی می کنند تا در حدّ امکان گزاره های دینی را با قالبی فلسفی بیان کنند؛ امّا اغلب مکاتب فلسفی غرب دنبال این نیستند که حقیقت را بیابند بلکه عدّه ای از آنها با این انگیزه وارد مباحث فلسفی می شوند که مشکلات دنیوی جوامع خودشان را حلّ نمایند؛ و عدّه ای دیگر نیز که مذهبی هستند، در صددند تا مشکلاتی را که دین مسیحیّت با آن روبرو شده است، حلّ کنند. لذا در اغلب فلسفه های غربی کاری به این ندارند که حقیقت چیست؟ و در صدد این نیستند که مشکلات بشر را از زیربنا درست کنند؛ بلکه همواره دنبال درمانهای موضعی هستند؛ لذا با نو شدن مشکلات جوامع غربی، فلسفههای جدیدی نیز پدید می آیند تا آن مشکلات را حل نمایند؛ از این روست که فلسفه اسلامی همواره رشدی عمقی داشته است؛ و مکاتب نو ظهور فلسفه اسلامی همواره تکمیل کننده فلسفه های قبل از خود بوده اند؛ لذا با گذر زمان فلسفه اسلامی عمیقتر و فربه تر می شود؛ ولی فلسفه های غربی اکثراً جوانمرگ می شوند و فلسفه ای تازه و اغلب متضاد با فلسفه قبلی جای فلسفه مرده کاشته می شود.
اسدی اختلاف و تفاوت چهارم را تفاوت در محتوا دانست و گفت: در فلسفه اسلامی از تمام مراتب وجود؛ یعنی از مادّه گرفته تا خدا، به تفصیل بحث می شود؛ ولی در اغلب فلسفه های غربی تمرکز روی بخش خاصی از عالم است.
نظر شما