او فوق ليسانس رونامه نگاري دارد، از اينكه بعد از مدت ها نتوانسته در يك روزنامه معتبر كاري پيدا كند بشدت ناراحت است، اما فقط چند روز كار در يك روزنامه به او مي فهماند كه تنها مدرك داشتن ملاك خوبي براي تخصص داشتن تخصص نيست. او فوق ليسانس روزنامه نگاري دارد اما به اين علت كه با فضا و حال و هواي روزنامه آشنايي چنداني ندارد نمي تواند روزنامه نگار خوبي باشد.
البته او سعي مي كند با تجربه اندوزي اين تخصص را به دست بياورد اما چون روحياتش با اين كار سازگاري ندارد خيلي زود سرخورده شده و تصميم مي گيرد به كار ديگري روي بياورد.
راستي دليل وجود چنين افرادي در چرخه تحصيلي كشور چيست؟! چه دليلي جز عدم آگاهي افراد مي تواند باعث بروز چنين مشكلاتي شود، موج مدرك گرايي كه با به وجود آمدن دانشگاه آزاد در بين جوانان جامعه ايجاد شد، پيامدهايي چون قبولي در دانشگاه به هر قيمت و هر رشته اي را نيز به دنبال داشت.
بسياري از افراد فقط به اين خاطر كه در دانشگاه قبول شوند و نام دانشجو را يدك بكشند در هر رشته اي كه پذيرفته شدند بدون در نظر گرفتن استعدادها و توانايي هاي شخصي خود آغاز به تحصيل كردند، غافل از اينكه بهترين سال هاي عمر خود را براي شكوفايي استعدادهايشان در كلاس هاي درسي هدر مي دهند كه هيچ فايده اي برايشان ندارد.
تب و تاب كنكور
اين روزها تب و تاب كنكور به اوج رسيده، سيل عظيمي از دختران و پسراني كه براي ساختن آينده شان سعي دارند وارد دانشگاه بشوند و براي اين ورود تمام روزهاي خوب زندگي شان را صرف مي كنند، آنها مي آيند تا به جمع دانشجوياني بپيوندند كه شايد اكثريت قريب به اتفاقشان از دانشجو شدن خود چندان هم راضي نيستند.
مهتا صداقت 17 سال دارد، قرار است امسال سال سرنوشت ساز زندگي او باشد، تمام تلاش خود را مي كند تا بتواند در كنكور قبول شود، اين دانش آموز پيش دانشگاهي در رشته تجربي درس خوانده و هنوز هم روياي شيرين كودكي اش را با خود دارد، او مي خواهد دكتر شود، اما از وضعيت پزشكان و فارغ التحصيلان رشته پزشكي چيزي نمي داند.
او اصلا نمي داند كه بعد از چند سال درس خواندن بالاخره يا مجبور مي شود به شغل ديگري روي بياورد و يا اين كه بايد در بيمارستان ها به جاي يك پرستار كار كند و...
اما براي مهتا هم مثل بقيه كساني كه مي خواهند در كنكور شركت كنند يك اصل مهم وجود دارد، حتي اگر رشته پزشكي هم قبول نشد در هر رشته ديگري بايد ادامه تحصيل بدهد، آنها علايق خود را دارند اما گاهي انسان مجبور است جبر روزگار را به جاي علايق خود بپذيرد و اين مساله سال ها است كه درباره دانشجويان ما كاملا صدق مي كند.
الهام رضوي دانشجوي سال دوم كتابداري است، او آرزو داشته كه باستان شناس شود اما به اين دليل كه در رشته باستان شناسي قبول نشده و مجبور به انتخاب هفتم شده، حالا در رشته كتابداري تحصيل مي كند، او هيچ علاقه اي به اين رشته ندارد و تنها به اين خاطر كه به عنوان يك دانشجو در جامعه خود را مطرح كند و بعد از فارغ التحصيلي در محل كارخود از پايه حقوق بالاتري برخوردار باشد در رشته كتابداري مشغول به تحصيل است.
الهام مي گويد: خيلي دوست داشتم در رشته باستان شناسي قبول شوم اما متاسفانه اين اتفاق نيفتاد و من مجبور شدم رشته هفتم و انتخاب دانشگاه را بپذيرم، چون مادرم خيلي دوست داشت من به دانشگاه راه پيدا كنم از آنجا هم كه ديگر حوصله درس خواندن نداشتم بهتر ديدم كه در همين رشته مشغول به تحصيل شوم.
راحله شفقت هم دانشجوي سال آخر روزنامه نگاري است، خصوصيات ظاهري او به يك خبرنگار و كسي كه علاقه اي به كار خبرنگاري داشته باشد نمي خورد، او فوق العاده آرام است و اصلا هم كاري به كسي ندارد.
او مي گويد: تصوري كه من از اين رشته داشتم، تصور درستي نبود، نمي دانم چرا چنين اشتباهي را كردم و اين رشته را انتخاب كردم، من بايد روابط عمومي مي خواندم لااقل اين كار را مي توانستم انجام دهم، اما روزنامه نگاري وحشتناك است.
راحله مي افزايد: مادرم مدام به من سركوفت مي زند كه چرا در هيچ روزنامه و مجله اي مشغول به كار نيستم ، اما از طرفي هم وقتي حرف از رفتن به جاهاي مختلف براي تهيه خبر مي شود فورا اعلام مي كند كه به من اجازه اين كار را نمي دهد، با محدوديت هايي كه من دارم انتخاب اين رشته اشتباه بزرگي بود.
اين دانشجوي روزنامه نگاري خاطر نشان مي كند: البته چاره ديگري هم نداشتم، اين تنها رشته اي بود كه مي توانستم قبول شوم، نياز به اطلاعات عمومي بالا داشت و من از اين بابت از خودم مطمئن بودم اما باز هم مي گويم كه اشتباه كردم.
اشتباه راحله به قيمت 4 سال هدر دادن عمرش در كلاس هاي درسي است كه هيچ علاقه اي به آن ندارد، در نتيجه نمي تواند از آنچه مي آموزد نيز استفاده كند. او 4 سال تمام عمر و پولش را هدر مي دهد فقط براي كسب يك لقب كه ديگر اين روزها اصلا خريداري ندارد، فارغ التحصيل دانشگاه يا همان ليسانسه.
فارغ التحصيلي يا فرار از خدمت سربازي
تب تند كنكور ديگر پسر و دختر نمي شناسد، حالا ديگر همه به هر دليلي مي خواهند، به دانشگاه راه پيدا كنند و رشد قارچ گونه انواع و اقسام دانشگاه ها از آزاد گرفته تا غير انتفاعي، پودماني، پيام نور، جامع علمي كاربردي و ... همه و همه توانسته اند در جلب نظر جوانان موفق باشند.
هر ساله تعداد پسراني كه در كنكور شركت مي كنند بيش از دختران است و اين در حالي است كه اكثر آن ها اول به دليل نداشتن شغل مناسب و دوم به اين دليل كه بتوانند از رفتن به خدمت سربازي فرار كنند راه دانشگاه را در پيش مي گيرند، غافل از اين كه...
حامد دانشياردانشجوي سال سوم رشته رياضي است، او برنامه خاصي براي آينده اش ندارد، همه چيز را به دست تقدير سپرده و از اينكه توانسته رفتن به سربازي را چند سالي عقب بيندازد، خوشحال است.
او مي گويد: قبولي در دانشگاه براي خيلي از پسرها به اين خاطر مهم است كه بتوانند از سربازي رفتن فرار كنند، اين كه تو با ليسانس خدمت كني تا با ديپلم خيلي فرق دارد به همين خاطر خيلي از آن ها حتي اگر در رشته هاي آشي ( ! ) هم قبول شوند به دانشگاه مي روند.
حامد مي افزايد: دليل ديگرش هم اين است كه دانشگاه رفتن از علافي بهتر است، ما كه بيكاريم باز با دانشگاه رفتن سرمان گرم مي شود و حسن ديگري هم كه دارد اين است كه خانواده هايمان تا زمان فارغ التحصيلي گير نمي دهند كه چرا بيكاري، بايد ازدواج كني و ...
در واقع پسرها با رفتن به دانشگاه تمام كارهايي را كه از انجامش واهمه دارند براي مدتي به عقب مي اندازند اما آيا واقعا اين كار مشكل را حل مي كند.
رضا در اين رابطه مي گويد: موضوع تنها از سربازي در رفتن نيست، موضوع اين است كه ما از بيكاري فرار مي كنيم، ضمن اين كه همه ما به خوبي مي دانيم كه بعد از 4 سال درس خواندن هم نه تنها اوضاع بهتر نمي شود كه بدتر هم مي شود، مگر ما در دانشگاه ها چه چيزي ياد مي گيريم كه آينده مان را عوض كند ، سطح علمي دانشگاه هاي ما در مقايسه با دانشگاه هاي دنيا بسيار پايين است، البته اين موضوع در مورد دانشگاه هاي سراسري صدق نمي كند.
او مي افزايد: هنوز كه هنوز است ما نتوانسته ايم الگوي تحصيل در جامعه خود را جهاني كنيم ، همه مي گويند كه دانشگاه هاي ايران مثل يك قيف وارونه است ، همه سخت وارد مي شوند اما از آن طرف براحتي فارغ التحصيل شده و در جامعه اي كه هيچ پيش بيني براي اشتغال آنها نكرده است رها مي شوند.
شايد به همين دليل است كه اغلب فارغ التحصيلان در رشته مختلف تخصص لازم را ندارند، اما اين توقع را دارند كه جامعه كاري هم سطح و هم شان مدرك تحصيلي شان به آن ها ارايه دهد!
نمونه برداري از الگوهاي غربي
يك روانپزشك در اين باره و تاثيري كه عدم تخصص گرايي بر جوانان جامعه مي گذارد ، مي گويد: مشكل اصلي اين است كه دانشگاه ها در كشور ما بيش از آنچه بر پايه نيازهاي واقعي جامعه باشد بر مبناي نمونه هاي غربي شكل گرفته است.
دكتر فربد فدايي مي افزايد: دانشگاه ها بر اساس نياز جامعه و به علت ضرورت توسعه صنعت و فناوري و احتياج به پژوهش هاي متمركز برپا نشده اند، بلكه تنها بر اثر نمونه برداري دقيق از ساختمان ها و مراكز آموزشي كشورهاي غربي چيزي به نام دانشگاه هاي ايران به وجود آمده است.
وي تصريح مي كند: تاسيس رشته هاي تحصيلي نيز در دانشگاه ها عموما بر مبناي نياز واقعي كشور نبوده است بلكه بر حسب سليقه مديران دانشگاه ها و يا تمايل آنان به گسترش كار خود، بدون توجه به عواقب آن انجام گرفته است.
دكتر فدايي مي گويد: مساله اي كه كمتر مورد توجه قرار گرفته اين است كه محصول نهايي يعني فرد دانش آموخته چه چيزي را براي چه كشوري و به چه منظوري آموخته است، كه متاسفانه اين وضعيت در 80 سال پيش دركشورما شروع شد و هنوز هم ادامه دارد.
اين روانپزشك مي افزايد: مساله را بايد از جهات ديگري هم مورد بررسي قرارداد، در بهترين شرايط دانشگاه هاي درجه يك ما طبق سرمشق هاي غربي افرادي را تربيت مي كنند كه اولين هدف آن ها خروج از ايران و رفتن به كشورهاي غربي است و در بدترين وضعيت نيز انبوه جواناني اند كه در مكان هايي كه تنها اسم دانشگاه را دارند اما در واقع دبيرستان هايي با مقياس بزرگترند چند سال عمرخود را هدر مي دهند.
تاخيري كه نتيجه ندارد
ادامه تحصيل جوانان در دانشگاهي كه هيچ فايده اي براي آنان ندارد تنها باعث مي شود تا ورود اين جوانان به بازار كاري كه وجود ندارد، مدتي كوتاهي به تاخير بيفتد، در حالي كه در تمامي كشورهاي پيشرفته دنيا هميشه پذيرش دانشجو بر اساس تكيه بر توانمندي هاي فرد بوده و حتي در حال حاضر نيز براي تربيت نيروهاي كارآمد بيشتر به دوره هاي علمي و دوره هاي كوتاه مدت اختصاصي تكيه دارند.
اين وضعيت در كشور ما كاملا برعكس است و شكل و اندازه وجاي محتوا را گرفته به نحوي كه تعداد آنچه كه ما در ايران به آن دانشگاه مي گوييم از سه كشور عمده اروپايي يعني آلمان ، فرانسه و انگلستان پرشمارتر است، اما نتيجه اي كه حاصل مي شود با ارزيابي انجام شده توسط خود ما مشخص خواهد شد.
آرزوهايي كه زود بر باد مي روند
چند سالي است كه ورود به دانشگاه آرزوي هر جواني شده است، همه آنها بعد از پايان دوران متوسطه تمام تلاش خود را مي كنند تا راهي دانشگاه شوند، البته در اين ميان نبايد از سهم قابل توجه كلاس هاي كنكور گذشت، در اين آشفته بازار اين كلاس ها مثل قارچ از زمين سبز شده اند و تعدادشان مي رود تا از تعداد مدارس متوسطه كشور هم بيشتر شود، اما فقط بعد از چند ماه كه از ورود اين جوان مشتاق به دانشگاه مي گذرد، تمام آرزوهايش برباد مي روند، او كم كم با واقعيت ماجرا رو به رو مي شود و مي داند كه نه رشته اي كه قبول شده با روحيات و توانايي هاي او سنخيت دارد و نه بعد از فارغ التحصيلي مي تواند از آن استفاده كند و اين آغاز سرخوردگي جواني است كه نيرو و انرژي جواني اش اگر درست به كار گرفته شود مي تواند عنصر موثري در پيشرفت جامعه ما باشد.
تمام اين مشكلات بارها و بارها گفته شده اما هر سال تعداد بيشتري از جوانان براي قبولي در دانشگاه داوطلب مي شوند و هر سال تعداد بيشتري به فارغ التحصيلان بيكار افزوده مي شود، مسئولان هم در اين ميان تنها به اين فكر مي كنند كه دانشگاه جاي خوبي است براي جواني كه شغل ندارد، همين!
نظر شما