پیام‌نما

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‌اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ‌اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ‌اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * * * و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)] چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل‌های شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید، و بر لب گودالی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد؛ خدا این گونه، نشانه‌های [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن می‌سازد تا هدایت شوید. * * * معتصم شو به رشته‌ى يزدان / با همه مردمان با ايمان

۱۳ آذر ۱۳۹۱، ۱۳:۰۷

به بهانه روز جهانی معلولان/

قصه زندگی معلولان/ کوچک هایی که بزرگ می شوند

قصه زندگی معلولان/ کوچک هایی که بزرگ می شوند

بابل - خبرگزاری مهر: قصه زندگی معلولان ذهنی، داستانی متفاوت از انسانهایی است که گاه شاد و غمگین هستند و گاه بد خلق و پریشان که امروز یادی از این پاکان کردیم.

به گزارش خبرنگار مهر، کسی نیست که مرحوم نوشیروانی را نشناسد. از هر سو که به این شهر وارد شوی نام این مرد بزرگ چون نگینی می درخشد. آسایشگاه معلولان ذهنی و حرکتی نوشیروانی یکی از یادگارهای اوست. آسایشگاهی که در سالهای دور یتیم خانه بود و امروز بچه های معلول را در آن نگهداری می کنند. جایی که چندین بار رتبه برتر و نمونه کشوری را در نگهداری از معلولان به دست آورده است.

از جلوی اطلاعات می گذرم. نیازی به راهنمایی ندارم. خط به خط این قطعه بهشت را از بر می دانم. گاهی پاتوق دلتنگی هایم می شود. جایی که کلاف همه بغض های گره کرده باز می شوند. چند قطره تازه و خیس روی گونه هایم جان می گیرد.

باران نرم نرمک شروع به باریدن کرده. قطره ها بر تن برگ درختان نارنج که سر تا سر حیاط را محصور کرده اند سُر می خورند و خزه های سبز زیر آن را آبیاری می کنند.

اولین چهار راه را که رد کنی ساختمان آسایشگاه با پنجره های شیشه ای بلند که بچه های معلول از پشت آن چشم به فضای باغ دوخته اند نمایان است. اینجا که می آیی تازه می فهمی که چقدر خوشبختی.

چقدر خوشبختی که روی دوتا پایت راه می روی، به میل خودت می خندی ، غذا می خوری و حتی نفس می کشی. اینجا که می آیی می فهمی چقدربهشت نزدیک بوده و تو نمی دانستی و بالاخره اینجا که می آیی تازه می فهمی که  آدم ها خدا را فقط وقت از دست دادنی هایشان صدا می زنند...

کودکی گذشت و آرزوها...

سمانه یازده خزان زندگی را پشت سر گذاشته بود. از یازده سال سن فقط  یک برگه سفید بیست در بیست برایش مانده که آن را در پوششی نایلونی پیچیده و بالای تختش آویزان کرده اند. یک بیوگرافی چند خطی و کلی آرزوهای جا مانده که یکی پس از دیگری برآورده نشدند.آرزوهای خط خطی ،سفید،سیاه و شاید هم خاکستری.

نمی دانم آرزوهای یک معلول جسمی و ذهنی که بازمانده از هجوم ژن های سرکش وقربانی یک ازدواج فامیلی است چه رنگیست؟ شاید آرزوهایش رنگی نگرفتند،شاید از یاد رفتند،شاید زخمی کهنه شدند،شاید پوسیدند،رنگ باختند.شاید هم به دور خود  پیله تنیدند تا بلکه روزی پروانه ای شوند...

سمانه دختری که همیشه در خواب بود.یازده سال خواب بدون حرکت.موجودی که یازده سال است رژیم غذایی اش شیراست.شاید دخترک دارد توی این خواب عمیق رویای به حقیقت ننشسته بیداری اش را می بیند.رویای آرزوهای خط خطی، سفید، سیاه وشاید هم خاکستری...

 از قلب من تا دل تو فاصله فقط یک گره!

بند هایم را به دلت گره می زنم تا هر جا که می روی مرا هم با خودت ببری...شاید این حرف دل راضیه باشد.دختری که 7-8 سال بیشتر نداشت.شاید هم داشت. کسی چه می داند؟ اصلا چه فرقی می کند؟کدام قانون زندگی برایش عوض می شود؟ برای او که تمام زندگی اش مشتی بند پاره  است که هر روز آنها را به هم گره می زند.

هر روز و هر روزبدون وقفه. باران ببارد یا نبارد.آسمان آبی باشد یا نباشد.طلوع باشد یا غروب .برای او همه دنیا بند هایش است.بندهایی که گره های محکم آن را هیچ دستی نمی تواند باز کند...



 

در کنار تمام تلخی هایی که به محض روبرو شدن با بچه های معلول متاثرت می کند، مسئولان و پرسنل این آسایشگاه آنقدر مهربان و صمیمی هستند که یک آن بارقه هایی از شادی و امید در دلت بنشیند و به خود ببالی که ایرانی هستی و هم وطنانی این چنین داری . کسانی که نه از سر وظیفه که از سر احترام به ارزشهای والای انسانی دور هم جمع شده اند و مایه آرامش کودکانی را فراهم آورده اند که به نوعی پذیرفته نشده همین اجتماع هستند.



 

رضا پور قلی، مردی که سالهاست مدیریت این مرکز را عهده دار است، مهربان و خونگرم من را در دفتر کارش می پذیرد.با او به گفتگو می نشینم و از او در شروع در مورد سابقه این مرکز می پرسم:

مرکز خیریه نگهداری معلولین ذهنی نوشیروانی بابل از سال 1344 به عنوان پرورشگاه یتیمان و از سال 60 تحت نظارت بهزیستی کشور به عنوان مرکز خیریه نگهداری 135 معلول ذهنی بالای 14 سال از سراسر شهرهای استان مازندران به صورت شبانه روزی توسط 75 مددیار در چهار شیفت کاری مشغول به خدمات رسانی است.

اهداف این مرکز؟

مسئله خدمت رسانی به بچه های عقب مانده ذهنی است. نخستین هدف ما در این مرکز است اما در کنار آن مسئله فرهنگ سازی ،آگاهی و پیشگیری از تولد نوزادان معلول گام دیگری است که این مرکز همواره برداشته و با ایجاد فضاهای بازدید برای دانش آموزان راهنمایی و دبیرستان و دانشگاهیان برنامه هایی را تدوین کرده است.

در این جلسات قبل از بازدید از افراد معلول و عقب مانده ذهنی ابتدا بازدیدکننده در خصوص علل و چگونگی ایجاد معلولیت که عمده آن مربوط به ازدواج های فامیلی، صدمات زایمان ،آسیب های حین زایمان و بعد از تولد توجیه می شوند. به این ترتیب این موضوع در ذهن بازدید کننده جا می گیرد و او می تواند در همه حال سفیری برای این مرکز باشد.

مرکز نگهداری کودکان عقب مانده ذهنی بابل چون تحت پوشش سازمان بهزیستی است نزدیک به 30 درصد هزینه هایش از طرف این سازمان تهیه می شود.مابقی با حمایت خیرین و حامیان معلولین در مازندران خصوصا ساکنین شهر بابل که میزبان این اقدام خداپسندانه هستند تامین می شود.

کمی از خدماتی که این مرکز برای افراد عقب مانده ذهنی انجام می دهید برایمان بگویید؟

ما اینجا بچه هایی داریم که کمترین ضریب هوشی را دارند.در کنار نگهداری از این فرشتگان زمینی و رعایت تمام موارد مربوط به آنها ،پزشک عمومی هر روز در مرکز حاضر است و کارهای درمانی توانخواهان را انجام می دهد.پزشکان متخصصی داریم که خدا را شکر در همه زمینه ها حتی جراحی های مهم یک ریال هم از ما بابت درمان نمی گیرند وبه لحاظ تغذیه ای کارشناسان تغذیه حاضر در مرکز بهترین رژیم های غذایی را برای بچه ها در نظر می گیرند.

متاسفانه ساختمان این مرکز مربوط به 50 سال قبل است.چند ماه پیش حدود 200 میلیون تومان هزینه بازسازی اینجا شد.در برنامه کاریمان است که در قسمت جلوی محوطه ساختمان چهار طبقه که گنجایش 250 معلول داشته باشد را با کمک مسئولین و خیرین بنا کنیم.

نکته مهم کارکنان این مرکز هستند که باید بطور شبانه روزی کار خدمات رسانی و نگهداری از معلولان را انجام دهند.این در حالی است که کاربا افراد عقب مانده ذهنی به لحاظ روحی و روانی جزِءسخت ترین مشاغل محسوب می شود. انتظار ما فقط این است که مسئولین  در این امر ما را یاری کنند.

حرفهای پور قلی که تمام می شود به خیلی چیز ها فکر می کنم به مردی که این جا را 50 سال پیش به یادگار گذاشت تا پناهگاه امنی برای یتیمان شود. به فرشتگانی که اینجا هستند و به پرستارانی که از این فرشته ها نگهداری می کنند.
..........................
افسانه مهربانیان

کد خبر 1757146

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha