به گزارش خبرنگار مهر، چهارمین نشست اندیشه های راهبردی جمهوری اسلامی، 24 آبان ماه به بحث و بررسی در خصوص ابعاد مختلف موضوع «آزادی» پرداخت. رهبر انقلاب با تأکید بر اینکه ما در مقوله آزادی به دنبال شناخت نظر اسلام هستیم، مهمترین تفاوت میان دیدگاه اسلام و غرب درخصوص آزادی را، منشأ وپایه بحث آزادی دانستند و افزودند: در اندیشه لیبرالیستی، منشأ آزادی، تفکر انسان گرایی یا همان اومانیسم است در حالیکه در اسلام مبنای آزادی، توحید به معنای اعتقاد به خدا و کفر به طاغوت، است.حضرت آیت الله خامنه ای تأکید کردند: در دیدگاه اسلام، انسان از همه قیود به غیر از عبودیت خدا آزاد است.در ادامه مباحث گذشته، در گفتگو با دکتر محمد محمدرضایی، عضو هیئت علمی پردیس قم دانشگاه تهران ابعادی از این موضوع بررسی شد که اکنون از نظر شما می گذرد.
*لیبرالیسم دارای چه مبانی ای است؟
مستحضر هستید که بحث آزادی چه در حوزه اخلاق و چه در حوزه سیاست و چه در حوزه مباحث فلسفی و کلامی مطرح است. هر فیلسوفی و هر سنت فلسفی تلاش می کند که تعریفی از آزادی انسان ارائه دهد. بحثها، استدلالها و لوازم این بحث در فلسفه های مختلف و سنتهای فلسفی مختلف است. بحثی که امروزه در باب آزادی مطرح است، آزادی در مکتب لیبرالیسم است که در جهان غرب حاکم است، البته فیلسوفان، اندیشمندان مغرب زمین هر کدام در باب آزادی بحثهای مختلفی را مطرح کردند، ولی به هر جهت آن مکتبی که اکنون در تفکر مغرب زمین سیطره دارد، مکتب لیبرالیسم است، که مستحضر هستید به معنای آزادی خواهی و آزادی منشی است.
اصلا واژه لیبرال به معنای آزادی خواه است و لیبرال فردی است که به آزادی، اختیار و قدرت انتخاب انسانها اعتقاد دارد. از آنجا که می دانید افراد در زمانهای مختلف تصور مختلفی از آزادی دارند، لذا لیبرالیسم هم در واقع معانی مختلفی دارد، ولی آنچه که به عنوان مبانی و ارزشهای لیبرالیسم شمرده اند، را می توان در پنج قالب برشمرد که یکی فردگرایی است، دوم آزادی و سوم عقلگرایی یا اصالت عقل و چهارم عدالت و برابری حقوق انسانها و پنجم تساهل است.
*از دیدگاه لیبرالیسم، آزادی به چه معناست؟
از دیدگاه لیبرالیسم، آزادی در واقع به این معناست که انسانها باید آزاد و بدون اجبارهای ناعادلانه ای که دولتها، نهادها و سنتها به او تحمیل می کنند رها باشند. می دانید هر کشور و مکتبی بحث آزادی دارد و غربیها هم مفهوم خاصی از آزادی دارند. غربیها معتقدند که انسان خودمختار است و باید آزاد باشد تا شغل خود را انتخاب کند، عقاید خود را انتخاب کند، البته آزادی او باید تا حدی باشد که به آزادی دیگران آسیب وارد نکند. این معنای آزادی است که ارتباط زیادی با تعریف انسان و کرامت انسان دارد و می دانید که آزادی بر دو معناست؛ آزادی سلبی و آزادی مثبت.
آزادی سلبی به این معناست که انسان فارغ از مداخله دیگران بتواند به دلخواه خودش عمل کند. بدون محدودیت، آزاد باشد که خودش انتخاب کند، به این آزادی سلبی یا آزادی از نظام دیکتاتوری که در واقع بتواند راه و روش خود را انتخاب کند. آزادی مثبت هم بدین معناست که افراد آزاد هستند که چه کاری را انجام دهند، یعنی انسان آزاد از محدودیتها که چه کاری انجام دهد، اینجاها بحثها مفصل است که به آن آزادی مثبت می گویند. انسان آزاد شده است تا استعدادهای خود را شکوفا کند، در سطح انسانیت تعالی پیدا کند. انسان شده تا غرائز حیوانی خود را ارضاء کند، این چیزی است که در غرب وجود دارد.
*مشکل آزادی غربی چیست؟
مشکلی که ما در جوامع غربی داریم تعریفی است که از انسان و کرامت انسان ارائه شده است. وقتی می خواهند انسان را تعریف کنند، کاری به حقیقت انسان ندارد و همین وضع ظاهری انسان را در نظر می گیرند و معتقدند که انسان بالاخره یک بعد زیستی و تفکر دارد. کاری به این مسأله ندارند که انسان باید چه کاری انجام دهد تا تعالی پیدا کند، کاری به او ندارند و می گویند: انسان هر چه دوست داشت انجام دهد.
می دانید فردی که بسیار در تفکر مغرب زمین اثر داشته، کانت است. تعریفی که کانت از انسان دارد فقط به ظاهر انسان توجه دارد و از باطن انسان غفلت دارد. کانت معتقد است انسان باید مورد احترام واقع شود و حتی ایشان ملاک اخلاقی بودن فعل را عملی می داند که انسان به عنوان غایت رفتار انسان تلقی شود نه صرف وسیله. براساس این اصل ایشان با حکومت مستبدان مخالف است و می گوید ستمگران از تابعین و زیردستان به عنوان وسیله استفاده می کنند. فحشا و منکرات را غیراخلاقی می داند، چون در فحشا انسانها افراد دیگر را صرفا برای منفعت و لذت خودشان مورد استفاده قرار می دهند، لذا او این کارها را غیراخلاقی می داند. کانت معتقد است تا آنجایی که می توانیم باید سعادت دیگران را ارتقا دهیم و طبیعت عقلانی خودمان را تعالی بدهیم، اما تعریف خاصی از سعادت ارائه نمی دهند و اگر سعادت را بر می شمارد، خوشیهای مادی را مد نظر دارد.
پس به طور خلاصه غربیها معتقدند انسانیت را باید مورد احترام قرار داد و هیچ گاه به عنوان یک وسیله از انسان استفاده نکنیم. هیچ گاه مجاز نیستیم به انسان بودن خودمان و دیگران نقص یا آسیبی وارد کنیم یا او را از بین ببریم و تا آنجایی که می توانیم طبیعت عقلانی خود را پیشرفت دهیم و کمک کنیم تا سعادت دیگران ارتقا پیدا کند.
*چه اشکالاتی در نظر کانت وجود دارد؟
می بینید که در ظاهر چیز خوبی است و وقتی ظاهر این اعمال را مورد بررسی قرار می دهد ممکن است در بدو نظر جذب چنین نظری شود، اما همان طوری که می دانید اشکالات اساسی دارد: اول اینکه خود این دیدگاه انتقادهای جدی بر آن وارد است. به هر جهت انسانیتی در تفکر دینی مطرح است، متفاوت از اینهاست. آنچه که در اسلام و دین مطرح است ارزشهای متعالی انسان است که اگر امر دایر است بین ارزشها و انسان شود. ارزشها اصالت دارند. برای اینکه این موضوع را تبیین کنم باید وارد سنت خودمان شویم. این سنتی است که در غرب وجود دارد و آنها دارند بر این اساس زندگی می کنند، بالاخره این سنت هم برخاسته از آرا و نظرات فیلسوفان مغرب زمین است.
ادامه دارد ... .
نظر شما