امنیت بهعنوان ضروریترین نیاز، اساسیترین بستر دوام و بقای جوامع بشری تلقی میشود. وقتی صحبت از امنیت به میان میآید در یک نگاه مضیق امنیت "دولت" در برابر تهدیدات خارجی به ذهن متبادر میشود.
در این دیدگاه علاوه بر اینکه دولت هدف مرجع امنیت است موضوع امنیت نیز کاملاً "نظامی" تعریف میشود. اینچنین بود که در طول جنگ سرد امنیت ایالات متحده آمریکا و متحدانش از یک سو و امنیت اتحاد جماهیر شوروی و متحدانش از سوی دیگر مورد توجه دو ابرقدرت بود.
اما گذشت زمان نشان داد که نه هدف مرجع امنیت "دولت" است و نه موضوع امنیت "نظامی". امروز سخن از امنیت انسانی به میان آمده است.
یکی از تلاشهای جدی در خصوص تعریف موسع از امنیت از سوی مکتب کپنهاک و اندیشمند پیشروی آن "بری بوزان" مطرح شده است. بوزان امنیت را هم در "هدف مرجع" امنیت و هم در "موضوع" بسط و گسترش داد.
بوزان معتقد است: تعاریف لغوی امنیت عبارت است از: حفاظت در مقابل خطر (امنیت عینی)، احساس ایمنی (امنیت ذهنی) و رهایی از تردید (اعتماد به دریافتهای شخصی). به اعتقاد بوزان، اکثر تهدیداتی که متوجه افراد است، ناشی از این حقیقت است که افراد در محیط انسانی به سر میبرند و این محیط موجد انواع فشارهای غیرقابل اجتناب اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است.
احساس امنیت فرایندهای روانی و اجتماعی است که صرفاً بر افراد تحمیل نمیشود، بلکه اکثر افراد جامعه بر اساس نیازها، علائق، خواستهها و توانمندیهای شخصیتی و روانی خود در ایجاد و از بین بردن آن نقش اساسی دارند.
بر اساس تمایز میان مرز احساس و واقعیت میتوان احساس امنیت را از امنیت واقعی تفکیک کرد. گاه ممکن است ناامنیهایی در جامعه وجود داشته باشد، ولی مردم احساس نکنند. گاه نیز موارد و مصادیق ایجاد ناامنی کم است اما مردم احساس ناامنی میکنند.
این پرسش مطرح است که ایالات متحده آمریکا چگونه توانسته برای مردم خود "احساس امنیت" به ارمغان بیاورد. این کشور در نقاط مختلف دنیا پایگاههای نظامی و حضور نظامی دارد و میلیاردها دلار سالانه صرف هزینههای نظامی این کشور میشود.
بودجه نظامی این کشور چند برابر بودجه نظامی ناتو است. فرض کنیم که تفسیر مضیق از امنیت توانسته باشد این کشور را در برابر تهدیدهای خارجی حفظ کندـکه نکرد.
اما آیا ایالات متحده توانسته به سبب نوع نگرش خود به دنیا و جهان بینی ناشی از لیبرال دموکراسی امنیت را برای شهروندان به ارمغان آورد. در اینجا بحث از احساس امنیت و آنچه که امنیت روانی نامیده می شود است.
نوع جهان بینی این کشور به دنیا و سیاست خارجی آن در تناسبی با سیاست داخلی نیز قرار دارد. همان نگاهی که طالبان را به وجود می آورد در تعریف از آزادی نیز نتایجی چنین مصیب بار برای مردم این کشور به ارمغان میآورد.
نظر شما