علامه آیت الله حاج سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی در تفسیر آیه: لَا یُحِبُّ اللَهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن ظُلِمَ [آیه 148 سوره نساء] در جلد اول کتاب نور ملکوت قرآن می گوید: علّامه طباطبائى قدّس الله سرّه الشّریفه، در تفسیر این آیه مبارکه [در المیزان] بیان می کند: از جملۀ بعد که عفو از زشتى و سوء را ترغیب نموده است، استفاده مى شود که استثناء در جمله إِلَّا مَن ظُلِمَ استثناء منقطع است. زیرا از جمله مستثنى منه استفاده مى شود که خداوند دوست ندارد که شخص مظلوم و غیر مظلوم صداى خود را در بازگو نمودن معایب و زشتى هاى شخص ظالم و غیر ظالم، بلند کند. و بطور کلّى، هیچ کس نباید سخن خود را در برشمردن معایب دیگرى بلند کند. و از این جمله استفاده عدم محبوبیّت مى شود. و چنانچه استثنائى بر آن وارد شود؛ اگر مفادش استثناى متّصل باشد؛ استفاده محبوبیّت فریاد برآوردن مظلوم در عیب گوئى از ظالم مىشود. امّا از آنجائى که در آیه بعدى عفو و إغماض از هر زشتى را نیکو و محبوب مى شمارد؛ معلوم مى شود که استثناء منفصل است و مفادش جواز است و عدم حرمت؛ نه محبوبیّت و استحباب و یا وجوب. و بنابراین هیچ گاه جهرى به گفتار زشت محبوب نیست؛ مگر از شخص مظلوم در برابر ظالم که باکى ندارد و این جهر به قول جائز و رواست.
و از قرآئن مقامیّه به دست مى آید که مراد از جهر به گفتار زشت اوّلًا در خصوص زشتى هائى است که از ظالم به مظلوم رسیده است؛ نه مطلق هر عیب و زشتى که در ظالم وجود دارد. و ثانیاً این جهر به گفتار باید به جهت دفاع و جلوگیرى از ظلم باشد؛ نه به جهت مطلق عیب گوئى کردن و زشتی ها را برشمردن.
قیام زنان مسلمان علیه حکومت پهلوی
علامه طهرانی در شرح این کریمه شریفه قیام زنان ایران بر علیه حکومت پهلوى را مصداق «لَا یُحِبُّ اللَهُ الْجَهْرِ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن ظُلِمَ» دانسته و بیان می کند: ما در زمان خود یک نمونه بارز از این جَهر به گفتار زشت و إعلان به سیّئات و بدی هاى ظالم را دیدیم که خیلى روشن و آشکارا نداى مظلوم را در برابر تعدیّات ظالم حکایت مى نمود و آن داستان ریختن زن هاى مؤمنه با چادرهاى خود به خیابان ها، در انقراض حکومت جآئرانه دودمان پهلوى بود.
ایشان با خاطرنشان کردن این مطلب که حکومت پهلوى از هر گونه ستم و جنایت و خیانت به نفوس و اموال و أغراض و نوامیس مردم مسلمان دریغ ننمود، می افزاید: از جمله آنکه حجاب زن هاى مسلمان را برداشت و سُفور و فحشاء و پرده درى و أعمال منافى عفّت را با زور و سر نیزه به مردم تحمیل کرد. چند زن عریان غرب زده، و غرب دیده را به عنوان سمبل تمدّن و آزادى با افکار پلید و فاسد به روى کار آورده؛ و زمام تبلیغات مدارس و وسائل ارتباط جمعى (رسانه هاى گروهى) و بودجه دارائى و اوقاف را در اختیارشان گذارده؛ و آنها خود را زنان اصیل و آزاد ایران معرّفى کرده و چنین وانمود کردند که از حیا و عصمت و عفّت و علم و ادب و هنر و دین و اخلاق در ایران خبرى نیست. و زنان مؤمنه و متدیّنه و باسواد محجوبه، چنان در اقلیّت هستند که جز در قعر خانه ها، و مجالس روضه خوانى، و بعضى از محلّات فقیر و ضعیف و دور از تمدّن جائى ندارند؛ و آنچه از علم و ادب و فرهنگ و تمدّن است، اختصاص به خودشان دارد، و دربسته و سربسته منحصر به آنهاست.
و با ضیق مجال و ارعاب و ارهاب قدرتمندانه سیاست غربى، چنان راه صدا و نفس را بر مردم بستند که کسى را جرأت از دم زدن نبود. زنان مسلمان ایران که هزار سال در دامان خود مردان دلیر و عالم و برومند تربیت نموده؛ و اینک هم از همان روش و منهاج پیروى مى کنند؛ أبداً حقّ تکلّم و گفتگو و دفاع از حقوق أوّلیّه و مسلمّه خود را نداشتند؛ و آن گروه بى حجاب، زمان امور را چنان بدست گرفته بودند که مدارس را منحصر، و تمام دختران و نوادگان این زنان اصیل را قهراً و خواهى نخواهى بدان صوب مى کشاندند؛ و بر اساس تمدّن غرب، و فرهنگ استعمار کافر، مى چرخانیدند؛ و بار مى آوردند.
ظلم دیگر در حق زنان
ایشان با اشاره به اینکه این یک ظلم بود[در حق زنان مسلمان]، و ظلم دگر عدم اجازه دفاع از حقوق بود که زنان مسلمان را چنان محدود نموده بود که همه باید این ستم ها را تحمّل کنند؛ و همه نیز حقّ دم زدن، و گفتن و از حقوق خود دفاع کردن را از دست بدهند، خاطرنشان می کند: در اینجا درست در انقلاب مردم، و قیام عمومى بر علیه حکومت جائره، زنان مسلمان نیز به خیابان ها و کوچه ها ریخته؛ و فریاد برآوردند؛ و با صداى درشت و خَشن، معایب و زشتى هاى حکومت پهلوى را بازگو کردند. و از ستمى که پنجاه سال بر آنها رفته بود پرده برداشتند. و با صفوف خود و چادرهاى سیاه و حجاب خود اعلام کردند که اکثریّت مائیم؛ آن هم اکثریت قریب به تمامیّت. که هم دین و ایمان، و هم حیا و عفّت، و هم علم و ادب، و هم تحمّل و صبر در ترتیب امور منزل، و به ثمر رساندن اولاد، و نسل مسلمان از آن ماست.
دفع ستم ستمگر ریشه قرآنی دارد
ایشان با تاکید بر این مطلب که اسلام فریاد زنان را نمى پسندد؛ و جَهْر به گفتار سوء را بر آنان روا ندارد؛ و از خانه بیرون ریختن و تشکیل تظاهرات و میتینگ ها و دادن شعارها را براى آنان امضاء نمىکند. (اینها کارهاى سوئى است که از نظر اسلام نسبت به طائفه نسوان انجام مى گیرد) می افزایند: ولى [برای زنان] در صورت دفاع از حقوق خود، و براى جلب و بازیافتن حقوق از دست رفته خود و براى رفع ستم و ظلمى که از ناحیه ظالمان استعمارگر به آنها مى رسد، شعار دادن و تظاهرات را که مصداق واقعى و حقیقى لَا یُحِبُّ اللَهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن ظُلِمَ باشد؛ این فریاد و ضَجّه و غوغا از ایشان قبول است؛ و امرى جائز، و بدون مانع قلمداد شده؛ و مورد امضاء و تصدیق قرار گرفته است.
و بطور کلّى براى جواز قیام و اقدام علیه حکومت ظالمانه و جائرانه، چه درباره مردان، و چه درباره زنان؛ راجع به شعارها، و فریادهاى کوبنده، و شکننده ظلم ظالمین، و دفع مفسدین، بهترین دلیل از قرآن کریم، همین آیه مبارکه است. زیرا جَهْر همانطور که راغب اصفهانى در مادّه جَهَر آورده است: به ظهور چیزى در اثر افراط در حسّ بصَر، و یا افراط در حسّ سَمْع گفته مى شود...
بنابراین هر گونه تظاهرات و دادن شعارهاى بلند، به جهت دفع ستم ستمگر و بر شمردن تعدیّات و تجاوزات وى، داراى ریشه قرآنى است. ولیکن باید دانست که راجع به زنان که حجاب و عفّت، و خانه دارى و باردارى، و بلند نکردن صداى خود را نزد نامحرم، از امور ممدوحه و پسندیده است؛ و اظهار و گفتار زشتى ها ظالم نیز درباره آنان با آنکه داراى عنوان زشتى و سوء است، ولى درباره ظالم به خصوص استثناء شده است؛ و در این مورد بخصوص زشتى و عیبى ندارد. یعنى بطور استثنائى و به عنوان ثانوى، زن حقّ دارد صداى خود را بلند کند؛ و در برابر مردان پرخاش خود را از ظالم در ظلمى که وى رسیده است، جَهْراً و عَلَناً اعلام نماید؛ نه آنکه هر وقت، و همه جا و به هر شرطى مى تواند در میتینگ ها شرکت کند؛ و خطبه بخواند، و دوش به دوش مردان قدم بردارد. این عمل خلاف اسلام است؛ و خلاف بُنیه و سازمان فطرى و خلقى زن، و خلاف مصالح و عوائد اوست.
عدم ادراک صحیح مسایل راه به سوی جاهلیت دارد
علامه طهرانی (ره) در پاسخ به شبهه ای مطلب را چنین ادامه می دهد: بلند نمودن صداى زن در شرائط عادى در میان مردان در سخنرانی ها، و شرکت در مجالس و محافل مردان، و یا مجالس و محافلى که در آن زن و مرد وجود دارند؛ خلاف نصوص صریحه وارده در اسلام است (براى اطّلاع بیشتر به کتاب رساله بدیعه فى تفسیر آیه: الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَهِ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْض مراجعه شود) و باید بسیار متوجّه بود که خداى ناکرده، مبادا ما در راه پیشرفت و تکامل اسلامى خود، گام هایى برداریم که ما را به عقب ببرد؛ و به سوى قهقراء و جاهلیّت بکشاند؛ و به عوض ثمره زیبا و میوه شیرین حیات اسلام که باید بدست آوریم؛ و در سایه درخت پر ثمر آن بیارمیم؛ خداى ناکرده همان أعمال و شیوه هاى کفر، و رسوم و آداب جاهلى و بربرى و غربى، به نام اسلام و به نام سردار رشید و دلاور، و یگانه زن عالم بشریّت، و شیر زن دلاور صحنه هاى مبارزه با کفر و الحاد، یعنى زینب کبرى سلام الله علیها، در ما به ظهور برسد؛ و ما در شرائط عادى، زنان را در مجالس مردان براى تعلیم و تربیت، و یا براى تفسیر و تاریخ، و یا براى موعظه و سخنرانى و غیرها شرکت دهیم؛ آنگاه بگوئیم؛ چه اشکالى دارد؟ فاطمه زهراء هم به مسجد رفت، و در برابر مردان خطبه خواند؛ دختر عزیزش، زینب هم در خیابان هاى کوفه، در برابر سیل جمعیّت مردان خطبه خواند؛ و هم در شام، در مجلس یزید، در برابر مردان، خطبه خواند و حرف زد و سخن گفت. و نواده ارجمندش: فاطمه بنت الحسین نیز در کوفه خطبه خواند.
خطبه فاطمه زهرآء(س) و زینب کبرى(س) در شرائط استثنائى بود
ایشان تاکید می کند: این اشتباه بزرگ، و خبط غیر قابل معذرتى است که بر أذهان ما وارد مى شود؛ و یک نوع مغالطه ای است که از ناحیه افکار شیطانى و گرفتار هواى نفس، بجاى برهان در فنّ مخاطبات خود را جا مى زند. آخر کسى بدین یاوه سرایان که مدّعى اسلام شناسى هستند؛ نمى گوید: اگر خطبه خواندن و سخنرانى نمودن زن در شرائط عادى هم جایز بود؛ پس چرا همین دخت پیامبر: صدّیقه کبرى فاطمه زهراء سلام الله علیها، در زمان حیات پدرش، رسول الله، یک سخنرانى هم در مسجد نکرد! چرا در مسجد، و غیر مسجد، مجلس درس تشکیل نداد! و براى همه اصحاب، أعمّ از مرد و زن، تفسیر قرآن و سیره پدرش را بیان نکرد! چرا نه او، و نه غیر او، از زنان مدینه در میان مردان یک سخنرانى ننمودند؟ و یک مجلس درس، موعظه و حدیث، تفسیر از آنها؛ و نه از زنان مکّه، و نه از زنان کوفه و بصره دیده نشد!!
عزیز من! چشمت را باز کن! گول نخورى! از مطالبى که ما در بحث و بیان از آیه کریمه: لَا یُحِبُّ اللَهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَولِ إِلَّا مَن ظُلِمَ نمودیم خوب بدست آمد که: خطبه حضرت زهراء سلام الله علیها در مسجد، براى دفاع از حقّ خود در اثر ستمى که بر وى از ناحیه دستگاه مدّعى خلافت پدرش رسول الله وارد شده بود؛ بوده است و بس. او فریاد و ضجّه و غوغاى خود را جهاراً در مسجد بر علیه ظالم بلند کرد؛ و أبوبکر و عمر را محکوم نمود. و مفتضح ساخت؛ بطوری که بعد از چهارده قرن ما گفتار او را در این سخنرانى، در کتب مخالفین هم مىخوانیم؛ و بر آن رشادت، و عظمت و منطق قوى، و برهان قویم او آفرین مى گوئیم.
خطبه حضرت زهرا و حضرت زینب مصداق یک عمل قرآنی بود
علامه طهرانی در خصوص خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها بیان می کند: عمل او یک عمل قرآنى بود؛ و ریشه قرآنى داشت که هر کس چه زن و چه مرد، در صورتی که به او ظلمى برسد؛ حقّ دارد در برابر ظالم بایستد و قیام کند. و جهاراً سیّئات و زشتی هائى که از ظلم او به وى رسیده است بر شمرد. این کار را کرد؛ و جهاراً خطبه خواند؛ و اثبات مدّعاى خود را نمود، و سپس به منزل برگشت؛ و دیگر دیده نشد خطبه اى بخواند؛ و در میان جماعت مردان، لحنِ صداى خود را بلند کند. پس کجا کسى مىتواند به خود چنین جرأتى را بدهد که بگوید: این عمل استثنائى بى بى دو عالم دلیل بر جواز سخنرانى هاى زنان در محافل مردان در صورت عادى و شرائط غیر استثنائى مى باشد؟!
دخترش افتخار زنان عالم، زینب، در کوفه در وقتى که در کجاوه اسارت مى رفت، خطبه خواند و سخنرانى کرد؛ و قوى اللّهجه و طلیق اللّسان سخن گفت؛ و ظلم دستگاه بنى امیّه و پستى و زبونى کوفیان بى اراده و رذل را برشمرد. و باید خطبه بخواند و سخن بگوید و سیّئاتشان را بر ملا کند و حقّانیّت برارد رشید و امام به حقّ خود را به گوش جهان برساند. این حقّى است که قرآن به او داده است؛ و این رسالتى است که در این سفر عظیم و هولناک، از جانب برادرش به وى محوّل گردیده است. با همه این أحوال مى یابیم که زینب در همان خطبه معروفه، خطاب به یزید نموده و با عبارات: قَد هَتَکْتَ سُتورَهُنَّ وَ أبْدَیْتَ وُجوهَهُنَّ و أمثالهما او را بر ایجاد چنین صحنه اى سرزنش مى کند.
آیا سخنرانی حضرت زینب جواز مطلق سخنرانی زنان در میان مردان است؟
ایشان با اشاره به کسانی که برداشت های ناصواب از مسایل دینی دارند، می نویسد: گویا کشفِ جواز سخنرانى زنان در محافل مردان به دست این آقایان اسلام شناس قدرى دیر رسیده است؛ و گر نه زودتر از این، زنان را در مجالس و محافل مردان وارد مى ساختند و مردان را از این محرومیّت زودتر در مىآوردند.... شما [اسلام شناسان!] مى خواهید این موقعیّت خطیر و عظیم، و این دفاع از حقّ، بر ملا ساختن ظلم بنى امیّه و دودمان ضدّ دین و ضدّ انسانیّت، که بدان طرز فجیع و فظیع، در صحراى کربلا به وقوع پیوست؛ را با خطبه خواندن و سخنرانى نمودن جنس زنان، در مجالس بزم، یا صداى ظریف و لحن نمکین آنها که صیّاد دل هاست، قیاس کنید؟ أبداً أبداً. این قیاس مع الفارق؛ نه یک فارق؛ بلکه هزار فارق دارد.
این استاد درباره خطبات عاشورایی حضرت زینب تاکید می نماید: این عمل زینب عمل استثنائى بود که در کوفه و شام در مجلس یزید پرخاش کرد و سخن گفت. نه قبل، و نه بعد، از زینب دیده نشد که در میان مردان سخن بگوید؛ او دخت شیر مردان، و دخت مرکز عفّت و حیاست، از دو پستان زهراء شیر نوشیده، و در دامان وى پرورش یافته است. زینب کبرى پنجاه و پنج سال داشت که در صحراى کربلا حضور یافت. زیرا از حضرت سیّد الشهّداء علیه السّلام دو سال کوچکتر بود. و چون وفاتش در ماه رجب سنه شصت و دو یعنى یک سال و نیم بعد از واقعه عاشورا مى باشد؛ بنابراین عمرش نیز قریب عمر برادرش حسین علیه السّلام بود. زینب سلام الله علیها، در این مدّت طولانى در مدینه بود؛ و یکبار دیده نشد که در مجالس مردان شرکت کند؛ و سخنرانى نماید و براى آنان و یا براى مجالسى که زن و مرد هر دو صنف وجود دارند، تفسیر و حدیث بیان کند.
با آنکه عالمه اهل بیت بود، و حضرت سجّاد علیه السّلام به او گفت: یَا عَمَتاهُ أَنتِ بِحَمْدِ اللَهِ عَالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلَّمَةٍ وَ فَهِیمَةٌ غَیْرُ مفَهَّمَةٍ. (اى عمّه جان! تو بحمد الله زن عالمى هستى که دیگرى به تو علم نیاموخته است؛ و زن با فهم و درایتى هستى که کسى تو را تفهیم ننموده است!) زینب مجالس زنانه در مدینه داشت؛ و زنان را تربیت به قرآن و حدیث و تفسیر و أخلاق مى نمود؛ مجالس او معروف بود. اگر سخنرانى زینب در کوفه و شام، در حال اسارت، دلیل بر جواز مطلق سخنرانى و هر گونه موعظه و خطابه بود؛ پس چرا نظیر این سخنرانى در میان مردان در آن مدینه پهناور آن روز که مرکز علم بود حتّى براى یکبار هم از او واقع نشد؟! و نظیر همین مطلب است گفتار فاطمه بنت الحسین در کوفه برابر هزاران نفر، پس از خطبه و گفتار عمّهاش زینب.
خطبه حضرت زهراء و زینب در مدینه و کوفه و شام، براى دفاع از حقّ عموم مسلمین بود
علامه طهرانی خاطرنشان می کند: از همه اینها گذشته، پرخاش، و احتجاج، و خطبه بىبى دو عالم، سیّده نساء العالمین؛ و دخترش زینب کبرى علیهما صلوات الله، در مسجد پیغمبر، و در کوفه و شام، بر اساس تضییع حقّ شخص خودشان نبوده است؛ تا از آن درگذرند، و عفو و اغماض را بر اساس سجایاى اخلاقى و محاسن صفات انسانى مقدّم دارند.
آن خطبه ها بر اساس مصلحت عامّه و بیدارباش افهام و افکار جامعه، در آن نسل و در نسل هاى آینده بوده است که خیانت و جنایت بر پیکر اسلام وارد شده بود؛ در مدینه پس از رحلت رسول الله، در سقیفه بنى ساعده، محل خلیفه گیرى، صراحتاً با قرآن و سنّت و منهاج رسول خدا و با تمام زحمات و مساعى آن حضرت در دوران حیاتشان، معارضه و مبارزه شد؛ در کربلا دستگاه نامعدلت و بیدادگرى بنى امیّه، پیکر امام زمان و أولاد و ذرارى و أرحام و اصحابش را از دم تیغ، به جرم نداى حقّ درگذراند؛ و اهلش را اسیر بیابان ها نمود؛ و تازه حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام را یک مرد مخالف و سرکش و متمرّد از فرمان حکومت مرکزى جلوه داده، و بر یورش خود، بر او و خاندانش مباهات مى نمودند!
ایشان می افزاید: در اینجا عفو اغماض معنى ندارد. سکوت در حکم امضاء و تقریر و تصدیق به جنایات آنهاست؛ سکوت، بر روى مظالم و تعدیّات و تجاوزاتشان صحّه مى گذارد؛ و عمل زشت آنان را نیکو جلوه می دهد. اینجا باید داد زد؛ فریاد کشید، جنایات را بر شمرد، حرکت کرد؛ نه تنها در خیابان ها و کوچه ها که از کربلا تا به کوفه؛ و از کوفه تا به شام؛ و از شام تا به مدینه؛ و سپس هم در مدینه آرام ننشست. زنان را هر روز دور خود جمع نمود، و از احوال و گزارش ها و جریانات واقعه، یک یک، و مو به مو برشمرد؛ تا به جائى برسد که هنوز زمانى دیر از وقعه کربلا نپائیده است که حاکم مدینه پیغام داد؛ زینب باید از مدینه بیرون برود؛ و گرنه سقف خانه هاى اهل بیت و فرزندان علىّ را بر سرشان خراب مىکنیم.
بارى این یک نمونه از عمل به قرآن، و اصالت و جاودانى بودن تعلیمات آن بود که بدین گونه مشروح شد. یعنى در جائى که مقتضیّات و شرائط ایجاب عفو و گذشت را ننماید؛ و انسان لازم باشد به هر وسیله اى که باشد، با چنگ و ناخن و دندان، با فریاد و صَیحه و ضجّه، در برابر شخص متعدّى و ستمگر بایستد و قیام کند، باید بنماید.
نظر شما