به گزارش خبرنگار مهر، در این یادداشت چنین آمده است:
آیا تاکنون از خود پرسیدهاید که جایگاه هنری ما در قیاس با کشورهای صاحبنام در عرصه هنر کجاست؟ و اصولا از نگاه مدیران هنری چنین دستهبندی نیاز هست؟ اگر پاسخ مثبت است، در هنرهای مطرح و جهانی ما در کجای جهان ایستادهایم؟ آیا هنوز به این جمله اعتقاد داریم که "هنر نزد ایرانیان است و بس" یا اینکه این جمله دیگر کاربردی ندارد؟ و هنر نزد دیگران هم هست، در دنیایی که روز به روز و لحظه به لحظه در حال تغییر است هنر به عنوان یک نهاد اجتماعی چه کمکی به ما میتواند بکند، آیا باید بر هنرها مدیریت داشت یا آنها را بهحال خود واگذاشت؟
مدیریت هنری چیست؟ و اصولا برای مدیر هنری پیشنیاز و نیازهایی هست؟ مهمتر اینکه آیا دلیل به بنبست رسیدن حوزه مدیریت هنری امروز ما تنها بودجه و پول است؟ و اصولا چرا عرصه هنرهای ما این همه چالشبرانگیز است؟ برای پاسخ گفتن به سوالاتی از این دست با این یادداشت همراه شوید.
مدیر کیست؟: برخی در محیط کار مدیرند و برخی در خانه. بعضیها میز مدیریتی دارند و بعضیها جایگاه آن را. بعضیها مدیر هستند و بعضیها مدبر. بعضیها پیپ مدیریتی دارند و بعضیها تیپ آنرا. بعضیها مدیر هستند و منشی دارند و بعضیها تنها مدیر هستند و در اصل تنها منشیاند. بعضیها مدیر هستند و ماشین مدیران را دارند و بعضیها در اصل تنها ماشین هستند و ماشین مدیران را میرانند. بعضیها رنگ مدیریت دارند و بعضیها طعم آنرا. بعضیها خدادادی مدیر هستند و بعضیها مادرزادی، یعنی تنها به واسطه پدرشان یا بستگانشان.
بعضیها حکم مدیریتشان از جنس کاغذ و امضای مافوق است و بعضیها از جنس عمل و کارکرد و تجربهشان. بعضیها در گزارش ماهانه تنظیم شده توسط خود، مدیر موفق هستند و بعضیها در عملکرد تنظیم شده مافوق و زیردستان خود. بعضیها تنها مدیر هستند و بس و بعضیها مدیر هستند و یک دنیا ارزش. بعضیها امضایشان چند روزی اعتبار دارد و بعضیها عملکردشان یک عمر. بعضیها یاد خود را با خود میبرند و بعضیها خود میروند و اما نام و یادشان میماند. بعضیها عشق مدیریت دارند و بعضیها مدیر عاشق هستند. بعضیها بر نام سازمان مدیریت میکنند و بعضیها مدرک مدیریت دارند و الی آخر...
مدیریت هنری پیش نیازها و نیازها: در طول زمانها تعاریف متعددی هم برای مدیریت هنری ارایه شده است، یکی از جامعترین این تعاریف که به بحث ما نیز نزدیک است چنین است "مدیریت هنری عبارت است از علم و هنر برنامهریزی، سازماندهی، هدایت و رهبری، نظارت و کنترل و نهایتا ایجاد هماهنگی برای رسیدن به هدف یا اهداف از پیش تعیین شده یک سازمان یا نهاد هنری و اجتماعی". تمام موارد یاد شده در این تعریف با منابع سازمانی یعنی "نیروی انسانی" صورت میگیرد که مهمترین و ارزندهترین دارایی هر سازمان منابع انسانی آن یعنی کارکنانش است، کارکنان و مدیرانی که در حوزه مدیریت هنری امروز ما متاسفانه چندان به تجربههای گذشته و مثبت آنها توجه نمیشود و همواره باید منتظر ماند تا گروه هممسلکان مدیر قدیم، بروند و گروه مدیر هنری جدید، بیایند و این چرخه آزمون و خطا و جابجاییهای اتوبوسی همچنان ادامه دارد و این به اصطلاح یبوست هنری ما همچنان ادامه دارد.
مدیریت هنری و رک و صریح بودن: ابهامگرایی و رکنبودن که ریشههای مختلفی مثل ترس و عدم اعتماد به دیگران را در خود دارد، مانعی است بلند که باید برای رسیدن به اهداف و زمینههای جدید موفقیت، از آن عبور کرد. آیا در حوزه مدیرت هنری مدیران ما به قدر کافی صریح و روشن و به قول معروف رک سخن میگویند یا این انتظار مسئلهای به دور از ذهن و محال است؟ آیا وعدههای مبهم و مکرر در رفع موانع متعدد برنامههای اجرایی گروههای هنری در حوزههای تئاتر، موسیقی و تجسمی و همچنین بخش نامهها و شیوه نامههای تولید آثار هنری، شوراهای حمایت و چیزهایی از این دست تا چه حد عملکردشان صریح و روشن است؟ عرضه آثار هنری چطور؟
برای تولید یک آلبوم و یا اجرای یک کنسرت موسیقی چه چرخه طولانی طی میشود؟ اجرای تئاترها چگونه است؟ آیا عرضه و فروش آثار هنری در حوزه هنرهای تجسمی بازار بسامانی دارد؟ آیا مسائل و مشکلات این عرصه را بطور صریح و روشن با جامعه هنری به شور نشستهایم؟ آیا تجارب موفق دیگر کشورها در نگاه مدیران ما محلی از اعراب دارد؟ یا اعتقادی به این چیزها نداریم و آیا مدیران هنری ما در رفع مشکلات هنرمندان را به بازی میگیرند؟ این سوالاتی است که پاسخ گفتن به آنها از سوی مدیریت ارشد هنری کشور نشان میدهد مدیریت هنری ما چقدر رک و صریح است.
مدیریت هنری شجاعت، خوب و نیک بودن: آیا موفقیت تنها در رسیدن است یا گاهی هم میتوان به این ضربالمثل اعتقاد داشت که "جلوی ضرر را در هر کجا بگیری منفعت است". اگر میخواهیم تیم خوبی داشته باشیم، باید خودمان هم، خوب باشیم و خوب بودن در شجاعت و صداقت است، به زبان ساده، اگر در موقعیت مدیر، راستی و درستی جاری باشد، به تبع آن اعتماد و دوستی هم هست، هم افزایی هست و پایانی هم هست. آیا پایان کار یک مدیرهنری همیشه در رسیدن به برنامه هاست یا در برخی مواقع باید شجاعانه به ناتوانی و ناکارآمدی و اشتباهات برخی برنامهها هم اعتراف کرد و شجاعت عذرخواهی داشت حتی اگر به قیمت استعفای مدیر هنری تمام شود؟
مدیریت هنری و پرهیز از حرافی: مدیریت هنری باید بداند که زیاد حرف نزند و الا چشم هایمان هم باید گوش بدهند، لذا حرف هایمان باید در متن عمل کردنمان قرار گیرد. مسئله مهمی که در مدیریت هنری امروز ما هرگز رعایت نمیشود از حرفها تا عملها کیلومترها فاصله است و همین عنصر موجب ابهاماتی میشود که هرگز ترمیم شدنی نیست. شاهد مثال اخبار متعددی است که از حوزه معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با هزار آب و تاب و خوشحالی از سوی مدیران این عرصه طرح میشود که مثلا با فلان عضو کمیسیون فرهنگی مجلس وارد مذاکره شدهایم و به اعتقاد خودشان "تئاتر را برای اولین بار به خانه ملت بردهایم".
آیا از اینکه برخی اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس یک کشور هنوز نمیدانند تئاتر چیست و معاون هنری یک وزارتخانه چنان برخود میبالد که تئاتر را به خانه ملت برده است باید خوشحال شد یا افسوس خورد؟ متاسفانه اطلاع رسانی فعالیتهای مدیران هنری ما از سطوح تخصصی طبقهبندی شدهای برخوردار نیست. مدیر ارشد هنری که بالاترین رتبه یعنی معاونت هنری یک وزارتخانه را در اختیار دارد اطلاعاتی را ارائه میکند که مدیر میانی و شاید مدیر پاییندستی و یا حتی روابط عمومی یک تالار کوچک باید آن را اعلام کند آیا خبر اجرای نمایش "کدو قلقله زن" در تالار هنر را باید از زبان بالاترین رده هنری کشور شنید یا روابط عمومی تالار مربوطه باید این خبر را اعلام کند؟
آیا ادارهکل هنرهای نمایشی وظایف ذاتی خود در قبال جامعه هنری در حوزه ایجاد شرایط مطلوب تولید و عرضه تئاتر را به درستی انجام میدهد که حال با افتخار اعلام میکند که مثلا "با سازمان زندانها تفاهمنامه تولید تئاتر برای زندانیان" را منعقد کرده است چقدر به شعار "تئاتر برای همه" پایبند بودهایم؟! آیا گروههای موسیقی نواحی و مقامی برای اجرای کنسرت و یا عرضه آلبومهای خود باید دستفروشی کنند یا ادارهکل مربوطه باید سیستم توزیع آثار هنری طراحی کرده باشد؟ آیا معاونت هنری برای تولید و عرضه آثار هنری در حوزه نمایش، تجسمی و موسیقی برنامهای دارد؟
صاحب نظران معتقدند بسیاری از برنامههای حوزه هنر کشور پیش از برنامهریزی و از لحظهای که طرح ایده میشوند در قالب مصاحبه مدیران اعلام میشوند و عموما برنامهها و طرحها باری به هر جهت است زیرا نتیجه مهم نیست خبر مهم است. در مورد برنامههای کوچک و گاها ناکارآمد آنقدر حرف میزنند که اگر موفقیت نسبی هم حاصل شود، چون در بیان آن اغراق شده است چندان در بین جامعه هنری ملموس نیست.
به عنوان نمونه در امر تبلیغات و اطلاعرسانی اخبار، گفت وگوها و نشستهای متعدد در خصوص طرحهای نیمه تمامی چون "طرح استقرار گروهها"، "شورای حمایت"، "انتشار آلبومهای موسیقایی"، "هفتههای هنر استان"، "راهاندازی تالارهای کوچک و چند منظورهای چون خانه نمایش2 با ظرفیت 24 نفر و هزینه دویست میلیون تومان"، "هنر کارت"، "جشنوارهای چون جشنواره هنر و رسانه"، "هفتههای هنر ایران در خارج از کشور که اصولا هیچ آورده دیپلماتیک و بینالمللی فرهنگی هم برای ما نداشته است"، "جشنوارههای تکراری و کمارزش و بدون بازدهی استانی، منطقهای و موضوعی"، "طرح راهاندازی تئاترشهر استانها"، "طرح اجراهای عمومی"، "ارکسترهای مجلسی چون ارکستر نیاوران و خاموشی سریع پس از دو ماه"، "ارکستر سمفونیک بی سرانجام تهران"، "توجه به موسیقی محلی و مقامی"، "موسیقی پاپ" و جشنوارههای هنری رنگانگ و اموری از این دست خبرها و عملها همطراز است.
آیا طرح حمایت از پیشکسوتان به نتیجه رسیده است؟ آیا هر بار برای کسب اجازه دفن یک هنرمند متوفا باید به ضرب و زور رسانهها شهرداری و گورستان را راضی کرد؟ بازسازی تئاتر شهر چه شد؟ تعمیر و نگهداری برج آزادی، بازسازی اداره تئاتر، فرهنگسرای نیاوران، تالار سنگلج، طرح ساخت سالنهای چند منظوره، طرح فروش و عرضه آثار تجسمی و چیزهایی از این دست کی به سرانجام میرسند؟ و اصولا اینها طرح شدهاند که طرح بمانند یا نتیجهای هم بر آنها مترتب است؟
جالب اینکه به اخبار رسانههای جمعی راضی نیستیم و رسانه سازی هم میکنیم. راهاندازی ستادهای خبری متعدد تحت عناوین مختلفی چون خبرگزاریها و پایگاههای اطلاع رسانی و سایتهای خبری تبلیغات محیطی و اغراق در برنامهها و تظاهر به ارزش مداری از مواردی است که همواره با هزینههای گزاف مالی برگزار میشوند و بازدهی چندانی هم ندارد که هیچ، رضایتمندی نسبی هم در بین جامعه هنری حاصل نمیکند.
مدیریت هنری و فراموشی گرایشها و منطق گرایی: فراموش نکنیم که تنها اولویت ما کار ماست، بقیه مسائل فرع آن است. در این خصوص استفاده از افرادی در قالب مشاوران به دور از تخصص، در موقعیتهای بحرانی و حساس، نوعی نقص بر مدیریت هنری است، مشاورانی که تنها به واسطه ارتباط نسبی یا سببی و گاه بنا بر توصیههای گروهی و حزبی انتخاب شدهاند نه تخصص و آگاهی علمی و عملی.
مدیریت هنری و مسئله نقدپذیری و نقادی منصفانه: در مدیریت هنری جدا کردن خود از تعاریف و شعارگویی و رسیدن به پله نقد موقعیت خویش بسیار لازم است که حاصل آن فراهم کردن فضای همافزایی و همگرایی اندیشهها در بین جامعه هنری است. جامعهای که منطبق بر احساس، اندیشه، خلاقیت و زیبایی فعالیت میکنند و همواره نقد کردن و نقدپذیر بودن را موقعیتی ویژه و الهی برای مدیر میداند مسئله دیگری که در مدیریت هنری امروز ما مورد بیتوجهی قرار گرفته است.
مدیریت هنری و جامعه هدف: پس از منابع انسانی منابع دیگر نظیر "داراییهای فیزیکی و تاسیساتی" به اصطلاح اموال و پس از آن، داشتن "اطلاعات جامع و کامل آماری از گروههای هدف" یعنی آنچه در علم مدیریت "جامعه هدف " نامیده میشود از مواردی است که مدیر هنری میبایست بر آنها آگاهی داشته باشد. اطلاع از تعداد نفرات حوزههای تخصصی هنری، کمبودها و نارساییها و سطح توقعات گروههای هنری و مطالبات انباشته شده گذشته، اهم و مهم کردن خواستهها و چیزهایی از این دست از جمله مسائل دیگری است که در حوزه مدیریت هنری باید به آن توجه داشت.
این سوال بزرگی است که چرا با گذشت این همه سال و پیشرفت تکنولوژی آماری در جهان و البته در ایران در حال حاضر هیچ اطلاعات جامعی درباره جامعه آماری حوزه هنرهای کشور در عرصههایی چون "آموزش"، "نمایش"، "تجسمی" و "موسیقی" در معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دست نیست و اگر هست چرا هیچ بهره علمی و عملی در حوزه مدیریت هنری از آن گرفته نمیشود؟ آیا معاونت هنری آمار تقریبی از جامعه فارغ التحصیلان رشته هنر در کشور را در دست دارد یا اصولا به چنین آمارهایی احساس نیاز میکند؟ این در شرایطی است که تخصیص بودجه فعالیتهای هنری و دریافت آن از بودجه دولت و مجلس در تمام دنیا همواره بنا به جامعه آماری و میزان فعالیتها، تاثیرگذاری و کارکردهای فرهنگی آن در سطح جامعه و همچنین قدرت چانهزنی و پیگیری مدیر هنری بستگی دارد.
مدیریت هنری بودجه مالی: اما حمایتهای مالی و درخواست "بودجه" در رده آخر است، زیرا که تخصیص بودجه و حمایتهای مالی بسته به شناخت و آگاهی از همه موارد مطروحه فوق است. به همین جهت است که بسیاری از مدیران هنری موفق در جهان برنامه محوری را سرلوحه کار خود قرار میدهند و معتقدند که "خود برنامه پول و بودجه را با خود به همراه میآورد" و این مسئله دیگری است که متاسفانه امروزه مدیریت هنری ما به شدت از نبود آن رنج میبرد پولهای سرگردانی که هر سال صرف برنامهها و جشنوارههایی میشوند که عموما "نمایش جشنوارهاند" و هیچ خروجی فرهنگی و هنری در پی ندارند جز وجه آماری و تبلیغی آن برای مدیر. بطوری که در حال حاضر معاونت هنری به "پیست جشنوارهها" تبدیل شده است رویدادهایی که نه در گذشته فرهنگی ملی، قومی و ایرانی و اسلامی ما ریشهای دارند و نه در ارزشهای دینی، آرمانهای انقلابی، عقیدتی و اسلامی ما را با خود دارند.
همینهاست که مدیران هنری ما را وامیدارد تا برای فعال جلوه دادند حوزه مدیریتی خود مدام از این شاخه به آن شاخه بپرند دست به خبرپراکنی بزنند، کمبود بودجه را بهانه کنند، پای کمیسیون فرهنگی را به میان بکشند تا بودجه سینما را کم کنند و به بودجه هنر تئاتر افزایند و مواردی از این دست موجب شده که حوزه هنر کشور امروز به گورستان اندیشهها، خلاقیتها و طرحها تبدیل شود. آیا همه اینها که گفته شد نیازمند سکانداری مدیری با شاخصههای بیان شده در بالا نیست تا منطبق بر ایدهای درست و زمانبندی شده پیش رود و بداند که به نتیجه رساندن یک طرح بهتر از به گل نشاندن دهها طرح است؟
کارشناسان معتقدند که در حال حاضر عموم برنامههای حوزه هنر چنان بیپایه و اساسند که بسیاری از آنها در دورههای بعد رها خواهند شد و روز از نو، روزی از نو.
مدیریت هنری و وظایف نیروها: اما وظایف نیروها در مدیریت هنری عبارت است از تصمیم سازی با ارایه پیشنهادات و اجرای تصمیم پس از اتخاذ از سوی مدیر. وظایف مدیران نیز عبارت است از تصمیمگیری و نظارت بر اجرای تصمیمات.
معاون سابق بازاریابی "کوکاکولا" و نویسنده کتاب ارزشمند "پایان بازاریابی سنتی" جناب "سرجیو زیمن" اجرای تصمیمات را در پنج سطح برای تصمیمگیری قائل است که ما این پنج سطح را به حوزه مدیریت هنری تعمیم میدهیم.
سطح یک؛ تصمیم من (مدیر ارشد) بدون کمک شما (منظور کارکنان است): این سطح مربوط به امور سیاستگذاری است. این تصمیم من اگر با آگاهی و اطلاع کامل از حوزه هنرشناختی نباشد فعالیتهای هنری را به سمت تفکر اقتدار گرایانه و منیتهای کاذب ضربهزننده خواهد بود که به اعتقاد صاحب نظران یکی دیگر از حلقههای مفقوده و ضعفهای مدیریت هنری امروز ما در حال حاضر همین منیتهای کاذب و ضعف در دیدگاههای تخصصی و علمی است.
سطح دو؛ تصمیم من با کمک شما: مسئولیت تصمیمگیری با مدیر است اما از نظرات و پیشنهادات کارکنان مطلع میشود. این بخش در مدیریت هنری بخشی مهم و تاثیرگذار است که تعامل و همگرایی را در بین هنرمندان تقویت میکند، مسئلهای که میبایست در حوزه مدیریت هنری با همکاری انجمنها و صنوف تخصصی چون انجمنهای خانه تئاتر، خانه موسیقی، خانه هنرمندان صنوف حوزه هنرهای تجسمی و ... صورت پذیرد. اما متاسفانه این بخش هم در حوزه مدیریت هنری (معاونت هنری) به شدت مورد بیمهری قرار گرفته است. شاهد مثال بیتوجهی به درخواستها و مشاورههای انجمنها و کارشناسان فن و پیشکسوتان عرصه هنر در معاونت هنری است.
سطح سه؛ تصمیم ما: این بخش در حوزه مدیریت هنری همواره به عنوان بخش مهمی است که متاسفانه مدیریت هنری ما برای فرار از ناکارآمدی تصمیمات خودساخته به سمت آن حرکت کرده است. شاهد مثال: راهاندازی شوراهای مدیریتی که عموما سخن مدیر ارشد را به زبان جمع مطرح میسازند نه دیدگاه کارشناسی و تخصصی خود را.
سطح چهار؛ تصمیم شما با کمک من: سختترین تصمیمهای مدیران است چون باید قدرت خود را فراموش کنند و اجازه دهند فرد دیگری تصمیم بگیرد. سطح چهارم در عرصه مدیریت هنری تاکنون به ندرت دیده شده است چون مدیر هنری نظر خود را لایتغیر میداند و اصولا عذرخواهی از برنامههای ناکارآمد و برخی برنامههای به گل نشسته در قاموس آنها نمیگنجد.
سطح پنج؛ تصمیم شما بدون کمک من: یعنی اعتماد مدیر به تواناییها. دانش و بصیرت نیروها به حدی میرسد که مسئولیت را به صورت کامل تفویض میکند. در سطح پنجم که مسئلهای مهم برشمرده میشود متاسفانه مدیریت هنری امروز چندان موفق نبوده است. شاهد مثال استعفای 14 مدیر هنری ظرف 17 ماه در معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان بالاترین رده مدیریت هنری کشور و جابهجایی 274 کارمند و کارشناس در این بخش ظرف 19 ماه است که عمدتا هم به دلیل عدم توجه به نظرات مدیریتی آنها و بیتوجهی به تصمیماتشان بوده است.
سرجیو زیمن میگوید: اساساً سطح پنجم به مخاطب میگوید گوش کن، دلیل اینکه شما اینجا هستید، دلیل اینکه من شما را استخدام کردهام، دلیل اینکه به شما اجازه دادهایم که تحت لوای علائم تجاری ما کار کنید، این است که شما را باور داریم که بروید و کارتان را انجام دهید و این اعتماد به نفسی است که مدیریت ارشد هنری باید به زیر مجموعه خود منتقل کند.
ایشان میگوید در تمام موارد فوق تصمیم گیرنده باید مشخص باشد تا در مقابل تصمیم خویش مسئولیت داشته باشد. مدیران ما هم باید بدانند که یکی از نقشهای ارزنده ایشان اتخاذ تصمیمات صحیح و به موقع و بر مبنای اخذ اطلاعات از زیردستان است و همچنین تفویض اختیار برای تصمیم گیری کارکنان در جای خود شایسته و لازم است.
در آخر پاسخ به این پرسشها را به شما وامیگذاریم که مدیریت هنری امروز ما در موارد ذکر شده چقدر خود را توانا نشان داده است؟ و آیا هنوز هم این اعتقاد وجود دارد که بودجه و پول مهمترین معضل عرصه هنر امروز ماست؟ آیا دانسته و یا ندانسته غفلتهای دیگری صورت نگرفته؟ آیا به حال این نوع مدیریت هنری نباید گریست؟ آیا نباید اندیشه، خرد و دانایی را سرلوحه امور قرار داد و طرحی نو در انداخت؟

مجید امرایی مدرس و پژوهشگر تئاتر طی یادداشتی به بررسی وضعیت و عملکرد مدیریت هنری در ایران و بخصوص معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در عرصههای هنری تحت پوشش این معاونت پرداخته است.
کد خبر 1782414
نظر شما