به گزارش خبرنگار مهر، ماجرای کشف حجاب در 17 دی ماه سال 1314شمسی یکی از خاطرات ناگواری است که ایران اسلامی به خود دیده است.
خبرنگار مهر در گفتگو با "علی آقا قیومی" که یکی از کارمندان بازنشسته آموزش و پرورش ابرکوه است و حافظه بسیار خوبی دارد، ماجرای کشف حجاب در ابرکوه را به رشته تحریر درآورده است.
قیومی متولد 1322 است و در گفتگو با خبرنگار مهر به بازگویی چندین خاطره به نقل از بزرگان خود در این مورد پرداخته است، خاطراتی که اولین بار است رسانه ای شده و یادآور روزهای سخت برای مردم مومن و متدین ابرکوه است.
ژاندارمری که به دعای بانوی محجبه سوخت
مرحومه "دینا بیگم میرعظیمی" سیده مومنه ای بود که در زمان کشف حجاب، توسط ژاندارمی (که ابرکویی هم نبوده است) چادر از سر ایشان برداشته می شود.
کشف حجاب آنقدر به این سیده فشار می آورد که در همان حال و با دل شکسته ژاندارمی را که جسارت کرده بود، نفرین می کند و خطاب به او می گوید: "چادر از سر من بر می داری؟ خدا کند که بسوزی"
ژاندارم خطاکار دو یا سه روز بعد از این ماجرا، قصد مراجعت به شهر خود را می کند. در بین راه ماشین او دچار نقص فنی می شود و آتش می گیرد. او سعی می کند که سریع از ماشین پیاده شود که فانوسخه یا بخشی از لباس وی به درب ماشین گیر می کند. هر چه تقلا می کند خود را از آتش دور کند موفق نمی شود و زنده زنده در آتش می سوزد.
روی دادن چنین وقایعی از طرفی باعث می شد که زنان محجبه به حجاب و حقانیت آیین خود بیشتر اعتقاد داشته باشند و از طرفی، موجب ایجاد رعب و ترس در دل امنیه چی ها می شد و خواه ناخواه بیشتر مراعات حال زنان محجبه را می کردند.
ساخت اولین حمام خانگی در ابرکوه برای مقابله با کشف حجاب بود
فرمان کشف حجاب سرآغاز مشقت های بسیاری برای ایرانیان مومن و مبادی به آداب اسلامی و مبارزه با این دستور همایونی، وجهه همت مردم غیور ایران زمین بوده است.
یکی از محل هایی که آژانها به طور مرتب و برای کشف حجاب سرکشی می کردند، حمام های عمومی بوده است، چرا که در آن برهه از زمان، عموم مردم از حمام عمومی استفاده می کردند و حمام اختصاصی فقط در منزل خوانین و رجال وجود داشته است.
مردم کوچه و بازار مجبور به استفاده از این حمامها در تاریخ های مشخصی بوده اند (هر روز آب حمامها گرم نمی شد) و ماموران دولتی از این فرصت برای اجبار زنان محجبه به رفع حجاب، سوء استفاده می کردند.
در ابرکوه شخصی به نام "حاج رضا شاه محمدی" (معروف به حاج رضای تقی) که اهل محله بازار بود و به گیوه دوزی اشتغال داشت، برای اینکه بتواند خروج بانوان را از منزل به حداقل برساند با صرف هزینه، اقدام به راه اندازی حمامی در خانه می کند تا اهل منزل و همسایه ها بتوانند بدون مزاحمت ژاندارم ها از این حمام استفاده کنند.
در آن زمان، مرحوم حاج رضا در مجاورت جوی آبی که از قسمت گودال باغچه منزل ایشان می گذشته است، ( یک رشته از قنات کد نو) اقدام به ساخت این حمام می کند و با این اقدام عملی، گامی در برابر اجرای فرمان غیرشرعی رضاشاه بر می دارد.
از خصوصیت اخلاقی مرحوم حاج رضا دو مورد جالب وجود دارد، اول اینکه ایشان بسیار اهل نماز جماعت بود و در نماز جماعتهای علمای معروف آن زمان در ابرکوه مانند آقا محمد صادق امام، حاج سید محمد واعظ و آقا شیخ محمد جواد نجفی حاضر می شده است و دوم اینکه ایشان بارها و بارها از طرق مختلف، پیاده و سواره توفیق زیارت عتبات عالیات را داشته است.
خبرچینی که سزای کارش را دید
بدون شک اجرای فرمان کشف حجاب تنها به کمک نظمیه میسر نبوده و در این بین افراد مختلفی نیز بوده اند که به انگیزه های مختلف به رژیم برای موفقیت در این طرح یاری می رسانده اند.
در ابرکوه نیز برخی اشخاص بنا به دلایل مختلفی به کمک نیروهای نظامی می آمدند، به طور مثال فردی به نام "سید جعفر معروف به سید جعفر جوان" که در یکی از روستاهای ابرکوه ساکن بوده با خبرچینی، یاریگر این نیروهای دولتی بوده است.
سید جعفر که چشمانش نیز کم سو بود، هنگام غروب آفتاب در حسینیه محله دربقلعه با زنی چادری روبرو می شود، از آنجا که با خبرچینی های متعدد، خودش را پیش ژاندارم ها عزیز کرده بود، خود شخصا جلو می رود و چادر از سر زن بیچاره می کشد و چند بد و بیراه هم به او می گوید.
شخصی به نام "علی فتح الله" هم که از دور ماجرا را می بیند به آرامی به دنبال سید جعفر جوان می رود و هنگامی که او وارد ساباط پشت حسینیه دربقلعه می شود از تاریکی فضای ساباط استفاده می کند و چند سیلی و ضربه محکم به سید جعفر می زند، چادر را از دستش می گیرد و فرار می کند.
سید جعفر هم که حسابی عصبانی شده بود، چاره ای جز فحاشی نداشته است. بیچاره از یک طرف چادر را از دست داده بود و از طرف دیگر کتک مفصلی خورده بود.
"زهرا جارویی" و عاقبت خبرچین کشف حجاب
در زمان رضاخان که فرمان چادربرداری صادر شده بود، زنان جامعه به تاسی از تعلیمات قرآن و اهل بیت (ع) مقاومت زیادی در برابر این فرمان نشان دادند و سختی های زیادی را در آن سالها متحمل شدند.
در ابرکوه علاوه بر ژاندارمها که به شدت دنبال پیاده سازی فرمان شاه خائن بودند، دو زن به نامهای "زهرا جارویی" و "زهرا" نیز به این ژاندارمها کمک می کردند و اطلاعات مربوط به خانمها را به این امنیه ها گزارش می دادند.
به عنوان مثال اگر زنی با چادر و حجاب از کوچه فرعی نیز قصد گذر داشته است و اینها مطلع می شدند، سریع خبرچینی می کردند و ژاندارمها ناغافل سر رسیده و به زور چادر از این زنان بر می داشتند یا مثلا اگر چند زن به درون حمام عمومی محله می رفتند این "زهراها" خبر را به ژاندارمها داده و ژاندارمها درب حمام منتظر می نشستند تا قانون چادربرداری را اجرا کنند.
چادربرداری از دو جهت برای این خانمها عواید داشته است، اول اینکه ژاندارمها چادر و مقنعه ای را که از سر کسی بر می داشتند (گاهی) به آنها می داده اند، دوم اینکه زنهای مومن برای اینکه گزارش حضورشان در ملاء عام به امنیه ها نرسد، به این دو زن باج و رشوه می پرداختند.
نقل است که زهرا جارویی سالها بعد که پیرزنی مستمند و تنها شده بود در خانه خود، دچار مارگزیدگی می شود و می میرد و همسایه ها دو روز بعد، به دلیل بوی تعفن شدید، متوجه مرگ او می شوند.
علی آقا قیومی، از این دست خاطرات از کشف حجاب بسیار دارد که به طور قطع اسنادی ارزشمند و آرشیو تاریخی مهم و مفیدی خواهند بود.
-------------
گزارش: رحیم میرعظیم
نظر شما