به گزارش خبرنگار مهر، نشست نقد و بررسی کتاب «شکسپیر و کارناوال پس از باختین»، سهشنبه شب 19 دی با حضور رویا پورآذر مترجم کتاب، شیده احمدزاده و علیاصغر محمدخانی در موسسه فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
در ابتدا محمدخانی به بیان توضیحاتی درباره باختین و مباحث فلسفی و ادبی وی پرداخت. در ادامه پورآذر گفت: نظریات باختین مبنی فلسفی دارند و او میخواسته با بیانشان هم بایدها و هم نبایدهای جامعه خودش را زیر و رو کند. باختین سعی داشته تفسیری از جهان پیرامون داشته باشد و دغدغه و نگاه اصلیاش هم نگاه به «خود» است.
وی افزود: تعریفی که باختین از «خود» ارائه داده، من دیگری نیست. باختین معتقد بوده که تفاوت بین خود و آن دیگری باعث گفتگو شده و این موضوع منتهی به یک معرفت شناختی میشود. او معتقد است کارناوال یک فعالیت اجتماعی است. هدف من از ترجمه این کتاب، ویرایش و اصلاح نبود بلکه یکی از دلایل ترجمه کتاب، تشویق آقای براهنی استاد تئاتر بود. سعی هم داشتم چیزی را ترجمه کنم که اگر کسی سوالی درباره ادبیات کارناوالی داشت، یا اگر دانشجویی قصد آشنایی با نظریات باختین را داشت، با رجوع به آن به پاسخهای مورد نظرش برسد.
پورآذر درباره مطالب کتاب «شکسپیر و کارناوال پس از باختین» گفت: مقالاتی که در کتاب هستند، از مجموعه مقالات یک همایش علمی ادبی گزینش و ترجمه شدهاند. نویسندگان مقالات صحبتهای باختین را بسط نداده و قبول نکردهاند بلکه با اشاره به اشکالات او، در صدد اصلاح و تکمیل این نظریات برآمدهاند.
این مترجم در ادامه گفت: نظریات باختین تا حدی دارای اهمیت شده است، که اکثرا نظریات نقد ادبی را در روسیه به دو دوره قبل از باختین و بعد از باختین تقسیم میکنند. بحث مهم دیگری که در بررسی آرا و نظریات باختین مطرح میشود، موضوع گروتسک در کارناوال گرایی است. این لغت از کلمه گروته گرفته شده است که در واقع غارهایی عجیب و غریب در ایتالیا بودهاند. عبارت گروتسک در ادبیات، اولین چیزی که به ذهن متبادر میکند،عجیب و غریب بودن است.
پورآذر گفت: آنچه در گروتسک برای باختین اهمیت پیدا میکند، این است که هر چیز دارد، لحظه شدن را به تصویر میکشد. نکته در این جا، این است که همه علائم انسانی، حیوانی و نباتی زندگی با هم در حال گفتگو و تعامل هستند.
در ادامه محمدخانی گفت: مقدمهای که خانم پورآذر برای این کتاب نوشته، 40 صفحه است که به خوبی آرا و نظریات باختین را برای خواننده شرح میدهد و مخاطب قبل از خواندن 9 مقاله کتاب، به خوبی به مقولات نظریههای باختین ورود پیدا میکند.
شیده احمدزاده در این برنامه گفت: ابتدای سخنم قصد دارم به دو دلیل از خانم پورآذر تشکر کنم. اول به دلیل این که با ترجمه این کتاب، علاقهمندان در کشورمان با عقاید و افکاری که امروزه درباره شکسپیر در جهان وجود دارد، آشنا میشوند. دوم هم به خاطر مقدمه مفصلی که برای این کتاب نوشته است، چون اصولا ترجمههایی که امروز ارائه میشود، بدون هیچ شرح و توضیحی به دست مخاطبان میرسند.
این محقق در ابتدای سخنانش به بیان سخنانی درباره شکسپیر پرداخت و گفت: موفقیتی که شکسپیر در زمان خودش داشت، کاملا تجاری است و او در عصر خود به عنوان یک نویسنده برجسته شناخته نمیشد. در قرن هفدهم به دلیل تغییر و تحولات سیاسی، تئاتر تعطیل شد و هیچ اثری از شکسپیر اجرا نشد. در قرن 18 شاهد افول شکسپیر هستیم و هیچ تراژدیای از او روی پرده نرفت. مردم این قرن هم علاقهای به شکسپیر نشان ندادند چون طنز زمان خودشان را میخواستند. قرن نوزدهم، اولین قرنی است که شکسپیر به اوج میرسد و از او خدایی آفریده میشود. در این عصر از شکسپیر یک شخصیت آیکائیک خلق میشود و به این ترتیب شخصیتهای نمایشنامههایش، تبدیل به الگوهای آثار مکتب رمانتیسیم شدند.
وی افزود: تا قرن بیستم تمام نقدها به نمایشنامههای شکسپیر، سوبجکتیو هستند. در فضای قرن بیستم، علم زدگی زیاد بود و به سمت نقد نو حرکتهایی انجام شد. اما تحولات جدی در نقد شکسپیر از 1960 آغاز شد و در واقع انقلابی در نقد شکسپیر ایجاد شد. با واردشدن نقد پساساختاری، از یک طرف فمینیسم را داریم، از طرف دیگر پساساختارگرایی در روانکاوی را داریم، در طرفی ماتریالیسم فرهنگی و تاریخگرایی نوین را داریم. در واقع تاریخگرایی نوین و ماتریالیسم فرهنگی دو شاخه مهمی هستند که اصلا نقد شکسپیر را عوض کردند.
احمدزاده در ادامه گفت: باختین در سالهای بین 1930 تا 1940 نظریاتش را مطرح کرد که بین جریان نقد نو و شروع پساساختارگرایی قرار گرفت. مشکلی که درباره باختین وجود دارد، این است که بیشتر نظریاتش با فاصله زمانی زیاد به غرب و اروپا رسید و در خیلی از کتابها باختین را زیر چتر ساختارگرایی میدانند در حالی که نمیتوان چنین چیزی را با قطعیت بیان کرد. در برخی کشورها و محافل هم نظریات باختین، آنقدر انقلابی تلقی شدند که برخی میگویند باید سرآغاز پساساختاری را از باختین بدانیم.
این پژوهشگر همچنین گفت: موضوع کارناوال جزو یکی مباحث مهم در نقد باختین بر کارهای شکسپیر است. فقط اشارهای به فوکو میکنم که همیشه معتقد است هرگونه گفتمان یا صدای متفاوت ضد فرهنگ رسمی خودش، از کانال گفتمان غالب صادر میشود. بنابراین اگر یک اپسیلیون با نظریات فوکو آشنا باشیم، به راحتی میتوانیم این برداشت را بکنیم که کارناوال جایی در نقد معاصر ندارد.
احمدزاده در بخشی از سخنانش گفت: تناقضهای زیادی در سخنان و نظریات باختین وجود دارد، ولی من این را به عنوان نکتهای مثبت میدانم. چون به نظرم این موضوع ناشی از تلاش زیاد این اندیشمند و کلنجار رفتن با خودش برای اصلاح نظریانش است.
نظر شما