به طور عموم شایعترین دلایل ارتکاب به جرم در کودکان با تکیه بر تحقیقات روانی- اجتماعی و جامعه شناسی به عمل آمده نشان میدهد که کودکانی عقب مانده ذهنی و یا فقیر از لحاظ اقتصادی دست به جرم و بزهکاری میزنند و درصد عمدهای از جرایم و بزهکاری به این گروه از کودکان اختصاص دارد.
1) گروهی از کودکان در طول زندگی غالباً از شرایط زندگی بسیار نامطلوب و پایینی برخوردار بوده و جایگاه خاص اجتماعی خودشان را نیز همیشه در حال تزلزل میبینند و به جهت آشفتگیهای روحی و روانی قادر به سازگاری با اجتماع نبوده و بیشتر خانوادههای این گروه از کودکان فقیر و محروم هستند. به عبارتی روشنتر باید گفت کودکان از بدو تولد در مقایسه با کودکان هم سن و سال خود از لحاظ ذهنی جسمی و اجتماعی بسیار بد اقبال میباشند. این کودکان به دلیل داشتن نقاط ضعف زیادی در زندگی فردی و اجتماعی متأسفانه در برابر مشکلات و تأثیرات محیطی بسیار ضعیف و ناتوان بوده و نمیتوانند خوب را از بد تشخیص دهند.
2) گروه دیگری از کودکان بزهکار و مجرم، دستهای هستند که علیرغم ارتکاب به جرم، هنوز راه امیدی به بازگشت آنان به جامعه سالم وجود دارد و میتوان بر روی آنها کارکرده و به اجتماع بازگرداند. این گروه از کودکان در جامعه به مانند سایر کودکان هم سن و سال خود دیده شده و در شرایط عادی به زندگی خود ادامه میدهند و حتی حالات رفتاری و روانی غیر متعادلی را نیز از خود نشان نمیدهند و به مانند یک کودک متعادل دارای استعدادهای معمولی خود هستند.
اما به مثابه شرایط زیستی و یا تربیتی از امکانات تعلیم و تعلم محروم بوده و از آموزشهای اجتماعی نیز فقیر به شمار میروند. این نوع کودکان علیرغم این که در شرایط معمولی صاحب ساختار وجودی و شخصیتی متعارفی هستند لیکن همیشه در برابر محیط سازگاری نشان نمیدهند و در برخی موارد خواستههایشان بیش از هر چیزی برایشان اهمیت دارد و همین خودخواهی و عدم تمیز خوب از بد آنان را به گمراهی و ارتکاب جرم سوق میدهد.
3) گروهی از کودکان هستند که علیرغم رشد و تربیت درست در دوران قبل از بلوغ ، باز در دوران نوجوانی و یا بلوغ دست به ارتکاب به جرم و یا بزهکاری میزنند؛ این گروه از کودکان در حقیقت در دوران خردسالی نقصانی نداشتهاند بلکه دچار بحرانها و مشکلات روحی و روانی و تغییرات جسمانی دوران بلوغ شده و نتوانستهاند خودشان را با آن هماهنگ سازند و در عین حال رهبر و یا یاوری در گذر از دوره بحران برایشان وجود نداشته است. این گروه از کودکان خواه ناخواه در دوران بلوغ خواستهها و نیازهایی را داشتهاند که این نیازها بدون پاسخ مانده و یا این که اهمیتی به آنها داده نشده است و کودک برای رفع این نیازها خود به سراغ گروههای دوستی رفته و در نتیجه تحت تأثیر رفتارها و القائات نادرست دوستان ناباب قرار گرفته و منحرف شدهاند.
اگر این کودکان تحت آموزشها و تعالیم منطقی قرار گیرند به سرعت خودشان را با شرایطی معمولی تطبیق داده و به عنوان فرد سالم میتوانند به اجتماع باز گردند، زیرا به دلیل برخورداری از تربیت درست دردوران خردسالی و شرایط زندگی و محیطی مناسب دارای استعداد بازگشت به جامعه است.
4) گروهی از کودکان هستند که به عنوان کودکان پرورش یافته در شرایط نامساعد خانوادگی محسوب میگردند این گروه از کودکان مجرم و بزهکار به دلایل داشتن محیط ناسالم خانوادگی و کسب آموزشهای نادرست تربیتی و آموزشی ناخواسته در مسیر انواع انحرافات قرار میگیرند. کودک پرورش یافته در این نوع محیطهای خانوادگی گرچه در دوران بلوغ با مقایسه رفتارهای خود و سایرین متوجه برخی از نا متعادلیها و رفتارهای نادرست میشود ولی چون در محیط خود کسی را به عنوان تنبیه کننده و یا سرزنش کننده نمییابد و یا عامل بازدارندهای را مشاهده نمیکند لذا کارهای خلاف انجام گرفته را بدون عقوبت دیده و به آن عادت مییابد و با تأثیرات اخلاقی و رفتاری بزرگترها به اعمال خلاف بزرگترها و شدیدتری نیز روی میآورد. این گروه از کودکان قربانی مقاصد و اهداف سوء والدین خود میشوند و راههای ارتکاب به جرم را به مانند زبان مادری فرا میگیرند.
5) برخی از کودکان به طور مستقیم در معرض ارتکاب به جرم قرار نمیگیرند و به عنوان کودکان درجه دوم از لحاظ ناسازگاری با اجتماع و مرتکبین به رفتارهای ضد اجتماعی به شمار میروند؛ این نوع کودکان در ارتکاب به جرم واکنشهای رفتاری روحی و یا جسمی را که نشأت گرفته از حس انتقام در آنهاست از خود نشان میدهند. غالب کودکانی که دچار بیماریهای آشکاری مانند صرع، جنون مقطعی نارسایی در جسم و یا حالات غیر معمول در قیافه هستند ناخواسته دست به اعمالی میزنند که در بطن این جرایم حالات ضد اجتماعی صرف وجود ندارد کودک با مشاهده تمسخر دیگران و یا بی توجهی جامعه نسبت به خود روحیه انتقام جویی یافته و برای این که فشار روحی خود را کاهش داده باشند و یا قدرت خودشان را برای خود تثبیت شده بدانند و بتوانند عقده خویش را از رفتارهای مشاهده شده خالی نمایند دست به اعمال خلاف و یا بزهکاری میزنند این گروه از کودکان غالباً دست به سرقت زده و به ندرت در آنها ارتکاب به جنایت دیده شده است.
6) قسمت اعظمی از کودکان بزهکار را کودکان فقیر تشکیل میدهند غالباً کودکانی که از بدو تولد دچار محرومیت شده و همیشه خواستههای جسمی و روحی آنان سرکوب شده و یا بی پاسخ مانده و از لحاظ مالی و اقتصادی همیشه خود و خانوادهاش در مضیقه بوده دست به جرم زده و به بزهکاری روی آوردهاند در این گروه از کودکان غالباً جرایم درجه دوم دیده میشود و اگر جامعه از این نوع کودکان حمایت لازم را به عمل نیاورد و تربیتهای لازم را حداقل در دوران کودکی و بلوغ شروع نکنند. یقیناً این گروه از کودکان با پا نهادن به سنین بالا دست به جرایم بزرگتر خواهند زد.
7) یکی از رایجترین و بیشترین گروه مجرمین و بزهکار کودک گروهی است که از نظر اخلاقی دچار ضعف و یا مشکل میباشند کودکان جای گرفته در این گروه از نظر روحی و روانی بیمار به شمار رفته و جای امید بسیار ناچیزی به باز گرداندن این نوع کودکان به اجتماع وجود دارد. در این کودکان ارزشهای اخلاقی بسیار ضعیف بوده و یا اصلاً وجود ندارد و متأسفانه مجرمین و بزهکاران در این گروه بسیار وقیح است و با اعتراف راحت به جرایم خود هیچ احساس ناراحتی یا عذاب و جدان نیز ندارند. در یک کلام میتوان گفت این گروه از کودکان به معنای اعم و اخص خود ضد اجتماعی کامل هستند و از ارتکاب به جرم و بزهکاری نه تنها احساس شرمساری و ندامت نمیکنند بلکه بر آن پافشاری کرده و در هر فرصتی به جرایم جدیدی دست مییازد.
غالب افراد همجنس باز، خود آزارنده، دیگر آزاردهها، بی توجه به نوامیس مردم و آنهایی که جرایم در آنها عادی تلقی میگردد در جرگه این گروه به حساب میآیند.
8) گروه دیگری از کودکان بزهکار، آن دسته از کودکانی هستند که به دلیل ناراحتیهای روانی و برداشتهای غلط فردی دچار انحراف میشوند؛ به طور مثال میتوان کودکانی که پیوسته از سوی والدین و یا خواهران و برادران خود مورد تحقیر قرار گرفته و یا دچار بی مهری شدید و تبعیض قرار میگیرند در این گروه به حساب میآیند. درواقع این نوع کودکان به نوعی برای تثبیت موقعیت و شخصیت خود و جهت ابراز وجود دست به جرم و بزهکاری میزنند.
نظر شما