به گزارش خبرنگار مهر، تاکنون در چندین گفت و گو با اساتید و کارشناسان فلسفه اسلامی به بررسی مکتب تفکیک پرداختیم، در این مصاحبه ها سعی شد که با دیدگاه منصفانه ابعادی از این مکتب مشخص شود، در مصاحبه پیش رو حجت الاسلام والمسلمین محمدحسن وکیلی، مدرس حوزه و دانشگاه و نویسنده کتاب صراط مستقیم، تفکیک را مکتب نمی داند، بلکه آن را جریانی می داند. آنچه لازم است در این مجال به آن اذعان شود این است که تاکنون پیگیریهای ما برای گفت و گو با پیروان این مکتب نتیجه ای نداشته است. متن پیش رو حاصل گفت و گو با حجت الاسلام وکیلی است که از نظر شما می گذرد.
وی در بخش قبلی مصاحبه خود با بیان اینکه جریان تفکیک از نظر تاریخی شباهتهای خیلی زیادی به مکتب اخباری و شیخیه دارد، گفت: لیکن از نظر واقعیت عینی به نظرم تفکیک بیشتر تحت تأثیر مکتب عرفانی نجف است که با یک سری تغییراتی، آنرا تبدیل به مکتب تفکیک کرد. بخش دوم این گفت و گو از نظرتان می گذرد.
*تفکیکیها چه ویژگیهای مشترکی با فلسفه ستیزان اولیه جهان اسلام مانند غزالی و دیگران دارند؟
معمولا همه جریاناتی که فلسفه ستیز هستند، به شکلی به نقل گرایی افراطی کشیده می شوند، یعنی معمولا تلاش می کنند که عقل را به کنار بگذارند، دینداری که منکر عقل است نمی تواند از دین دفاع کند و متدین باشد و مجبور است تکیه گاه دیگری برای خودش درست کند. غیرمتدینینی که شکاک هستند، عقل و دین را انکار می کنند، اما تفکیکی ها وقتی عقل را انکار می کنند به جای عقل، تکیه گاه اصلی شان نقل می شود البته مرحوم میرزامهدی اصفهانی به نقل و شهود تکیه دارد و حتی بر شهود بیشتر تأکید دارد، اما نسلهای دوم و سوم تفکیک به دنبال نقل هستند. بعد مجبور می شوند که از نقل به شکلی استفاده کنند که از نظر قواعد فهم حدیث و اصول، صحیح نیست، برای نقل نقشه افراطی که معمولا از آن به ظاهری گری و سلفی گری و ... در عرف شیعه اخباری گری نامیده می شود قائل می شوند اما در جزئیات با همدیگر خیلی اختلاف نظر دارند.
در اینکه قرآن و نقل چه مقدار معتبر است؟، خودشان با هم اختلاف نظر دارند تا چه برسد میان تفکیکی ها و اخباری ها و یا میان تفکیکی ها و غزالی و امثال غزالی. خلاصه در کلیت روش یکسانند ولی در جزئیات با سلفیه یا امثال غزالی تفاوتهای مهمی دارند.
*اخیرا افرادی در کشور عَلَم مخالفت با فلسفه و عرفان را بلند کردند، و با این وجود صراحتا اعلام می کنند که تفکیکی نیستند؛ اینها جزو چه گروهی هستند و هدفشان چیست؟ به نظر شما عقیده شان درست است یا نه؟!
از نظر واقعیت تاریخی این عده تفکیکی هستند، همان طور که عرض کردم تفکیک یک جریان است، یک مکتب نیست. این طور نیست که شاخصهای مشترکی میان تفکیکی ها وجود داشته باشد که برخی بگویند که تفکیکی نیستیم. نکته مشترک که دقیقا انکار شدید حکمت متعالیه و عرفان است در این افراد هم وجود دارد و هدف که دفاع از آموزه های خالص وحیانی و معارف اهل بیت (ع) است در این افراد وجود دارد. راهکارشان هم مانند نسل چهارم تفکیکیهاست، یعنی جریانی که ما امروزه در مکتب تفکیک در مشهد مواجه هستیم و نسل چهارم تفکیک هست دقیقا همین کارهایی است که این افراد طی می کنند، لذا از نظر جریان شناسی اجتماعی مخالفان اخیر فلسفه، همان جریان هستند.
مثلا آقای مهدی نصیری در مصاحبه ای گفته که پدر ایشان از افراد متأثر از آقامیرزامهدی اصفهانی بودند و پیش زمینه های فکری را از آنجا گرفتند اما از نظر آموزه ها، عقایدشان با تفکیکی ها تفاوتهایی دارد، چون خاستگاه تفکیکی ها عرفان بود، گرایشهای عرفانی در آنها بسیار زیاد است، یعنی آنها حرفهایی شبیه وحدت وجود دارند که از سوی افراد ناآشنا باوحدت وجود حتی متهم به وحدت وجودی بودن شدند. مسائلی دارند شبیه مسأله صادر اول در عرفان، به همان منوال مسأله مجردات را تا حدی پذیرفتند، اما امثال آقای مهدی نصیری و جریانشان در همین مقدار هم سر سازش با عرفان ندارند، یعنی مجردات به غیر از خداوند را منکر هستند.
اینها مقاماتی را که ما برای ائمه (ع) قائل هستیم و تفکیکی ها سعی دارند از آن دفاع کنند طبیعتا منکر هستند، چون وجود مجرد را قبول ندارند ولایت تکوینی به آن معنا برایشان قابل قبول نیست. از نظر عقایدشان مقدار زیادی با جریان تفکیک فاصله گرفتند، ولی از نظر جریان اجتماعی، همان جریان هستند. عامل عمده شکل گیری و رشدشان دقیقا همان عاملی است که تفکیک را رواج داده است؛ نا آشنایی با حکمت متعالیه و عرفان، چون گزاره های حکمت متعالیه و عرفان پیچیده است آقای نصیری و دوستانشان این مباحث را به شکل تخصصی نخواندند و سوء تفاهم دارند. علاوه بر این دقت علمی هم ندارند و بنابراین طبیعتا فکر می کنند اینها باطل است و به زعم خود قصد دارند با آن مقابله کنند.
*نسلهای اول تفکیکیها بر فلسفه و عرفان احاطه داشتند، اما نسل جدید تسلط ندارد، اما عَلَم مخالفت را برداشتند؟
نسل اول تفکیکی ها هم تسلط نداشتند، یعنی ما هیچ گزارشی از فلسفه و عرفان خوانی، میرزامهدی اصفهانی در تاریخ نداریم حتی گزارشهایی می دهند که ایشان فلسفه و عرفان به شکل تخصصی نخوانده بودند، اما چون ایشان اهل سیر و سلوک بودند و حالات نفسانی قوی ای داشتند برخی مسائل فلسفی را بدون استاد متوجه می شدند و الا افرادی که فیلسوف یا فلسفهدان بودند و ایشان را از نزدیک دیده بودند تصریح دارند که ایشان بر فلسفه و عرفان مسلط نبودند. توانایی ایشان در این بود که برخی از طلاب جوان حوزه را دور خود جمع کند، همه شاگردانشان که مرید فکری ایشان شدند جوان بودند، یعنی افرادی در سنین 13 تا 25 ساله جذب ایشان شدند و هیچ کس از فضلای درس خوانده حوزه مشهد در مسائل معرفتی جذب میرزامهدی اصفهانی نشد. البته استاد حکیمی ادعا می کند که شاگردان ایشان فلسفه و عرفان بلد بود ولی در تاریخ هیچ فیلسوف یا فلسفه دانی را نمی بینیم که در درس میرزامهدی شرکت کرده باشد و مرید میرزا و تفکیکی شده باشد. بله برخی چند سالی مثل یک طلبه معمولی فلسفه خوانده بودند ولی این کجا و فیلسوف شدن کجا.
نظر شما