پیام‌نما

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ * * * جنگ [با دشمن] بر شما مقرّر و لازم شده، و حال آنکه برایتان ناخوشایند است. و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما خیر است، و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بد است؛ و خدا [مصلحت شما را در همه امور] می‌داند و شما نمی‌دانید. * * * بس بود چیزی که می‌دارید دوست / لیک از بهر شما شرّی دو توست

۸ بهمن ۱۳۹۱، ۱۴:۴۲

شیئ پنداشتن کودکان؛ از روم و چین باستان تا عصر صنعتی

شیئ پنداشتن کودکان؛ از روم و چین باستان تا عصر صنعتی

خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه: اعمال قدرت والدین به کودک ناشی از «شیئ» پنداشتن کودک توسط والدین و فرد قوی‎تر است.

از آغاز حیات همیشه قوی بر ضعیف سلطه داشته است. این ضعیف گاه انسان بود در برابر قهر طبیعت و موجودات درنده، گاه نوع بشر بود که در برابر بشر ضعیف قد علم می‎کرد. به هر حال سلسله مراتب قدرت همواره در طول تاریخ در تمام جوامع وجود داشته و سبب تبعیض میان صاحبان قدرت و فرمانبران فرودست می‎شده است. اعمال قدرت حاکم به رعیت، مرد به عنوان همسر به زن، والدین به کودک و... همگی ناشی از «شیئ» پنداشتن موجود ضعیف‏تر توسط فرد قوی‎تر است. شیئی پنداری، احساسی است که ریشه در غریزه تملک و تملق به خود دارد.

والدینی که به خود این اجازه را می‏دهند تا با کودکانشان به جرم تعلق به آنها، هرگونه می‏خواهند رفتار کنند، کودک را مانند اشیاء و لوازم شخصی خود و نه موجودی مستقل فرض می‎کنند. این والدین تنها به این علت که کودک را به وجود آورده‏اند خود را مالک تام و تمام او می‎‏دانند و در تصمیم‏گیری برای او و هر نوع رفتاری خود را مختار می‏دانند تا آنجا که او را کتک می‏زنند و تنبیه می‏کنند و برای توجیه رفتارشان می‎گویند « فرزند خودم است و هر طور بخواهم با او رفتار می‏کنم.».

چنین والدینی نیازهای روانی و هیجانی فرزندان خود را نمی‏شناسند و معتقد نیستند که یک کودک، از همان آغاز موجود مستقلی است و تربیت او باید متناسب با ویژگی‏های خاص در کودک و اقتضای روز باشد. آنها به علت اینکه خود را صاحب کودک می‏دانند خود را محق می‏‎دانند که تمام کاستی‎هایشان بر سر کودک خالی کنند و آرزوهای سرکوب شده خود را در وجود آنها دنبال کنند. شاید همه ما بارها این جمله را شنیده‏ایم که «کودک» هر چقدر هم بزرگ شود برای پدر و مادرش بازهم بچه است. این جمله به صورت کامل دیدگاه تملکی والدین ما را نشان می‏دهد که هیچ‏گاه نمی‏خواهند بپذیرند که کودک آنها یک فرد بالغ و مستقل شده است.

هر چه به گذشته برگردیم، وسعت و تسلط چنین‏طرز تفکری را بهتر درک خواهیم کرد، در این میان توجه به کودک و حقوق او و شناخت مفهوم کودک‏آزاری به کمتر از 150 سال پیش باز می‎گردد.

بر اساس شواهدی که موجود است تا قبل از قرن 17 به کودک همانند یک فرد بزرگسال نگریسته می‏شد. لباس کودکان مانند بزرگسالان بود و از آنها انتظار می‏رفت که مانند افراد بزرگسال رفتار کنند. هیچ گونه ادبیات ویژه و سرگرمی‏ای برای آنها وجود نداشت. صفحات تاریخ مملو است از وقایع دردآور و حزن انگیز در مورد بدرفتاری و قتل کودکان. در رم قدیم کشتن فرزندان، حق قانونی والدین بود. رومیان معتقد بودند، نوزادانی که شکل اندازه سرشان غیر عادی است یا آنهایی که بیش از اندازه گریه می‏کنند نباید زنده بمانند. چینی‏ها رسمی داشتند مبنی بر اینکه پدران می‏توانستند دختران خود را بفروشند.

کودک آزاری پدیده جدیدی نیست، در طول تاریخ، کودک به عنوان مایملک والدین تلقی می‏شد؛ از این رو والدین هرگونه رفتاری را با کودک حق خود می‏دانستند. تاریخ گذشته مملو از رویدادهایی است که در آن کودکان قربانی خدایان و بت ها می‏شدند.

«پلوتارک» چگونگی قربانی کردن کودکان در مقابل بت‏ها را در میان کارتاژها چنین توصیف می‏کند: با شور و شوق و علاقه و با خیال آرام، کودکان خود را در مقابل بت‏ها قربانی می‎کردند و آنان که از خود فرزندی نداشتند، کودکان فقرا را می‎خریدند و در مقابل بت‏ها سر از تنشان جدا می‎کردند. در اثنای قربانی کردن، والدین کودک نیز بدون ریختن قطره اشکی یا ابراز شکایتی شاهد ماجرا بودند.»

در قرن 13 میلادی سزار فردریک دوم به مادران و والدین رضاعی دستور داد که کودکان تحت مراقبت خویش را فقط غذا بدهند و شستشو کنند. ولی حق هیچ‏گونه مهر ورزیدن و محبت و بازی کردن با آنان را نداشتند. او می‎خواست کودکان زبانی یاد نگیرند تا وقتی بزرگ شدند ، هر دسته از آنان را با یک زبان(یونانی، لاتین، عربی و زبان مادری) آشنا کند. این کار موجب شد این کودکان به دلیل عدم ارتباط اجتماعی و زبانی در نتیجه عدم رشد روانی از بین بروند، زیرا نیاز اساسی آنان به محبت مادری و روابط انسانی برآورده نشده بود.

انقلاب صنعتی مسیرهای دیگری را برای بهره‏کشی از کودکان فراهم آورد. نیاز به کارگران صنعتی ارزان، منابع جدیدی از کارگران را می‏طلبید و کودکان نقش صنعتی خود را از 5 سالگی شروع می‏کردند، کودکان در محیط‏های خفقان‏آور سرد و کثیف 16 ساعت در روز کار می‏کردند، گرسنگی می‏کشیدند، کتک می‏خوردند و غالباً برای جلوگیری از فرارشان به ماشین‏ها زنجیر می‏شدند و اغلب آنان از سوء تغذیه، قرار گرفتن در معرض آلودگی یا در نتیجه کتک‏های بی رحمانه می‏مردند!

بهره کشی جنسی از کودکان نیز پیشینه طولانی وقدیمی دارد. از ابتدای تاریخ تا کنون کودکان به عنوان روسپی خرید و فروش می‏شدند. در قرن 18 و 19 روسپی‏گری کودکان در خیابان‏های لندن بیداد می‏کرده است. همچنین کودکانی توسط بزرگسالان خانواده به بردگی فروخته یا به عنوان کارگر در کارخانه‏ها اجیر می‏شدند تا از توان آنان بهره کشی شود. قدمت و رواج روسپی‏گری تا بدان جاست که در بسیاری از سرزمین‏های کهن برای این پدیده نمادها و خدایانی آفریده‏اند.

کد خبر 1801770

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha