به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر" ، كرين روهر دانز، محقق و استاد هنر از آلمان، درباره پس زمينه فلسفي – مذهبي نقاشي مينياتور تبريز طي آخرين ربع قرن پانزدهم گفت : سهم سلطان محمد در توسعه نقاشي صفوي روشن است اما چگونگي شكل گيري ويژگي هاي نقاشي تبريز در اواخر قرن پانزدهم تا كنون در پرده ابهام مانده است.
وي در ادامه به بررسي دو اثر نگارگري معروف از خمسه نظامي كه يكي به ايدئولوژي نقشبنديه و ديگري به صوفي گري افراطي پرداخت و گفت : اين دو اثر با پروسه نظام مند اصلاحات اخلاقي فردي در ارتباط است و دومي با يكپارچگي كيهاني بين آسمان و زمين و تجربه استحاله دائمي .
استاد فلسفه هنر دانشگاه هاي آلمان افزود : جنبش عرفاني افراطي كه دست كم از اواخر قرن چهاردهم ، عميقا در آناتولي و شمال شرقي ايران ريشه دوانده است ، تاثير فزاينده اي بر فرهنگ دربار تركمان گذاشت و در فضاي فرهنگي تبريز دوران صفوي به اوج خود رسيد . اين جنبش موفقيت اوليه سلطان محمد را تضمين مي كند.
وي انتقال ايده هاي مذهبي – فلسفي به مفاهيم بصري را عامل ديگري بر شمرد و گفت : هنرمندان تبريز آشكارا به جستجوي الگو هايي در شيوه هاي تصويري محلي پرداختند. اگر چه احتمالا اين جستجو اوائل قرن پانزدهم دچار وقفه شده است، مجموعه طرح ها و مينياتور هاي پراكنده و بلا استفاده باقي مانده از نقاشان دوره جلالي نشان مي دهد كه آنها چگونه در اولين تلاش هاي خود براي به تصوير كشيدن ايده هاي مشابه، به بسط ابزار بصري خاصي پرداخته بودند. از جمله اين ابزارگياهان پوشاننده و صورتهاي سنگي هستند. سلطان محمد اين ابزار را در صحنه هاي بسيار زيباي زندگي درباري جاي داد كه عظمت و شكوه شاه – خدا را نشان مي داد.
كرين روهر دانز در پايان گفت : آنچه در اواسط قرن شانزدهم ، يعني با گذشت يك نسل ديگر از نقاشان باقي ماند، صحنه بندي خردمندانه تصاوير درباري، عاري از مفاهيم فلسفي افراطي شده بود.
نظر شما