روزي كه اسمم را در ميان قبول شدگان دانشگاه ديدم و از اين كه توانسته بودم بالاخره غول بزرگ كنكور را شكست بدهم از خوشحالي در پوست خود نمي گنجيدم، اين خوشحالي زماني به اوج رسيد كه فهميدم در رشته مورد علاقه ام قبول شده ام، رشته اي كه عاشقانه آن را دوست داشتم، هميشه آرزو داشتم لباس سپيد پرستاري را به تن كنم، اما اصلا فكرش را هم نمي كردم كه روزي اين شغل دوست داشتني از من يك بيمار رواني افسرده بسازد.
تمام دو سالي را كه در بخش سرطاني ها در حال گذراندن طرح بودم به اين فكر مي كردم كه آيا تمام كساني كه در اين بخش كار مي كنند احساس من را دارند يا اين فقط من هستم كه توان تحمل سختي ها را ندارم، اما كم كم متوجه شدم اين پايان براي بسياري از پرستارها تكرار شده است.
وقتي بيشترين ساعات زندگي ات را با بيماراني مي گذراني كه هر روز با مرگ دست و پنجه نرم مي كنند، وقتي مجبوري به چهره آن ها لبخند بزني و تمام ناراحتي و غصه هايت را به درون خودت بريزي وقتي ...، اما اين تمام آنچه كه اتفاق مي افتد، نيست ، تو از جان مايه مي گذاري اما ديگران با تو مثل يك برده رفتار مي كنند، براي گرفتن حق و حقوقت بايد التماس كني، تمام پرستاران جانشان را كف دست گرفته اند و اين شغل را انتخاب كرده اند.
هر لحظه از زندگي يك پرستار پر از خطر است ، به خصوص پرستاراني كه در بخش هاي عفوني و سرطاني مشغول به كارند، يك اشتباه كوچك ممكن است به قيمت جانت تمام شود، پرستاراني كه در بخش هاي سرطاني مشغول به كارند اغلب به بيماري هاي رواني با شدت و ضعفي كه بستگي به مقاومت فرد دارد رو به رو مي شوند چرا كه داروهاي شيمي درماني بيماران سرطاني بر روي آن ها نيز تاثير مي گذارد.
آيا قيمت تمام اين خطرات ماهي 150 هزار تومان حقوق است كه آنهم هر از گاهي پرداخت مي شود؟! كاري كه يك پرستار مي كند آنقدر بزرگ و با ارزش است كه نمي توان بر روي آن قيمت گذاشت اما آيا پرستاران نياز ندارند، آنها نمي خواهند زندگي كنند، اين همه وعده و وعيد دادند كه شب عيد از اعتبار 20 ميليارد توماني مبلغي براي هر پرستار در نظر گرفته شده كه مي پردازند اما هنوز كه 2 ماه هم از سال جديد گذشته هيچ خبري از اين پرداخت ها نيست ، حقوقمان را سر موقع بدهند، پاداش نمي خواهيم!
كابوس هايي كه هميشه هستند
فرشته حالا در گوشه تنهايي خود نشسته و به سال هايي فكر مي كند كه از دست رفته اند، سال هايي كه او مي توانست بهترين استفاده را از آن ببرد و اما نه تنها اين كار را نكرد بلكه تن به كاري سپرد كه زخم هاي عميقي بر روح و جسمش نهاده است.
فرشته - الف مي گويد: هر روز وقتي از بيمارستان به خانه برمي گشتم، حوصله حرف زدن با كسي را نداشتم، پرخاشگري مي كردم، مادرم نگران سلامتي ام بود، خيلي دلش مي خواست كه من از اين كار دست بردارم، البته بالاخره هم مجبور شدم اين كار را بكنم اما خيلي دير، حالا كه مدت ها است مجبورم از قرص هاي اعصاب استفاده كنم، بيشتر شب ها كابوس مي بينم، خواب مي بينم سوزن آلوده در دستم فرو رفته و من هم به يك بيماري لاعلاج مبتلا شده ام.
او مي افزايد: پرستاران ما هيچ تفريحي ندارند، آن ها نمي توانند بعد از چند ساعت كار طاقت فرسا لحظاتي را هم به تفريح اختصاص دهند، بسياري از آن ها مجبورند براي گذران زندگي خود دو شيفت كار كنند و دوشيفت كار براي پرستار در يك روز يعني خودكشي، اما كسي به اين مشكلات توجهي نمي كند.
فكر مي كنم رواني شده ام!
راحله هم پرستار ديگري است، او نيز سال ها است در بخش عفوني بيمارستان هاي مختلفي مشغول به كار بوده و حالا مجبور است روزي چند تا قرص اعصاب بخورد، هر از گاهي هم به دكتر روانپزشك مراجعه مي كند تا فكري براي اين استرس ها و حالت هاي عصبي او بكند.
راحله -ف مي گويد: گاهي وقت ها فكر مي كنم كاملا رواني شده ام، چند روز پيش وقتي مي خواستم به يكي از بيماران آمپولي تزريق كنم دستانم شروع به لرزيدن كرد، مدام مي ترسيدم آلوده شوم، اين حالت گاهي به سراغم مي آيد، اصلا دست خودم نيست و تصور اين كه من هم يك روز ايدز يا هپاتيت مي گيرم از ذهنم پاك نمي شود.
او مي افزايد: تمام لحظه هاي من با استرس و اضطراب مي گذرد و اين مشكل هم فقط مختص من نيست، بسياري از پرستاراني كه در بخش هاي عفوني كار مي كنند با چنين مشكلي دست و پنجه نرم مي كنند.
اين پرستار مي گويد: كساني كه سال ها پيش اين شغل را انتخاب كردند با سختي هاي اين سال ها رو به رو نبودند، آن موقع بيماري به نام ايدز وجود نداشت، آن موقع مجبور نبودي براي گذراندن زندگي ات سه شبانه روز متوالي كار كني و از اين بيمارستان به آن بيمارستان بروي ، حالا هيچ كس به فكر ما نيست ، پرستار شده گوشت قرباني كه هر روز دست يك نفر است، ما با جانمان بازي مي كنيم، اگر من به خاطر اين شغل مبتلا به ايدز شوم چه كسي به دادم مي رسد، مگر اين همه بيمار هموفيلي با خون آلوده ايدز و هپاتيت گرفتند كسي ناراحت شد؟! هشت سال است كه كسي به دادشان نرسيده ، حالا اگر من پرستار آلوده شوم چه اتفاقي مي افتد؟!
راحله خاطر نشان مي كند: وقتي يك پرستار مجبور است در بخشي كه 15 تا 20 تا بيمار بستري است به تنهايي كار كند چطور مي تواند انرژي خود را تقسيم كند، چطور مي تواند با حواس جمع كار كند و اصلا چطور مي تواند به تمام اين بيماران به يك اندازه رسيدگي كند؟! هيچ كس به خودش زحمت نمي دهد تا حرف هاي ما را بشنود، واقعا جايگاه پرستاران در ايران كجاست؟!
او مي گويد: سخت ترين كار ممكن را انجام مي دهيم ، بايد به اندازه يك پزشك از تمامي بيماري ها و داروهاي مربوطه بدانيم ، اين در حالي است كه هيچ پزشكي به اندازه ما در معرض آلودگي قرار ندارد، اما از هيچ امكاناتي برخوردار نيستيم، از يك كارگر ساده هم كمتر حقوق مي گيريم، كجاي دنيا با پرستاران چنين رفتارهايي مي كنند؟!
جايگاه پرستاران در ايران
پرستاران را به بخش خصوصي سپرده اند، به شركت هايي كه هيچ ماهيت خارجي ندارند، از سال 82 تا كنون هيچ يك از مطالبات پرستاران به آن ها پرداخت نشده است، نه از اضافه حقوق 35 هزار توماني خبري است ، نه از ديگر امكاناتي كه قرار بود در اختيار پرستاران گذاشته شود، به تمام اين موارد بايد 60 هزار پرستار بيكار را هم بايد اضافه كرد.
تمام اين اتفاقات در حالي صورت مي گيرد كه پرستاري در كشورها پيشرفته يكي از پردرآمدترين شغل ها است و آن ها به اين خاطر كه مدام در معرض ابتلا به بيماري هاي مختلف قرار دارند از امكانات خوبي برخوردار مي شوند، پرستاراني كه با بيماران دم مرگ سر و كار دارند و از بيماراني كه به بيماري هاي لاعلاج مبتلا شده اند نگهداري مي كنند، مدام تحت نظر روانكاو و روانپزشك قرار مي گيرند تا كارشان تاثير نامطلوبي بر روحيه آن ها نگذارد.
اما در كشور ما ا از اين خبرها نيست، پرستاران براي گرفتن حقوق 150 هزار توماني خود نيز با مشكل مواجه اند، يك كارگر ساده در ايران بيش از يك پرستار امنيت شغلي و درآمد دارد.
هيچ پرستاري براي كار در يك بخش خاص در ايران آموزش نمي بيند و اين در حالي است كه در كشور هاي ديگر آموزش پرستاران ركن اصلي آغاز به كار آن ها است.
براستي جايگاه پرستاران در نظام درمان و سلامت كشور كجاست؟!
نظر شما