به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر" ، بسياري از مراكز در سراسر دنيا برنامه هاي فلسفه براي كودكان را آغاز كرده اند. بسياري از آنها از «فلسفه براي كودكان» ( يا P4C) به عنوان نام فعاليت خود استفاده مي كنند. براي مثال موسسه پيشرفت فلسفه براي كودكان (IAPC ) به سرپرستي متيو لپمن، از عنوان "فلسفه براي كودكان" در نام خود استفاده كرده است. اگرچه ديگران از نامهايي چون "فلسفه با كودكان" نيز استفاده كرده اند.
براي مثال «انجمن بين المللي كند وكاو فلسفي با كودكان» از عنوان فلسفه با كودكان استفاده مي كند تا فعاليتهاي خود را مشخص نمايد؛ اين امر باعث به وجود آمدن پرسشهايي در اين زمينه مي شود : تفاوت ميان اين دو در چيست؟ آيا آنها رويكردهاي متفاوتي داشته و يا عناوين تبادل پذيري هستند كه مي توان آنها را به جاي يكديگر استفاده كرده وهر كدام همان نوع فعاليت را توصيف مي كنند؟
پرفسور "متيو ليپمن" در رابطه با تفاوت هاي ميان "فلسفه با كودكان" و "فلسفه براي كودكان" نكات ظريفي را در مصاحبه اي كه سعيد ناجي پيشتر با وي داشته عنوان كرده است.
وي خاطر نشان كرد:" فلسفه با كودكان به عنوان يك شاخه فرعي كوچكي از فلسفه براي كودكان رشد كرد، به اين معنا كه فلسفه با كودكان از بحث و گفت وگو راجع به آراي فلسفي سود مي برد اما نه صرفاً به واسطة داستانهاي نوشته شده براي كودكان. فلسفه براي كودكان قصد دارد كودكان را به عنوان فيلسوفان جوان پرورش دهد. هدف فلسفه براي كودكان، ياري كردن آنها براي بهره مندي از فلسفه به منظور بهبود بخشيدن به يادگيري تمام موضوعات موجود در اين برنامه درسي است.
*سعيد ناجي : مي خواهم نظر شما را درباره اين تفاوتها بدانم. ممكن است به عنوان يكي از پيشگامان فلسفه با كودكان درباره تفاوت ها تمايزات ميان فلسفه با كودكان و فلسفه براي كودكان اشاره كرده و درباره ويژگيهاي اصلي فلسفه با كودكان صحبت كنيد؟
- راجر ساتكليف : اولين موردي كه بدان اشاره مي كنم اين است كه فلسفه با كودكان، مفهومي نيست كه درست شكل يافته باشد و يا دست كم سازماني نيست كه از شكل درستي برخوردار باشد. به طور قطع موسسات يا انجمنهايي كه فلسفه با كودكان را جدا از فلسفه براي كودكان ترويج كند وجود ندارد. اما البته تفكري در وراي اين مفهوم وجود دارد. به نظر من، يك دليل اين كه چرا عده اي از مردم از واژه "با" به جاي "براي" استفاده مي كنند اين است كه مي خواهند نشان دهند كه الزاماً از مطالب و اطلاعات مكتوب "ليپمن" و همكاران وي ( كه برنامه فلسفه براي كودكان را تشكيل مي دهد) استفاده نمي كنند. اين واژه گزيني متفاوت تا آنجا كه ما عنوان فلسفه براي كودكان را به كار مي بريم في نفسه نشاني از احترام به آن برنامه است، اين مواد درسي ممكن است وانمود به انجام كاري كنند كه از انجام آن عاجزند. دليل ديگر اين كه چرا مردم از واژه "با" به جاي "براي" استفاده مي كنند، اين است كه صريح تر بفمانند كه فلسفه در اين موارد بيشتر به يك فرآيند شباهت دارد- كندوكاو- بدين معني كه ما با كودكان مشاركت مي كنيم و نه آنكه يك دانش خاص( فلسفه) را براي آنها عرضه كنيم.
شايان ذكر است كه «انجمن بين المللي كندوكاو فلسفي با كودكان» نيز از "با" استفاده مي كند. نمي توانم بگويم كه آيا استدلال اين امر دقيقاً همان بود و يا است؛ اما اعتقاد دارم كه استفاده از اين واژه براي اين انجمن بين المللي مناسب است تا آماده پذيرش رويكردهاي حلقه كندوكاو فلسفي با كودكان شود كه ممكن است دقيقاً برنامه اي را كه در ايالات متحده آغاز شده در پيش گرفته نشود. با وجود اين، تكرار كنم كه متوجه شدم اكثر مردمي كه از عبارت "فلسفه براي كودكان" استفاده مي كنند در تصديق اين امر كه اقدام آنها به پرفسور "ليپمن" و همكاران وي مرهون است ابراز مسرت مي كنند. فرآيند كندوكاو فلسفي كه آنها ترويج مي كنند، به صورت كلي به يك "حلقه كندوكاو اطلاق مي شود كه تفاوت چنداني با فلسفه براي كودكان ندارد. اگر تفاوت داشت آنها مي بايست يك ويژگي خاص براي فلسفه ورزيدن با كودكان به روش خود ايجاد مي كردند.
بنابراين، به نظر درست مي رسد كه بگوييم فلسفه با كودكان شاخه كوچكي از فلسفه براي كودكان است. اگر چه تا اندازه اي كه فلسفه با كودكان ممكن است جهت اشاره هر عمل كند وكاو فلسفي با كودكان مورد استفاده قرار گيرد كه از مطالب هدفمند ليپمن استفاده نكند ، اما در اشاره به فلسفه با كودكان به عنوان شاخه كوچكي از فلسفه براي كودكان دچار اشتباه شده باشد. اين امر به دليل اين است كه بسياري از مردم در كشورهاي مختلف از داستانها و ديگر محركها براي كندوكاو فلسفي با كودكان استفاده مي كنند كه به طور خاص براي اين منظور ايجاد نشده است و اگر تمام اين افراد را در زمره كساني بدانيم كه به جاي فلسفه براي كودكان به فلسفه با كودكان مي پردازند، در آن هنگام كساني كه اكنون يا اندكي بعد به فلسفه براي كودكان مي پردازند در اقليت قرار خواهند گرفت.
در حقيقت، فكر نمي كنم كه فلسفه با كودكان، آنقدرها هم با صراحت براي تقسيم از پيشگامان اين عرصه به كار رفته و يا بايد بكار رفته باشد. در ابتدا، افرادي هستند كه كارخود را به عنوان فلسفه با كودكان توصيف مي كنند اما از مطالب مكتوب هدفمند ليپمن و همچنين ديگر مطالب وي براي براه انداختن كندوكاو فلسفي استفاده مي كنند و افراد ديگري وجود دارند كه فعاليت هاي خود را به عنوان فلسفه براي كودكان توصيف مي كنند اما ازداستانها و ديگر محركهايي براي كندوكاو فلسفي استفاده مي كنند كه به طور خاص براي اين منظور به وجود نيامده است .هر فردي مي تواند بسيار سخت گير باشد و بگويد يا فردي شيوه فلسفه براي كودكان را دقيقاً دنبال مي كند و يا اين كار را انجام نمي دهد. من به اين ديدگاه احترام مي گذارم، اما شخصاً فكر مي كنم كه اين امر براي نياز فرهنگهاي متفاوت و حتي كودكان كه با يكديگر تفاوت دارند كافي نيست. از سوي ديگر، من اين امر را كه چه نسبتي از اين مطالب مكتوب هدفمند مورد استفاده قرار مي گيرد تا مشخص كند افراد به اين طبقه تعلق دارند و يا طبقه ديگر، ارزشمند نمي دانم.
به نظر من آنچه كه افرادي را كه در زمينه فلسفه براي كودكان، فلسفه با كودكان ، حلقه كندوكاو فلسفي با كودكان يا حلقه كندوكاو فلسفي يا كندو كاو فلسفي (يا هرآنچه را كه لقب ديگري به خود گرفته تا بر تفاوت بزرگ اشاره كند)، فعاليت مي كنند با يكديگر متحد مي كند، مهمتر از مورد يا مواردي است كه آنها را از يكديگر جدا مي كند. عامل يكي كردن اين فعاليت ها همان است كه پيشتربدان اشاره كردم، يعني انديشه هدايت كننده حلقه كندوكاو است.
* به نظر شما كدام رويكرد بهترين و تأثيرگذارترين رويكرد در اين عرصه به شمار مي رود؟ علل اين امر را نيز توضيح دهيد؟
- فكر مي كنم كمابيش به اين سوال پاسخ داده باشم. بهترين رويكرد همان است كه به واسطه حلقه كندوكاو هدايت شود.
البته اگر بخواهيم ايدآل باشيم اين مفهوم در نظر افراد متفاوت معاني متفاوتي خواهد داشت.( تحقق اين امر كه هر مفهومي براي هر فرد متفاوت است، به نظر من يك موهبت پساافلاطوني فلسفه براي انسان ها است، اما امري است كه در بسياري موارد ناديده گرفته مي شود) اما اعتقاد دارم كه درك مشتركي از ايده آل بودن درميان فعالان اين زمينه وجود دارد كه باعث مي شود اين امر را بتوان به اقدامي قدرتمند در خور توجه تعبير كرد.
اكنون مفهوم خود را از درك مشترك توضيح نمي دهم، اما از ابراز اين كه اين امر توسط "پرفسور ليپمن" و "شارپ" شكل داده شده و بيشتر تحت تأثيرآنها قرار گرفته، تا ديگران احساس مسرت مي كنم؛ چرا كه تأثيرآنها در اين زمنيه كاملاً خوب بوده است. از ديدگاه من، هر كس كندوكاو فلسفي با كودكان را به روشي از پيش آماده شده آغاز كند و به اين تأثير نزديك نشود ضعيف عمل كرده است .
* شيوه يا ايده هاي متمايز شما در اين عرصه چيست؟
بار ديگر فكر مي كنم كه به اين پرسخ پاسخ داده ام. اما اگر بخواهم درباره مفهوم شخصي خودم از فلسفه براي كودكان ( كه در ضمن پيشنهادمي كنم ساده ترين روش كه به صورت بالقوه مي تواند تمام اقدامات اين عرصه را همراه با مفهوم حلقه كند وكاو يكي كند به شما مي رود) صحبت كنم، در آن هنگام به صورت مختصر به 4C [ مهارت هاي فلسفه براي كودكان كه با حرف C در انگليسي آغاز مي شوند] از فلسفه براي كودكان اشاره مي كنم. پرفسور ليپمن به 3C اشاره كرده و به عنوان روشهاي تفكر كه مي تواند و بايد در حلقه كندو كاو ترويج شود مورد قبول قرار گرفته است : تفكر نقدي (Critical thinking)، تفكر خلاق (Creative thinking) ، و تفكر مسئولانه (Caring thinking). من به اين مهارتها تفكر جمعي (Collaborative thinking) را نيز افزوده و آن را به همان شدت به بُعد جمعي حلقه كندو كاو و به دنبال تفكر مسئولانه اضافه كردم، درحالي كه تفكر خلاق و نقدي با بعد كندوكاو قرابت بيشتري دارد.
اما زيبايي اين مدل ( و اين تنها يك مدل است ، يا يك شيوه نگرش به آنچه كه در يك حلقه كندوكاو رخ مي دهد) اين است كه اين مدل كل نگر است. به عبارت ديگر، هركدام از انواع تفكر تاحدي وابسته با سه نوع ديگر است. به نظر من اگر به امري كه انتقادي برخور مي كنيد نگرش مسئولانه نداشته باشيد نمي توان كاملاً شيوه نقدي بودن را در پيش گرفت.
من از زباني نسبتاً فاخر و نظري استفاده كردم تا آنچه را كه مي خواستم خود توضيح دهم، ترجيح مي دهم به زباني بازگردم كه هنگام مواجهه با كودكان از آن استفاده مي كنم. من از آنها مي خواهم تا درباره ايده هايي كه اطراف آن وجود دارد پرسشهايي را مطرح كنند(نقدي)، ايده هاي تازه را برجسته كنند(خلاقانه) ، يكديگر را به نحوي كه خود نيز مي خواهند جدي گرفته شوند جدي بگيرند( مسئولانه) و از يكديگر در ساخت درك مشترك حمايت كنند(جمعي). اميدوارم به اين وسيله و تأكيدها، آنها نه تنها مهارتهاي تفكر - پرسيدن، استدلال كردن، فرض كردن، ارزيابي كردن را ، بلكه وضعيتهاي خوب فكر كردن را نيز گسترش دهند. من اين وضعيتها را با سرنام SOCRATES (سقراط) ارائه داده ام : جديت(Seriousness)، رك بودن(Openness)، همكاري (Collaboration) معقول بودن(Reasonableness)، مهربان بودن(Amiability)، سرسختي(Tenacity )، همدل بودن(Empathy) و داشتن حس شوخ طبعي(Sense of Humour ).
اين الگوي ساختگي است، ( تمام اين سرنامها ساختگي هستند)، اما اين الگو نزد من به دستورالعملهاي منطقي اشاره مي كند و همچنين به عنوان معيار خوبي براي پيشرفت نسبت به معيارهاي ديگري كه ديده ام مطرح است.
* مزيتهاي روش شما چيست؟
- فكر مي كنم مزيتهاي اين روش را بتواندر دو كلمه خلاصه كرد - دلسوزي و كل نگري. اين روش مرا به ياد جمعي مي اندازد كه در آن ما بايد مهمترين امور را بياموزيم خواه اين جمع يك كلاس درس باشد يا غيره و آن امور اينها هستند كه چگونه دلسوزترباشيم و چگونه جنبه هاي مختلف تفكر و وجودمان را در يك گستره كلان و كلي متعادل و متوازن كنيم.
نظر شما