شهادت دكترچمران :
در چنين روزي در سال 1360 ه ش دكتر مصطفي چمران به در جه شهادت نايل آمد .مصطفي چمران اين رادمرد تاريخ يران اسلامي به سال 1311 ه ش در محله سرپولك تهران در خانواده اي مذهبي ديده به جهان گشود . وي پس از طي تحصيلات مقدماتي ، دوره متوسطه را در دبيرستان البرز و دارالفنون به انجام رسانيد وپس از آن وارد دانشكده فني شد و در رشته الكترومكانيك به تحصيل پرداخت . او در همين دوران فعاليت هاي سياسي خود را در جهت ملي شدن نفت آغاز كرد .وي در
در سال 1332 ه. ش براي ادامه تحصيل به آمريكا رفت و در دانشگاه كاليفرنيادانشنامه دكتراي الكترونيك و فيزيك پلاسما را در يافت نمود. او پس از 15 خرداد 1342با هدف مبارزه عليه رژيم ستمشاهي به مصر رفت و مدت دو سال دوره به فراگيري آموزشهاي چريكي پرداخت . وي پس از آن به لبنان رفت و در آنجا با ياري امام موسي صدر ، گروه " حركت محرومين" را بنا نهاد .پس از پيروزي انقلاب اسلامي، دكتر چمران به ايران بازگشت ونخستين گروه ازسپاه پاسداران را تشكيل داد. وي در دوران پس از انقلاب اسلامي مسؤوليتهاى مهمى چون معاونت نخست وزير، وزارت دفاع و نمايندگى مردم در مجلس شوراى اسلامى را به عهده گرفت . او، در تمام اين دوران، در خط مقدم جبهه حضور داشت، «حماسه پاوه» در برابر ضد انقلاب و «حماسه سوسنگرد» در برابر متجاوزان عراقى از ماندگارترين حركتهاى اين دانشمند رزمنده است . دكتر چمران سرانجام در سي و يكم خرداد 1360 ، در راه سوسنگرد و در پشت نزديكترين خاكريز درمقابل نيروهاي عراقي بر اثر انفجار خمپاره اي از ناحيه پشت سر مورد اصابت تركش قرار گرفت و به مقام رفيع شهادت نايل آمد. امام راحل (ره) در بخشى از پيام خود به مناسبتشهادت اين شهيد بزرگ در تاريخ اول تير 1360 فرمود : «او در حيات با نور معرفت و پيوستگى به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار كرد . او با سرافرازى زيست و با سرافرازى شهيد شد و به حق رسيد . شهيد چمران، در فرازى از دست نوشتههاى خود، در خصوص شهادت مىنويسد: «اى خداى بزرگ، تو را شكر مىكنم كه راه شهادت را بر من گشودى، دريچه اى پر افتخار از اين دنياى خاكى به سوى آسمانها باز كردى و لذت بخشترين اميد حياتم را در اختيارم گذاشتى و به اميد استخلاص، تحمل همه دردها و غمها و شكنجهها را ميسر كردى .»
بخشي از واگويه هاي او با پروردگارش را با هم مي خوانيم :
هر لحظه ، خبري مدهوش فرا مي رسد ، رنجي و شكنجه اي بر قلب محرومم ، فشاري بر پاي خونينم ، اشكي در گوشه ديدگانم ، سوزي و جوشي بر همه اعصابم . به درگاه خدا دعا مي كنم . دعائي كه در حلقومم مي سوزد . دعايي كه از عصاره وجودم سرچشمه مي گيرد . دعاي يك آدم درد مند دلشكسته . دعاي مسئولي مستاصل شده . دعاي فرماندهي مجروح ، كه نيرويي در دست ندارد .خدايا! من بنده توام . من از خود چيزي ندارم كه به خاطر خود فكري كنم . من بازيافته ام . من كشته ام . من رفته ام . ديگر مني از من وجود ندارد . اما آنچه ازآن رنج مي برم ، سرنوشت مستضعفين است . سرنوشت انقلاب است .خدايا ! چگونه شاهد باشم كه حق بميرد و كفر و ظلم و جهل ، قهقهه هاي مستانه سر دهد و خدا و پيغمبر را مسخره نمايد و مستكبرين دنيا ، نابودي حق پرستان را جشن بگيرند و با خيال راحت ، به مكيدن خون بي نوايان و نابود كردن آزادمردان بپردازد .اي صاحب الزمان ! استعمارگران شرق و غرب ، دنيا را به خاك و خون كشيده اند و چشمان نگران محرومين و مستضعفين عالم به تو دوخته شده است . همه انتظار دارند كه تو از پشت ديوار كعبه ، فرياد " انا القائم المنتقم " را سر دهي و با شمشير ذوالفقارت ، پايه هاي ابرقدرت هارا قطع كني ، طاغوت ها را از تخت قدرت به زير بكشي ، كفار و منافقين را از دم تيغ بگذراني و دنيا را از عدل و داد پر كني . اي خدا ! در اين تجربه سخت تاريخ كه فرا راه امت ما داشته اي ، در ميان دشمنان خونخوار و مشكلات روز افزون و توطئه هاي بي شمار ، ما را از همه بلا يا حفظ كن.خدايا ! ابرقدرت ها و طاغوت ها و عوامل داخلي آنها كه قصد نابودي اسلام و مسلمين را كرده اند ، نابود گردان . خسته شده ام . پير شده ام دلشكسته شده ام . نا اميدم . ديگر آرزوئي ندارم . احساس مي كنم كه در اين دنيا ، ديگر جاي من نيست. با همه وداع مي كنم و مي خواهم با خداي خود تنها باشم . خدايا ! به سوي تو مي آيم . از عالم و عالميان مي گريزم . تو مرا در جوار رحمت خود سكني ده . " |
صدور راي مجلس شوراي اسلامي مبني بر عدم كفايت بني صدر :
در چنين روزي در سال 1360 ه ش نمايندگان مجلس شوراي اسلامي بني صدر رييس جمهور خائن را به دليل عدم كفايت بر باقي ماندن در پست رياست جمهوري ، وي را شايسته عزل دانستند . پس از آن كه برخي از اقدام هاي غير قانوني و ضد منافع ملي ابوالحسن بني صدر،اولين رئيس جمهوري پس ازانقلاب اسلامي، برهمگان آشكارشد ، حضرت امام خميني ره ، وي را در سال 1360 از فرماندهي كل قوا عزل كردند ، سپس نمايند گان مردم در مجلس نيزبه عدم كفايت سياسي وي راي دا د ند، درنتيجه بني صدر از سمت خود بر كنار شد و شوراي موقت رياست جمهوري براساس قانون اساسي، متشكل از روساي قواي مقننه، قضائيه ونخست وزيروقت ، موقتا وظايف رياست جمهوري را برعهده گرفت تاانتخابات برگزار شود . پس از خلع بني صدر از رياست جمهوري و فرماندهي كل قوا زمينه بازتري براي حضور نيروهاي انقلابي در صحنه تصميم گيري دفاع مقدس فراهم شد و ارتش و سپاه توانستند با همكاري يكديگر به مقابله با دشمن بپردازند.
اعزام نيروهاي واكنش سريع :
درچنين روزي در سال 1358 هجري شمسي نيروهاي واكنش سريع آمريكا وارد منطقه خاورميانه شدند . اين منطقه از اين پس به عنوان يكي از مناطق اصلي آمريكا براي حضور نظامي تلقي مي شد .
در گذشت حاج ميرزا حبيب الله رشتي :
در چنين روزي در سال 1312 ه ق حاج ميرزا حبيب الله رشتي دار فاني را وداع گفت . ازآن عالم فرزانه درحوزه هاي مختلف علوم اسلامي آثار گرانسگي به جاي مانده است . حاج ميرزا حبيب الله رشتي از عرفاي بنام دوران خويش نيز بود .
در گذشت ملااسماعيل سبزواري :
درچنين روزي درسال 1312هجري قمري حاج ملا اسماعيل سبزواري ازعلماي بزرگ تشيع درتهران دارفاني را وداع گفت . از آن عالم رباني آثار ارزشمندي به جاي مانده است كه ازميان آنها مي توان به مجمع النورين ونوادرآلاثار اشاره كرد .
تولد ژان پل سارتر :
در چنين روزي در سال 1905 ميلادي ژان پل سارتر فيلسوف و نويسنده بر جسته فرانسوي به دنبا آمد . وي به سال 1964 ميلادي جايزه نوبل ادبي را از آن خود كرد . تهوع عنوان بر جسته ترين اثر اوست . او د راين كتاب انديشه خود را با مفهوم اگزيستانسياليسم به تصوير مي كشد .
«« سارتر اگزيستانسياليسم را به عنوان فلسفهاى تعريف مىكند كه معتقد است: «وجود انسان مقدم بر ماهيت اوست» . بر خلاف ديگر فلسفههايى كه ماهيتبشر و بهطور كلى ماهيت هر موجودى را مقدم بر وجود او مىدانند، فلسفههاى يونان قديم، قرون وسطى و قرون جديد، از تقدم ماهيت مىگويند . اما در فلسفه وجودى، ماهيت انسان در سايه وجود او تفسير مىشود و سارتر چون تنها، وجود انسان را اصيل و شايسته بودن مىداند، تقدم وجود را مختص به انسان مىداند، در حالى كه در بقيه موجودات قائل به تقدم ماهيت آنهاست . وجود به اين معناست كه: «بشر ابتدا وجود مىيابد، متوجه خود مىشود . . . و سپس خود را مىشناساند; يعنى تعريفى از خود بهدست مىدهد» . بدين ترتيب، در نظر سارتر، فاعليت انسان را در شناختخود بايد به عنوان نقطه عطف اگزيستانسياليسم و اومانيسم او فرض كنيم . بهدليل آنكه ما تصوير مشخصى از ماهيت انسان در ذهن نداريم، لذا طبيعت انسان بهطور عينى قابل تعريف نيست، زيرا «در ابتدا بشر هيچ نيست، سپس چيزى مىشود; يعنى چنين و چنان مىگردد و چنان مىشود كه خويشتن را آن چنان مىسازد» . از اين رو، «بشر مسئول وجود خويشتن است» و تنها از طريق عملى است كه خود را مىسازد . «او بايد با انتخاب، راه خود و راه همه آدميان را تعيين كند» . او بايد انتخاب كند و عمل كند، بدون آنكه از قبل، هيچ مفهومى از طبيعت انسان داشته باشد . مفهومى كه تضمين كننده صحت انتخاب و عمل او باشد . لذا مشاهده مىكنيم كه در اگزيستانسياليسم سارتر ماهيت انسان بهواسطه تعهد و مسئوليتى كه دارد تنها از طريق عمل تعريف مىشود: «واقعيت تنها در عمل وجود دارد» . («اگزيستانسياليسم عقيده داردكه سرنوشتبشر در دستخوداوست . . . و بهآدميان اعلام مىكند كه اميدى جز به عمل نبايد داشت وآنچه به بشر امكان زندگى مىدهد فقط عمل است» . سارتر پيوسته تاكيد مىكند كه آزادى بشر براى فاعل در فاعليت (سوژه بودن) subjectivuty او ريشه دارد واين تنهاچيزىاست كه ارزش واعتبارانسان را بهاواعطامىكند . در نتيجه، شاهديم كه سارتر، كوگيتوى دكارتى را تنها نقطه تمايز اگزيستانسياليسم از بقيه فلسفهها و تنها مبناى ممكن براى اومانيسم مىداند . تبيين واژههاى دلهره، وانهادگى، نوميدى و ارتباط آن با اگزيستانسياليسم از ديگر مسائلى است كه در كتاب اصالتبشر سارتر با آن مواجه مىشويم، اما بهدليل آنكه پاسخ هايدگر به بوفره، ناظر به معناى تقدم وجود بر ماهيت، عمل، تفكر و سوژه بودن انسان است، از اين رو، از طرح ديگر مفاهيم موجود در فلسفه سارتر صرف نظر مىكنيم .»»
( برگرفته از مجله پژوهشهاى فلسفى - كلامى ، شماره 9 و 10 مقاله اومانيسم سارتر در نگاه هايدگر ، زهرا خزاعى ، عضو هيات علمى گروه فلسفه دانشگاه قم )
تولد مري مك كارتي :
در چنين روزي در سال 1912 ميلادي مري مك كارتي نويسنده برجسته آمريكايي ديده به جهان گشود . «گروه » عنوان مهمترين اثر اوست .
تولد فرانسواز ساگان :
در چنين روزي در سال 1935 ميلادي ساگان نويسنده بر جسته فرانسوي ديده به جهان گشود . «روز بخير تريست » عنوان مهمترين اثر اوست .
تصرف تو گو:
در چنين روزي در سال 1885 كشور "توگو " مستعمره آلمان شد . پيشتر سربازان آلماني با حضور در اين كشور توگو را به اشغال خويش در آوردند .
اشغال اكيناوا :
در چنين روزي در سال 1945 و در ميانه جنگ جهاني دوم آمريكايي ها جزيره " اوكيناوا "،در ژاپن را به تصرف خويش در آوردند .
نظر شما