به گزارش گروه دين و انديشه "مهر" ، رادووان بيگوويچ در پاسخ به اين پرسش كه شما به عنوان يك روحاني مسيحي ارتدوكس فكر ميكنيد شناخت چه چيزي از مذهبتان براي يك فرد غير ارتدوكس ميتواند جالب باشد گفت : فكر ميكنم بينش ما نسبت به خدا و در حقيقت ارتباط ارتدوكسها با خداوند ميتواند براي ديگران جالب توجه باشد. مسيحيت نسبت به جهان و پروردگار داراي يك بينش جهاني است، و اين البته وجه مشترك اديان توحيدي ديگر هم هست.
وي در مورد پيدايش مذهب ارتدوكس گفت : ظهور كليساي ارتدوكس به زمان تولد مسيح (ع) بر ميگردد. اما واقعيت تاريخي اين است كه مسيحيت در سال 1054 ميلادي به كليساي شرق و غرب تقسيم شد. منظور از كليساي غرب همان مذهب كاتوليك است كه بعدها مذهب پروتستان نيز از آن زاده شد؛ و كليساي شرق نيز ارتدوكسها را در بر ميگيرد. كليساي ارتدوكس مجموعهاي از كليساهاي محلي، اسقفها، كشيشها و جماعت ديني را در برگيرد. كليساي محلي هم كليساي منطقهاي را تشكيل ميدهند. براي نمونه اگر بلگراد را يك منطقه بدانيم كليساي بلگراد در برگيرندة چند كليساي بومي خواهد بود. ما امروز شاهد حضور و فعاليت كليساهاي متعدد و مستقلي هستيم كه در هر منطقه توسط ارتدوكسها اداره ميشوند. اين كليساها، «كليساهاي اسقفيه» ناميده ميشوند. مثلاً كليساي ارتدوكس صربستان، كليساي ارتدوكس روسيه، كليساي ارتدوكس يونان، كليساي ارتدوكس روماني و ... .
به گزارش "مهر" ، رييس مركز فرهنگي مسيحيت ارتدوكس بلگراد در پاسخ به اين پرسش كه بنابراين ارتدوكسها داراي رهبر واحدي نيستند و براي مثال نميتوان اسقف اعظم استانبول را بالاترين مقام روحاني تمام ارتدوكسها دانست ، گفت : اسقف يك منطقه در ارتباط با كليساي منطقه مجاور خود فاقد نفوذ و تأثير است؛ و اين يكي از اختلافات و تفاوتهاي اساسي بين نوع نگاه كاتوليكها و ارتدوكسها به ساختار كليساست. ما معتقديم هر اسقف در حوزة كار و منطقة فعاليتي خود مستقل است. طبيعي است كه از اين نظر سراسقف اعظم استانبول نميتواند در مسائل خارج از حوزة كارديني خود دخالت داشته باشد. البته ايشان به لحاظ سابقه و اعتبار تاريخي قسطنطنيه (استانبول) معمولاً رياست شوراي برگزار كنندة نشستهاي مقامات مذهبي ارتدوكسها را بر عهده دارند. اما اين يك مقام فرمايشي است؛ مانند رؤساي كشورهاي مختلف كه دور هم جمع ميشوند و يكي از آنها رياست جلسه را برعهده ميگيرد. آنها نميتوانند در امور داخلي يكديگر دخالت كنند. همانطور كه گفتم نوع نگاه كاتوليكها فرق ميكند. پاپ به عنوان بالاترين مقام مذهبي بر تمام كليساهاي كاتوليك در اقصي نقاط جهان تسلط دارد و همه مقامات ديني كاتوليك بايد از او پيروي كنند و مطيع او باشند. البته مستحضر هستيد كه واتيكان علاوه بر جنبة ديني از ساختار يك كشور سياسي نيز برخوردار است و اين هم يكي ديگر از اختلافات ما ارتدوكسها و كاتوليكها به شمار ميرود. ما معتقديم كليسا واقعاً بايد از نظام حكومتي جدا و مستقل باشد. در طول تاريخ اهتمام حكومتها در بهره برداري از دين و كليسا و تأثيرگذاري بر آن مشهود بوده است. اين موضوع بويژه در زمان امپراتوري روم شرقي قابل ملاحظه است. آنها از نام و جايگاه كليسا سوء استفاده ميكردند.
وي درباره تفاوت اصلي بين دو كليسا كه در نوع استقلال آنها و اين كه كاتوليكها معتقد به سانتراليزم و تمركزگرايي هستند اما ارتدوكسها در اين مورد استقلال بيشتري دارند و در واقع ارتدوكسها از آزادي بيشتر و منطقيتري برخوردار هستند گفت : من فكر ميكنم در صحبتهايم به يك موضوع كليدي اشاره كردم و آن هم نحوة ساختار اولية كليسا در زمان شكلگيري و دكترين كليسا است. يكي ديگر از تفاوتها به اختلاف در برداشت از تعبير «فيليوكه» كه واژهاي لاتيني است بر ميگردد. ببينيد «تثليث» اعتقاد اوليه و اساسي مسيحيت را تشكيل ميدهد. سه اقنومي كه داراي تشخص اند اما از همديگر جدا نيستند و در توازن كامل به سر ميبرند. اين در حقيقت چهرة واقعي عشق است. حتماً شنيدهايد كه ميگويند «مسيحيت يعني عشق» اين موضوع به اين مطلب بر ميگردد يعني تأثيرگذاري و نحوة عملكرد بين اين سه شخصيت يعني پدر، پسر و روحالقدس. در غرب و بين دوستان كاتوليك ما چنين اعتقادي رايج است كه روح القدس به نوعي از پدر و پسر تأثير ميپذيرد. حال اين سؤال مطرح ميشود كه اساساً به چه دليل چنين بينشي بوجود آمده است. ارتدوكسها بر تثليث مقدس يعني پدر، پسر و روح القدس تأكيد بسيار زيادي دارند و همانطور كه گفتم آنها را در توازن كامل ميبينند. اما موضوع نزد يك فرد كاتوليك چنين نيست و آنها حتي ممكن است بدون ذكر «پسر» ابراز عقيده كنند. اين است كه از كليساي ارتدوكس به عنوان جلوهگر، جلوه گاه يا به عبارت ديگر «تجلي تثليث» ياد ميشود. البته فراموش نشود جايگاه پاپ به عنوان بالاترين مقام مذهبي كاتوليكها و نفوذ و سلطة عمومي او همچنان يكي از تفاوتهاي بنيادين است. طبيعي است كه آنها براي توجيه چنين جايگاهي قبلاً به استدلالهاي كلامي پرداختند. آنها ميگفتند مسيح اختيارات خويش را به «پطرس مقدس» كه در روم بود، داد. به اين ترتيب قدرت و سلطة گسترده و وسيع را در كليساي روم توجيه نمودند. امروز ديگر به اين استدلال اشاره نميكنند، بلكه روحانيت كاتوليك استدلال و توجيه ديگري دارد كه بسيار جالب توجه است. آنها ميگويند به اين صورت موفق به حفظ وحدت كليساي كاتوليك در جهان ميشوند. اين امر ارزشمند و مهمي است. زيرا علاقمندي به حفظ وحدت و يكپارچكي في حد ذاته امر پسنديدهاي است.
گزارش "مهر" مي افزايد : رادووان بيگوويچ در پاسخ به اين پرسش كه آيا بين انجيل كاتوليكها و ارتدوكسها تفاوتي هست؟ گفت : نه فكر نميكنم تفاوت چشمگيري وجود داشته باشد. هر دو كليسا نسبت به انجيل مقدس ديدگاه مشتركي دارند. البته در ارتباط با عهد جديد تفاسير متعدد و مختلفي وجود دارند. مكاتب كلامي مختلفي در اين زمينه وجود داشته و دارند. دليل اين امر هم آن است كه هر كس بنا به موقعيت فرهنگي و جغرافيايي خود اقدام به تفسير ميكرده است. انجيل در شرق به زبانهاي اقوام شرقي ترجمه ميشود اما در غرب بر سه زبان تأكيد داشتهاند. عبري، يوناني و لاتيني. اين سه زبان به زبانهاي مقدس معروف بودهاند. زبان لاتين تا دهة 60 سدة گذشته زبان رسمي كليساي كاتوليك بود. آنها البته امروز پذيرفتهاند كه زبان نيايش و دعا و مراسم ديني كليسايي ميتواند و بايد به زبان محلي هر قوم باشد. كليساي كاتوليك درصدد بود با اتخاذ شيوة «تك زباني» يا جا انداختن يك «زبان عمومي» ايده و آيين خود را در سراسر جهان گسترش دهد. درست همان طور كه غرب در عرصة سياسي عمل ميكند. غربيها به اينكه يك ساختار فرهنگي واحد بر جهان مسلط شود كاملاً علاقمندند. كليساي ارتدوكس مخالف اين امر است و معتقد است گوناگوني فرهنگها و زبانها از نعمتهاي حكيمانة پروردگار است؛ و ما قادر به يكسانسازي فرهنگها نخواهيم شد. ناديده گرفتن فرهنگهاي متعدد و حركت در جهت يكسانسازي آنها با فطرت الهي بشر همخواني ندارد. خداوند به انسان آزادي انتخاب داده است. ما ارتدوكسها معتقديم اين گوناگونيها را بايد به رسميت شناخت و نهايتاً در جهت «وحدت گوناگونيها» حركت كرد، نه ناديده گرفتن آنها و نه حاكم كردن يك فرهنگ بر كل جهان.
وي درباره مشخصات يك ارتدوكس واقعي گفت : بستگي دارد از چه بعد و زاويهاي به اين مسئله نگاه كنيم. جامعة مسيحي در برگيرندة افراد است و كليسا خود را مجموعهاي از اين افراد ميداند. ما يك مسيحي ارتدوكس واقعي را در جامعة خود كسي ميدانيم كه به عضويت كليسا درآمده باشد. يعني عضو كليساي ارتدوكس صربستان شده باشد. نحوة عضويت هم در اختيار خود فرد است اما به عضويت درآمدن به معناي پذيرفتن اصول و قواعد كليساست. عضو جديد از حق زندگي مشترك در جامعة كليساي ارتدوكس و كار در آن برخوردار ميشود. البته بسياري به شكل صوري و ظاهري به عضويت كليسا در ميآيند و از فلسفة اين كار آگاه نيستند. مثلاً مسيحيان فراواني مراسم غسل تعميد را به جا ميآورند اما با دلايل و فلسفة آن هيچ آشنا نيستند. متأسفانه در جامعة ما مليت و دين به دلايلي در يك سطح قرار داده شده است و تلقي بسياري از مردم دربارة دين همچون يك ايدئولوژي ملي يا هويت ملي است. اين موضوع البته داراي توجيهات تاريخي است. پديدة قوميسازي دين تا قرن 19 ميلادي ادامه داشت و پس از آن فرايند سكولاريزه كردن اجتماع آغاز شد. انديشمندان در موضوع يكسان بودن «دين و مليت» ديدگاههاي مختلفي دارند و در اين مورد هيچ گاه اجماع حاصل نشده است. حتي برخي معتقدند مترادف دانستن دين و مليت ريشه در آموزههاي اسلامي دارد. بالكان سدههاي متمادي زير سلطة امپراتوري عثماني بوده است. در آن زمان رهبران ديني اين مناطق، نزد عثمانيها رهبران ملي هم به شمار ميرفتهاند. آنان مفتخر به دريافت لقب «قهرمان ملي» ميشدند و از سوي سلطان نشانهايي به آنها اعطا ميشدند و تاجهايي بر سر ميگذاشتند. رهبر ديني اين تاج را هنگام اجراي مراسم ديني بر سر ميگذاشت و عصايي به دست ميگرفت كه نشانة تسلط و حاكميت داشتن بود. اين موارد مربوط به سدههاي اخير هستند و تا قبل از قرون 14 و 15 ميلادي يعني پيش از حضور تركها در بالكان سابقه نداشتهاند.
رييس مركز فرهنگي مسيحيت ارتدوكس بلگراد افزود : آنچه ميگويم يك فرضيه است و ممكن است يكي از احتمالاتي باشد كه موجب يكسان پنداشتن دين و مليت گرديده است. از مسيحيت قرن نوزدهم اروپا هيچ گاه مفهوم مليت برداشت نميشده است. آنچه وجود دارد تعريفي جديد است كه به عصر جديد تعلق دارد. مسيحيت از اقوام و ملتهاي الهي سخن ميگويد. اگر به بررسي موضوع از زاويهاي ديگر بپردازيم حتي ميتوان نتيجه گرفت كه «مليت» پديدهاي مغاير با مسيحيت است. توجه داريد كه هم زمان با تضعيف مسيحيت در اروپا، مليت تقويت ميشود؛ و اين روند تا آنجا پيش ميرود كه مليت تبديل به اله و رب النوع ميگردد.
ديدگاه قابل تأمل و جالب توجهي است. از اين منظر نيز ميتوان مشابهتهايي بين انديشة اسلامي و مسيحيت ارتدوكس مشاهده كرد.
به گزارش "مهر" ، وي درباره اعتراف به گناه در مذهب ارتدوكس گفت : مسئلة اعتراف به گناه نزد ارتدوكسها هم وجود دارد. منتها داراي ويژگي خاصي است و به مرور زمان دستخوش تغيير و تحول گرديده است. اعتراف به گناه از ديدگاه كليسا در گذشته داراي تعريفي كاملاً متفاوت با امروز بوده است. در گذشته اعتراف فقط در صورتي انجام ميشده است كه فرد، كليسا و دين را ترك ميكرد يا اصولاً به دلايلي از كليسا رانده ميشد. چنين شخصي پس از اظهار ندامت و پشيماني با تقاضاي پذيرش مجدد نزد كشيش ميرفته و درخواست ميكرده است كه دوباره به عضويت كليسا درآيد. براي پذيرش مجدد نيايشي خاص و قرائت دعايي ويژه لازم بوده است. اين كار به صورت علني هم ميتوانسته است در داخل كليسا انجام شود. يعني فرد نادم علناً اعتراف به گناه ميكرده است. در دورههاي بعد شاهد پيدايش «رهبانيت» در مناطق مختلف شرق و غرب هستيم. راهبان كساني بودند كه نسبت به زندگي پيروان مسيح در جامعه اعتراض داشتند و شيوههاي رفتاري آنان را نميپسنديدند. ميگفتند مسيحيان به دستورات مسيح وفادار نماندهاند. اين قبيل افراد سر به بيابان گذاشتند و به دور از انظار مردم به گوشهنشيني و خلوت و رهبانيت پرداختند و به اين ترتيب با تمام وجود خود را تسليم پروردگارشان كردند. آنها گروه يا جامعه مورد نظر خودشان را در صومعهها تشكيل دادند. رفتهرفته ادارة صومعهها بر عهدة راهباني قرار داده شد كه با تجربه بودند و به امور تازهواردان رسيدگي ميكردند. رهبران و گردانندگان صومعه درحقيقت هاديان معنوي اهل صومعه به شمار ميرفتند و آنان را به زندگي در خلوت صومعه و دوري گزيدن از مردم عادت ميدادند. راهب جوان در مسير زندگي خود در صومعه با مشكلات متعددي مانند ترس و وحشت، گرسنگي، شهوت و راههاي غلبه بر آنها مواجه بود و در اين مسير حتماً نيازمند يك هادي و مرشد بوده است. صومعهها در طول تاريخ نزد مسيحيت و مسيحيان از اعتبار فوقالعادهاي برخوردار بودهاند. اسقفهاي بزرگ براي راهبان اعتبار بيشتري نسبت به روحانيان و كشيشان قايل بودهاند. اين بود كه پيروان كليسا به دليل همين ارج و منزلتي كه راهبان داشتند براي دريافت توصيههاي اخلاقي و راهنماييهاي لازم به آنها مراجعه ميكردند. مردم در واقع براي حل مشكلات روزمرة خود نزد راهبان ميرفتند. بدين ترتيب پديدة «اعتراف به گناه» به شكل معروف آن به تدريج مطرح شد، و مورد قبول مسيحيان شرق و غرب قرار گرفت. البته «اعتراف به گناه» امروز نه فقط نزد راهبان بلكه در حضور روحانيان و كشيشان هم انجام ميشود. به عبارت ديگر ميتوان گفت انسان در زندگي روزمرة خود با مشكلات عديدهاي مواجه ميشود و دوست دارد اين مشكلات را براي كسي بازگو كند و براي اين كار چه كسي مناسبتر از روحاني و كشيش.
گزارش "مهر" مي افزايد : رادووان بيگوويچ در پاسخ به اين پرسش كه آيا اعتراف به گناه در حال حاضر در كليساي ارتدوكس صورت ميگيرد؟ ، گفت : بله، هم در حال حاضر و هم در دورههاي قبل. هر چند نبايد فراموش كرد اين موضوع در شرق بيشتر تحت تأثير غرب به وجود آمده است. جنبة منفي اعتراف به گناه اين است كه كليسا از مشكل يا گناه اعتراف كننده كه امري شخصي و خصوصي است مطلع ميشود و از سوي ديگر فرد اعتراف كننده با مراجعه به كشيش و بازگو كردن مسائل خود در واقع كشيش را در مقام يك روانشناس قرار ميدهد. البته انسان بايد به لحاظ معنوي داراي توانايي لازم باشد تا بتواند به مشكلات ديگران گوش فرا دهد و به آنها مساعدت كند. متأسفانه احتمال سوءاستفاده در اين زمينه فراوان است.
وي پيرامون ازدواج و طلاق در مسيحيت ارتدوكس گفت : از نظر كليساي ارتدوكس كشيش نميتواند ازدواج كند. اين ديدگاه اشتباه است كه تصور ميشود روحاني ارتدوكس مجاز به ازدواج است. فرد متأهل ميتواند كشيش شود و به كسوت روحانيت درآيد اما كسي كه كشيش است نميتواند ازدواج كند. به همين ترتيب روحانياني كه قبلاً ازدواج كردهاند و به سلك روحانيت درآمدهاند حالا مجاز به ازدواج دوم نيستند. كليساي ارتدوكس طلاق را جايز ميداند و آن را ممنوع نكرده است، زيرا طلاق و جدايي امري طبيعي است و گاه در زندگي ضرورت آن احساس ميشود. كليساي ارتدوكس اجازه چهار بار ازدواج بعد از هر طلاق را ميدهد. هر چند ما مشوق ازدواجي هستيم كه تا پايان عمر ادامه يابد. مسيحيان ارتدوكس با ازدواج و طلاق، خيلي عادي و منطبق با فطرت انسان برخورد ميكنند. بايد توجه داشت كه نيايش مخصوص عقد در ازدواج اول و دوم يكسان نيست و تفاوت دارد. كليساي ارتدوكس همانطور كه گفتم ازدواج دوم را ميپذيرد. يعني از نظر ما اشكالي ندارد كسي از همسرش جدا شود و با فرد ديگري ازدواج كند. اين موضوع در چارچوب آزاديهاي انسان توجيه ميشود. نميتوان كسي را مجبور كرد كسي را دوست داشته باشد و تا پايان عمر با او زندگي كند. آزادي و برخورداري از قدرت اختيار، نعمتي است كه پروردگار به انسان ارزاني داشته است. تا جايي كه انسان با بهرهگيري از همين آزادي در مقابل پروردگار ميتواند «نه» بگويد. ما بايد اين حق انساني را به رسميت بشناسيم. كليساي كاتوليك طلاق را رسماً ممنوع و حرام ميداند و كشيشان كاتوليك هيچ گاه ازدواج نميكنند. هر چند در بين علماي مذهب كاتوليك هم بحثهايي هستند كه روحانيان و كشيشان كاتوليك هم بتوانند ازدواج كنند. در طرفداري و مخالفت با اين بحث، استدلالهاي متعددي وجود دارند. همانطور كه توضيح دادم در مذهب ارتدوكس اين اختيار به كشيش داده ميشود كه مجرد باشد يا متأهل.
بيگوويچ تصريح كرد : در مذهب ارتدوكس مجاز نيست يك نفر در آن واحد داراي چهار همسر باشد . فرد حالا به هر دليلي كه شده بايد از همسرش جدا شود تا كليسا اجازه ازدواج دوم را به او بدهد .
وي درباره ازدواج بيش از چهار بار گفت : البته كليساي ارتدوكس در اين باره مقررات خاصي ندارد و اصولاً نميتواند مانع كسي شود كه فردي را دوست دارد و مثلاً حالا ازدواج پنجم او هم هست و ميخواهد با وي وصلت كند. اما بقيه يقيناً مراسم و آيين ازدواج براي بار چهارم و پنجم كه در كليسا برگزار ميشود به صورت بار اول نيست.
منبع : ماهنامه چشم انداز ، شماره 15
نظر شما