خودتو به خواب زدي باز
پاشو زود چشماتو واكن
پاشو بازمثل قديما
داد بزن ، منو صدا كن
***
نمي خوام تورو ببينم
توي اون تابوت چوبي
تويي كه برام عزيزي
تويي كه اينقده خوبي
***
منو مهمون خودت كن !
مثنوي ، غزل ، دوبيتي
حرف بزن سكوتو بشكن
تو كه شاعربهشتي
***
رفتي و رفتي و رفتي
تا به آسمون رسيدي
بگو اون بالا چه جوره
بگو اون بالا چي ديدي
***
نيستي و بغض غريبي
تو گلوي من نشسته
نيستي و دوباره انگار
قلب خسته ام شكسته
***
بغضي كه راه نفس رو
مثل سد گرفته بازم
نميذاره تا ببارم
واسه تواي گل نازم
***
حالا اشكامو نگاه كن
مثه ابراي بهارم
بذا تا بپات بنشينم
قد درياها ببارم
***
شاعرعشق و حماسه
كه تو قلب ما نشستي
تويي كه تموم نميشي
تويي كه هميشه هستي
***
خيلي زود بود واسه رفتن
خودتم اينو ميدوني
ميدونم كه هرجا باشي
غافل از ما نمي موني !
* كامران شرفشاهي
نظر شما