فرض كنيد شما پدر مهرباني هستيد و دخترتان كه به او وابستگي عاطفي داريد ، براي تحصيل و به اجبار رتبه و نمره كنكور، بايد سالها به شهري دور برود و درس بخواند .
شاعر گاهي نتوانسته بي رحمي لازم را در حذف خيلي از« حالا كه آمده اي » ها به خرج دهد و با حذف پاره هاي نه چندان درخشان ، به انسجام مجموعه كمك كند ؛ اين مشكل اغلب شعرهاي بلند اوست . |
اول اين كه قصيده استقباليه اي خدمت صبيه محترمه بنويسيم و در شكايت از دوري و علاقه شخصي ، داد سخن بدهيم و ... و نگاه دوم ؛ اين كه بگوييم حالا كه آمده اي / هي برنگرد و هي پشت سرت را نگاه نكن / گنجشك هاي آن شهر دوردست هم / براي خود فكري مي كنند .
اينجا موضوع ، از يك رابطه فردي و شخصي ميان دوانسان با مشخصات معلوم و اختصاصي خارج مي شود و حيطه اي جهان شمول مي يابد و شاعر به همه كساني كه آمده اند و آمدنشان فالي خجسته بوده ، نظر دارد.
يكي از ويژگي هاي قابل اعتناي مجموعه شعر « حالا كه آمده اي » تفاوت نوع نگاه شاعربه پيرامون خويش است ، كه از غالب آثار موجود در فضاي ادبي كشور جداست .
حالا كه آمده اي / اين سبد دوباره به دنيا مي آيد / اين سبد دوباره سيراب مي شود / دردره هاي سيب
تفاوت ديدگاه باعث شده است « حالا كه آمده اي » بر خلاف بسياري از مجموعه هاي شاعران معاصر كه آيه هاي ياس منظوم هستند، مجموعه اي سرزنده و اميدوار باشد كه نه از وضع موعود ، كه از سادگي ها و زيبايي هاي پيرامون شاعر سخن مي گويد.
نگاه شاعر در اين مجموعه به شدت ، لطيف و شايد گاه سانتي مانتال است . او از فرط شادي وصال ، همه چيز و همه كس را خوب و زيبا و قشنگ مي بيند و فلسفه اي سپهري وار بر شعرش سايه انداخته است ، منتها پس زمينه هاي جا افتادن اين نگاه را در شعر به خوبي فراهم كرده است.
حرف اصلي شاعر در اين مجموعه ، تن زدن از روابط تحميلي زندگي مدرن و بازگشت به گذشته هاي دور، فطرت ، كودكي ، طبيعت و روستاست.
در اين مسير، هر چه انسان را از اين بازگشت پاك دور كند ، شايسته سرزنش است و درس خواندن ، كنكور دادن و قبول شدن در دانشگاه كه در جاي خود يك ارزش و امتياز است به دليل اين كه باعث قطع موقت رابطه پدر و فرزند ( كودك )، طبيعت و انسان و فطرت خود مي شود ، شايسته لعن و طعن است :
حالا كه آمده اي / ترسم از همين است / همين كه پستچي زنگ بزند / و دوباره تست كنكور/ ما را از هم جدا كند ...
البته شاعر در اين محدوده توقف نكرده و كوشيده است تا دست مخاطب شعر خود را بگيرد و با سر زدن به حوزه هاي مختلف و بيان درددل هاي پراكنده خود با او، از همه چيز و همه كس با مخاطبش سخن بگويد.
به همين دليل از گذشته هاي مقدس خون و خاك سخن مي گويد :
حالا كه آمده اي / نمي دانم از سرزمين جنوب / سراغ برادرانم را گرفته اي ؟ / همانان كه با كرخه و كارون / به دريا رفتند و برنگشتند
گاهي هم اگر دستش برسد ، حرفهاي روشنفكرانه مي زند :
حالا كه آمده اي / مي پرسي / اگر بودا آن قايقران را نمي ديد؟ / يا اگر ما آن قايقران را ببينيم ؟
به دوستانش سري مي زند و از جاي خالي كسي مي نويسد كه او را مي بيند:
حالا كه آمده اي / هيچ كدام باور نمي كنيم / كه براي ديدن حسن حسيني / بايد گنجشك ها را ببينيم
همه اين سر زدن ها و از اين شاخه به آن شاخه پريدن ها ، براي اين است كه شاعر، خود را در يك محدوده معين محصورنكند و با گستردن حوزه نگاه خود ، به عمق بخشيدن به كار و تعدد فضاها دست يابد.
اين دغدغه شاعر اگرچه دغدغه مثبتي است و تا حدودي توانسته است مجموعه را از يكنواختي نجات دهد ، هنوز و به طور كامل نتوانسته به داد « حالا كه آمده اي » برسد .
به نظرمي رسد شاعر گاهي نتوانسته است بي رحمي لازم براي حذف خيلي از« حالا كه آمده اي » هاي شعر خود به خرج دهد و با حذف پاره هاي نه چندان درخشان ، به انسجام و ايجاز مجموعه كمك كند ؛ مشكلي كه در اغلب شعرهاي بلند محمدرضا عبدالملكيان به چشم مي آيد .
* آرش شفاعي
نظر شما