*به عنوان پرسش نخست، اگر بخواهیم تصویر کلانی از جایگاه و نقش ولی فقیه ترسیم کنیم، این تصویر از چه نقاط عطفی برخوردار خواهد بود؟
ولایت فقیه از نعمات عظیمی است که از جانب خداوند متعال به ما ارزانی شده است. تردید نباید کرد که یکی از رموز اصلی ماندگاری نظام اسلامی و پیشرفتهایی که در طول 34 سال گذشته به دست آمده همین ولایت فقیه است. اهمیت حیاتی ولایت فقیه چه برای حفظ اسلامیت نظام و چه برای حفظ جمهوریت نظام به قدری روشن است که کمتر انسان عاقلی می تواند آن را انکار کند. امروز که شاهد شکل گیری انقلاب های مهم نظیر انقلاب مصر در منطقه و ضعف ها و خلأهای محسوس در این انقلابها هستیم، بهتر قادریم جایگاه تعیین کنند ولی فقیه را درک کنیم. هیچ انقلاب و حرکت اصلاح گرانه ای بدون رهبری پابرجا نمی ماند و از بین انوع و اقسام رهبری، هیچ نوع و قسمی از رهبری به امامت معصوم (ع) و در غیاب امام معصوم (ع) به ولایت فقیه نمی رسد.
به اعتقاد من، همانطور که اشاره شد، ولایت فقیه در کشور ما فقط ضامن اسلامیت نظام نبوده بلکه جمهوریت نظام را هم تضمین کرده است. اگر بخواهم واضح تر عرض کنم، پس از انقلاب، مهمترین عامل خشکاندن ریشه استبداد چه از نوع سنتی و چه از نوع مدرن آن، ولی فقیه بوده است. در طول 34 سال اخیر خیلی ها به دنبال برگرداندن استبداد به کشور بوده اند؛ در مقطعی می خواستند استبداد را با روپوش آزادی و دموکراسی به مردم تحمیل کنند اما این ولایت فقیه بود که در مقابل آنها ایستاد.
از طرف دیگر، در این دوران، ملت ما برای حفظ استقلال و عزت خود با خطرات گوناگونی روبرو شدند، از هجمه نظامی گرفته تا هجمه فرهنگی و روانی و همچنین انواع تحریمهای اقتصادی، اما این ولی فقیه بود که با رهبری الهی خود، ملت را از این خطرات با سرافرازی عبور داد. شاید به همین دلیل است که امروز مهم ترین هجمه نرم دشمن داخلی و خارجی به سمت ولی فقیه است؛ دشمنان انقلاب فهمدیده اند که تا ولی فقیه هست، انقلاب هم هست و تا انقلاب هست، مردم ما تسلیم زورگویی ها و حرکتهای استکباری نمی شوند.
*با توجه به نقش آفرینی هر یک از سه قوه در حرکت دادن کشور به سمت مقاصد و در رأس آنها قوه مجریه که متولی امور اجرایی کشور است، در سه دهه و اندی که از عمر انقلاب سپری شده است، چه نسبتی میان جایگاه ولی فقیه و قوا به خصوص قوه مجریه برقرار بوده است؟
در این 34 سال، مجالس و دولتهای مختلفی آمدند و رفتند. این مجالس و دولتها لزوماً در همه امور موید هم نبوده اند بلکه در بسیاری از برهه ها، رویکردهایی متعارضی داشته اند. محصول این شرایط که بخشی از آن هم طبیعی است، بی ثباتی و حرکت در بیراهه هاست، و اگر ملاحظه می کنید که در این 34 سال، نه تنها از ثبات نظام کاسته نشده بلکه دائماً به آن افزوده شده و همچنین به حمدالله نظام اسلامی در مسیر کلان و اصلی خود هیچگاه منحرف نشده است، اثر ولایت فقیه است.
در واقع، این ولی فقیه است که با بصیرت بخشی دائمی به مردم و مسئولان، از محکمات نظام و اصول قانون اساسی حراست می کند؛ این ولی فقیه است که با تعیین سیاستهای کلی نظام، کشور را در جهت تحقق آرمانهای ملی هدایت می کند و شک و تردید ها یا ناهماهنگی ها را از بین می برد. ایجاد وحدت کلمه بین اقشار گوناگون مردم برای تحقق آرمانها و همچنین بسیج و به میدان آوردن همه برای مقابله با تهدیدها و استفاده از فرصتها برعهده ولی فقیه است.
باید توجه داشت، هیچ کس جز ولی فقیه از عهده ایفای نقشهایی را که برای نمونه به مهمترین آنها اشاره کردیم، برنمی آید. در کشورهای نسبتاً باثبات دنیا راه هایی را برای ایفای بعضی از این نقشها از سوی یک مرجع عالی فراتر از رئیس جمهور پیدا کرده اند اما معمولا این راه ها در شرایط طبیعی کارایی دارد؛ در شرایط بحران، چه بحرانهای درون زا و چه برون زا، این راه ها هر قدر هم که با احساسات ناسیونالیستی گره خورده باشند، باز هم از ایفای نقش خود درمانده می شوند.
با این وجود، ولی فقیه به دلیل پیوند مستحکمی که با عقاید و باورهای دینی مردم دارد، تسلیم هیچ بحرانی نمی شود بلکه اتفاقاً در شرایط خطر و بحران با اتکاء به خط روشن اسلام و پیروی مؤمنانه توده مردم، بهتر از همیشه به رسالت خود عمل می کند. علاوه بر اینها، در کشور ما دولتها و مجالس گوناگون، در کنار نقاط قوت خود، هر یک نقاط ضعفی داشته اند که بعضی از این نقاط ضعف می توانسته حتی ادامه حیات آن دولتها و مجالس را به جد تهدید کند. در این موقعیتها، این ولی فقیه بوده که در جهت حفظ منافع ملی با مساعدت مشفقانه به دولتها و یا مجالس و رفع مشکلات پیش روی آنها، جلوی زمین خوردنشان را گرفته است. من در مجالس و دولتهایی که طی این 34 سال روی کارآمده اند، مجلس و دولتی را سراغ ندارم که کراراً از مساعدتهای ولی فقیه برای حل معضلات و چالشهایی که عمدتاً خود مولود آنها بوده است استفاده نکرده باشد.
*از منظر تئوریک، از چه ابعاد و زوایایی می توان به تبیین ولی فقیه و اختیارات آن پرداخت؟
در موضوع ولایت فقیه بحثهای نظری زیاد انجام شده است. از دو بُعد عمده می توان درباره ولایت فقیه بحث نظری داشت. بُعد کلامی و بُعد فقهی. ما در بُعد کلامی دلایل عقلی و نقلی فراوانی در اختیار داریم که بر وجوب زعامت فقیه دارای شرایط، در دوران غیبت امام معصوم (ع) تأکید می کند.
در حقیقت، بر اساس عقاید اسلامی، هیچ گاه زمین از حجت الهی خالی نیست و در زمان غیبت معصوم (ع)، آن دسته از وظایف معصوم(ع) که به هدایت و مدیریت آشکار جامعه اسلامی بر می گردد به ولی فقیه منتقل شده است، البته معصوم (ع) در زمان غیبت خود نیز مانند خورشید پشت ابر بر جامعه نورافکنی می کند و واسطه فیض رحمانیه و رحیمیه خداوند متعال است، لکن روشن است که در عصر غیبت، اسلام در وجوه اجتماعی خود هرگز تعطیل نمی شود بلکه واجب است تا در حد فهم و توان و مبتنی بر قوه اجتهاد از سوی ولی فقیه احیاء شود.
با این وصف، ما در این دوران، تکلیفی جز تبعیت محض از ولی فقیه نداریم و کسی که خود را از تبعیت مطلق ولی فقیه استثناء کند، مثل این است که از تبعیت رسول خدا(ص) و ائمه اطهار (ع) شانه خالی کرده باشد و تردیدی نیست که شانه خالی کردن از تبعیت رسول خدا(ص) و ائمه اطهار (ع) یعنی خروج از اسلام.
از منظر فقهی، ما یک بحث جا افتاده درباره ولایت حداقلی فقیه داریم که خارج از بحث ماست؛ اما بحث دیگری هم داریم که به طور خاص از سوی امام خمینی(ره) و البته پیش از ایشان از سوی علمای بزرگی چون مرحوم صاحب جواهر به اصطلاح تئوریزه شده است و آن ولایت حداکثری فقیه است، البته اساس بحث ولایت فقیه یک بحث کلامی است. از طرف دیگر، فقه مبتنی بر عقاید است؛ لذا وقتی دلایل مستحکم کلامی برای ولی فقیه اقامه شد، فقه خود را با این عقیده مطابقت می دهد و ضمن کشف احکام آن، بستر و لوازم تحقق رسالت ولی فقیه را تعیین می کند. باید توجه داشت، ولی فقیه می تواند در همه امور مبتنی بر فقه شیعی وارد عمل شود و فقه ما از چنین قابلیتی برخوردار است که همواره به نیازهای متنوع و نوظهور جامعه اسلامی در ابعاد فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، امنیتی و اقتصادی پاسخگو باشد.
*ولایت فقیه امروز منحصر به ایران نیست و نقش ممتازی در رهبری کلان جهان اسلام نیز پیدا کرده است. به نظر شما، چه عاملی موجب شده تا روز به روز بر ابعاد جهانی ولایت فقیه افزوده شود؟
همان طور که اشاره کردید، امروز بحمدالله بخش مهمی از مسلمانان در اقصی نقاط جهان اعم از شیعه و سنی از جهات سیاسی تابع رهبر معظم انقلاب اسلامی هستند و ایشان را هم از حیث شخصت حقوقی و هم از حیث شخصیت حقیقی، به عنوان یک دین شناس اعلم، عادل، هوشمند، شجاع و مدبر، زعیم و ولی امر خود می دانند. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی جهان اسلام به شدت از فقدان رهبری رنج می برد و مسلمانان امیدی به رسیدن از موقعیتی که امروز تحت هدایت های رهبری انقلاب در آن قرار دارند نداشتند. هنوز هم هر بخشی از جهان اسلام که از نعمت رهبری انقلاب اسلامی دور مانده است، در آشفتگی و سردرگمی است.
اگر امروز نظام جمهوری اسلامی در جهان اسلام به الگو و مرجع تبدیل شده، به خاطر مشروعیت و وجاهتی است که از ولایت فقیه دارد، البته در طول 34 سال اخیر نظام استکبار جهانی و دنباله های آن یعنی حکومت های فاسد در کشورهای اسلامی، از هیچ کوششی برای سانسور فرمایشات رهبر انقلاب و مخفی نگاهداشتن چهره موثر ایشان در جهان دریغ نکرده اند، لکن به لطف الهی هر روز بیش از گذشته پیام ایشان به مسلمانان می رسد و شاهد جذب بیشتری از مردم به انقلاب اسلامی هستیم.
*در طول 34 سال گذشته، شاهد توجه ویژه ولی فقیه به عرصه فکر و فرهنگ هستیم، آیا عرصه فکر و فرهنگ نسبت خاصی با رسالت ولی فقیه دارد؟
اندیشه و فرهنگ اسلامی باطن و گوهر انقلاب ماست و همه در برابر فرهنگ مسئولند؛ هم تک تک مردم، و هم مجلس و دولت باید به تکالیف خود در این زمینه عمل کنند. با این وجود، طبیعی است از یک طرف به دلیل رسالت آشکاری که ولی فقیه در تبیین و حراست از فرهنگ و اندیشه اسلامی و مقابله با انحرافات دارد و از طرف دیگر، به خاطر منزلت و نقش فرهنگ و اندیشه در تداوم حیات انقلاب و نظام اسلامی، ایشان هم از حیث شخصیت حقوقی شان و هم از حیث شخص حقیقی شان، نسبت به فکر و فرهنگ و پیشرفت همه جانبه آن، دغدغه خاص داشته باشند.
در طول 34 سال گذشته، گسترش کمی و کیفی حوزه های علمیه به ویژه حوزه علمیه مقدسه قم در هر سه بُعد آموزشی، پژوهشی و تبلیغی و شکل گیری و فعالیت هزاران مؤسسه علمی و تحقیقاتی و یا مراکز هنری و رسانه ای اعم از دولتی و مردمی و ماحصل آن، یعنی تولید حجم غیرقابل شمارشی از آثار فکری و فرهنگی برجسته، مدیون ولی فقیه و حمایتهای بی دریغ ایشان از عرصه فکر و فرهنگ است.
با این وجود، همان طور که عرض شد، کسی نباید در نظام اسلامی اهتمام ویژه ولی فقیه به رشد فکری و فرهنگی را دلیل کم توجهی و کم کاری خود در این عرصه معرفی کند، بلکه بر عکس، می بایست اهتمام خاص ولی فقیه به این موضوع، مشوق مجلس، دولت، علما و روحانیون و همچنین گروه های مردمی برای کار قوی تر در این زمینه تلقی شود. در پرانتز عرض می کنم که ما همچنان مظلومیت فرهنگ در کشور که چند سال پیش از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی به دولت گوشزد شد را حس می کنیم؛ باید قبول کرد، هیچ یک از دولتها، تاکنون یک- صدم وظایفی که در زمینه فرهنگ داشته اند را عمل نکرده اند.
*به نظر شما فلسفه شدت یافتن عداوت مخالفان نظام با ولی فقیه و یا بی معرفتی و ضعف پیروی عده ای در درون نظام از ولی فقیه از کجا ناشی می شود؟
همان طور که قبلاً هم عرض شد، دلایل تشدید دشمنی و بغض و کینه ضد انقلاب داخلی و خارجی با ولی فقیه روشن است. آنها به خوبی درک می کنند که رمز اصلی حفظ این نظام، ولی فقیه است و تا زمانی که مردم ایران از این نعمت الهی بهره مند هستند راهی برای منزوی شدن اسلام، برگشت استبداد و به زانو درآمدن این ملت در برابر زورگوییهای قدرت های غربی نیست، لذا تمام تلاش خود را مصروف مخدوش کردن جایگاه ولی فقیه می کنند، البته این ها هیچ حرف معقولی برای به کرسی نشاندن اباطیل خود علیه ولی فقیه ندارند. بنابراین به سمت حرفهایی می روند که نتیجه آن به رسوا کردن بیشتر خودشان منجر می شود.
در کنار دشمنان، همانطور که اشاره نمودید، عده ای هم در درون نظام هستند که یا درک درستی از ولایت فقیه ندارند و یا آنطور که سزاوار است عامل دستورات ولی فقیه نیستند. علت عدم برخورداری این عده از درک صحیح از ولی فقیه، ضلالت و گمراهی معرفتی است که دچار آن شده اند، البته گمراهی معرفتی درباره ولی فقیه می تواند سطوح گوناگونی داشته باشد. این عده طبیعی است که هیچ گاه تابع ولی فقیه نیستند، اما کسانی که در عمل مشکل دارند عمدتاً شامل کسانی می شود که قادر به جمع میان علم خود به ولی فقیه با عمل خود در صحنه نیستند.
عامل اصلی در عدم امکان گره زدن میان علم و عمل در این زمینه، هواپرستی و دنیاگرایی است. کسانی که هواهای نفسانی بر آنها مسلط شده و همّ و غم خود را دنیای خود قرارداده اند، طبیعی است که در عمل به دستورات ولی فقیه با مشکل روبرو هستند. بعضی از این افراد، تدریجاً یا دفعتاً با ولی فقیه فاصله می گیرند و بعضی دیگر هم در پیروی از ولی فقیه متناسب با منافع خود به صورت زیگراگی عمل می کنند. به بیان دیگر، به صورت منافقانه، هرجا نفعشان باشد به دستورات ولی فقیه عمل می کنند و هر جا نفعشان نباشد عمل نمی کنند.
*با ملاحظه انتخابات مهمی که پیش رو داریم، چه نوع رابطه ای بین ولایت فقیه و انتخاب اصلح وجود دارد؟
باید توجه داشت، مردم ما بارها و بارها نشان داده اند که علم و عمل آنها در ارتباط با ولی فقیه یکی است. حتی به اعتقاد من، ارتباط توده مردم با ولی فقیه در کشور ما فراتر از الزامات خشک عقلی، یک رابطه عاشقانه است. شما در دیدارهای مردمی خصوصاً در سفرهای استانی این واقعیت را به شکل واضحی مشاهده می کنید. مردم به خوبی می دانند که بدون تکیه تام به ولی فقیه، رسیدن به قله ها ممکن نیست. با این وصف، رئیس جمهور و کابینه ای مورد قبول مردم است که صادقانه و به دور از هرگونه ریاکاری، در تبعیت صد در صد از ولی فقیه، همراه مردم باشد.
پیروی کامل از ولی فقیه یعنی اینکه نه از او عقب بمانیم و نه از او جلو بزنیم، بلکه ملازم او باشیم. البته روشن است که دولت متولی امور اجرایی کشور بر اساس قانون است و در این زمینه از تمامی اختیارات مورد نیاز برخوردار است، از طرف دیگر، ولی فقیه نیز ورود در امور تقنینی یا اجرایی کشور را متناسب با شئونات خود نمی داند، اما مشروعیت هر دولتی در گرو تطبیق خط سیرش با خط سیر مورد نظر ولی فقیه است. از این منظر باید گفت، یکی از معیارهای منحصربه فرد و تعیین کننده در انتخاب رئیس جمهور بعدی، تبعیت کامل و حقیقی او از ولی فقیه است و توقع می رود کاندیداها عقیده خود در این زمینه را به طور شفاف و به دور از مخفی کاری برای مردم بیان کنند تا امکان تصمیم گیری درست برای همه فراهم شود.
*به نظر شما از میان مجموعه فرمایشات مقام معظم رهبری، کدام فرمایش در انتخابات آتی باید به مثابه یک معیار کلیدی تلقی شود؟
مقام معظم ولی فقیه بنا بر رسالت عظیمی که در جانشینی امام معصوم (ع) داشته و دارند، کشور را در عرصه های فراوانی هدایت فرموده اند که همه آنها مهم و ذی قیمت است. در عین حال، به نظر می رسد یکی از هدایتهای مبنایی و عظیم ایشان که نقش سرنوشت ساز برای نظام دارد، تهیه الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت و انطباق پیشرفت همه جانبه کشور با چنین الگویی است که طبعاً از متن اسلام ناب قابل استخراج است. باید عمیقاً توجه نمود که حرکت در مسیر غرب برای ما سعادت بخش نیست. فهم صحیح این سخن در گذشته به راحتیِ الآن که شکست غرب در اهداف خود برای عقلای عالم محرز شده چندان دشوار نیست.
در این فضا، غرب گرایی یک رویکرد ارتجاعی است که باید آن را عامل برگشت دهنده کشور به دوران سیاه قبل از انقلاب دانست. در نقطه مقابل، باید پذیرفت، اسلام ناب هنوز مجالی برای نقش آفرینی حداکثری در کشور پیدا نکرده و تدوین عالمانه الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت و مبتنی کردن حرکت کشور بر آن، گام مهمی برای این امر که قطعاً سعادت ملت ما در گرو آن است به حساب می آید. به نظر من، یکی از معیارهای مهم و کلیدی در انتخاب رئیس جمهور بعدی، باور و التزام عملی او و همکارانش به الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت است. با این توضیح، جا دارد به ویژه گروه های نخبگانی از کاندیداهای ریاست جمهوری درباره عقیده و پایبندی آنها به این الگو سئوال کنند و توجه داشته باشند که اگر رئیس جمهور بعدی تکلیف خود را با اسلامیت پیشرفت و اقتضائات بومی و ایرانی آن روشن نکند، نمی توان اطمینان چندانی به صحت حرکت او داشت.
نظر شما