زمانی که والدین نمی توانند اختلافشان را محترمانه و منصفانه حل و فصل کنند یا اینکه هر یک می خواهند حرف خودشان را به کرسی بنشانند، هیچ کس از اثرات سوء این کار در امان نخواهد بود. همه زوج ها با مسائلی روبرو هستند که واقعا در آن اتفاق نظر ندارند یا اصلا هیچ اثری از مصالحه بین آنها به چشم نمی خورد. اگر چه این مسئله ها در مورد همه زوج ها صادق است، ولی باز هم در مورد زوج های بچه دار مصداق بیشتری دارد. بیشتر زوج ها خیال می کنند که بچه دار شدن برای آنها خوشبختی می آورد، اما واقعیت می تواند این نباشد.
بر اساس تحقیقات بسیاری زوج هایی که بچه ها و نوجوانان آنها در خانه حضور دارند، بیشترین احتمال ناسازگاری و ناخشنودی از روابط زناشویی خود را دارند. رضایت ازدواج مانند حرف "v" است؛ یعنی قبل از به دنیا آمدن بچه ها در بالاترین سطح خود قرار دارد و در دوران والدینی و چالش های ناشی از آن به پایین ترین سطح خود می رسد و دوباره بعد از "خالی شدن خونه" و سر و سامان گرفتن بچه ها دوباره به همان سطح بالا بر می گردد.
در 8 ماه اول بعد از تولد بچه، زن و شوهر هر دو باید با تغییراتی در تقسیم وظایف و زندگی عشقی خود دست و پنجه نرم کنند حالا اگر درآمد هم ناچیز باشد در این مورد هم جر و بحث به وجود می آید و به احتمال زیاد زن و شوهر در کل از زندگی خود احساس نارضایتی می کنند.
راه های گوناگونی برای رویارویی با تفاوت ها وجود دارد، اما اغلب اوقات طرفین نمی توانند به نتیجه قابل قبولی برسند و حالتی کاملا درگیرانه پدیدار می شود، هر چند که یک درگیری خود به خود مخرب لزوما مخرب نیست، اما بیشتر والدین به طرفی که به از بین رفتن تدریجی علاقه و حسن نیت می انجامد با هم دعوا می کنند.
مسئله دیگری که از اهمیت مشابهی برخوردار است این که درگیری مخرب به بچه ها صدمه می رساند. این موضوع یکی از زمینه های خانواده درمانی است که مورد مطالعه و پژوهش قرار گرفته و نتایج آن هم کاملا روشن است. بچه هایی که در معرض درگیری مخرب قرار دارند لطمه می بینند. در رابطه با درگیری زن و شوهر می توان به سطح درگیری، میزان تکرار آن و راه هایی که زن و شوهر خصومت خود را ابراز می کنند و همچنین تنش و عقب نشینی ای که اغلب با درگیری به نتیجه نرسیده توام است اشاره کرد. هر کدام از این ها اثرات منفی زودهنگامی روی بچه دارد و همچنین اثرات عاطفی ای که عواقب بلندمدتی دارد. زمانی که بین زوجین خشونت فیزیکی به وجود می آید، آسیب آن روی کودکان به شدیدترین درجه خود می رسد. اگر چه بیشتر زن و شوهرها تصور می کنند رابطه شان اهانت آمیز نیست ولی باز هم خشونت بین زن و شوهر شایع تر از آن است که افراد بخواهند آن را به زبان بیاورند.
وقتی زن و شوهر به هم اهانت می کنند، کمتر تلاش می کنند بچه ها را از باخبر شدن، دیدن و حتی درگیرشدن در این خشونت محافظت کنند. بچه هایی که در معرض دعوای پدر و مادر هستند دیگر به هیچ وجه مثل اول نیستند. این اثرات را می توان در عدم توانایی در تمرکز روی مدرسه و در تیره شدن روابط با همسن و سالان مشاهده کرد. احتمالا دختران، گوشه گیر و متزلزل شده و پسران در خانه و نسبت به دوستان و همکلاسی های خود پرخاشگر می شوند. بچه هایی که شاهد اهانت به مادرشان هستند بیش از حد به مادر خود توجه کرده و وقتی رابطه مادر- فرزندی برعکس شود، بچه ها زودتر از زمان طبیعی بزرگ می شوند.
تحقیقات حاکی از آن است که مادرانی که دارای مشکلات زناشویی هستند کمتر با بچه هایشان مانوس بوده و بی حال ترند. اما هنگامی که بچه ها بزرگ تر می شوند این مادران ناراضی از زندگی زناشویی درست برعکس عمل می کنند. یعنی بیش از حد وارد زندگی بچه های خود می شوند به طوری که موجبات آزار آنان را فراهم می آورند.
اگر مشکلات زناشویی والدین به افسردگی بینجامد بچه ها خیلی بیشتر لطمه می خورند. یک مادر افسرده، دلسرد و گوشه گیر قادر نیست انرژی لازم برای عشق ورزیدن به بچه ها را در خود بیابد و نهایتا ممکن است نسبت به بچه ها بی علاقه یا بی تفاوت شود. نه تنها فقدان علاقه و شادی در او ایجاد می شود بلکه انرژی لازم برای اجرای قوانین خانه را هم نخواهد داشت.
نظر شما