به گزارش خبرگزاری مهر، وقتي رابطه پدر ومادري حاكي از حمايت و محبت باشد، توان و انرژی ادامه زندگي وجود دارد و مي توان از وجود يكديگر و بچه ها بيشتر لذت برد. بچه هايي كه در چنين جوي بزرگ مي شوند دو موهبت گرانبها نصيبشان مي شود؛ يكي محيط خانوادگي استوار و پايدارتر و ديگر زندگي زناشويي موفقي كه باعث مي شود هنگام بزرگسالي آنها نيز همان را جستجو كنند.
متاسفانه آمار طلاق روبه افزايش است. نيمي از كساني كه در اين امر كمك مي خواهند اظهار مي كنند كه مشكل اصلي آنها روابط عشقي آنهاست. عاملي كه در ايجاد زندگي زناشويي مستحكم اهميت فوق العاده اي دارد اين است كه زن وشوهر بتوانند اولويت زناشويي خود را حفظ كنند. بعضي از زوجها از همان آغاز زندگي دچار مشكل مي شوند. آنها از همان اول زندگي از يافتن تعادل صحيح ميان خواسته هاي همسر و پايبندي به خانواده دوران كودكي شان عاجزند. بعضي از زوجين نيز بعدها هنگامي كه بچه وارد زندگي آنها مي شود دچار مشكل مي شوند، چرا كه بايد ياد بگيرند چگونه وظايف والديني خود را انجام دهند وهم وقت وخلوتي براي روابط خودشان داشته باشند.
در دنياي پر دردسر و پر مشغله امروز، تقريبا همه زوج ها براي اينكه بدانند چگونه زندگي زناشويي خود را از فشارهاي دنياي بيرون حفظ كنند به كمك نياز دارند. اگر والدين آنقدر تسليم خواسته هاي ديگران شوند كه ديگر وقت و انرژي براي زندگي زناشويي باقي نمی ماند و از اينكه تا چه حد به هم نياز دارند و براي هم ارزش قائل هستند باز مي مانند و اغلب متوجه مي شوند كه اين كمبود را از طريق خشم يا افسردگي انجام می دهند. وقتي زن وشوهر طوري رفتار كنند كه گويي به والدين، بچه ها يا شغلشان پيوند خورده اند، زندگي زناشوييشان به مشكل بر مي خورد.
روان درمانگراني كه با زوج ها و خانواده ها سروكار دارند بر اين اعتقادند كه خانواده مراحل قابل پيش بيني اي از پيوند خانوادگي را تجربه مي كند. اگر چه عشق به پدر ومادرو وابستگي به آنها امري طبيعي است با اين حال زماني فرا مي رسد كه او در سنين جواني از طريق فرآيند جدايي عاطفي، از والدين ياد بگيرند كه چگونه براي عشق ورزيدن به افراد جديد جايي در دل خود باز كنند.
براي اينكه بتوان يك همسر خوب شد، بايد سه هويت مجزا را در هم ادغام و به تعادل رساند. خودي كه يك شخص مستقل است، خودي كه هم اكنون نيمي از يك ازدواج است و خودي هم كه يك فرزند، خواهر يا برادر است. مطابق انتظارات خانواده خودمان زندگي كردن و همزمان دلبستگي خود را به همسر و خانواده گسترده جديد ثابت كردن، كار آساني نيست.
براي خيلي از افراد، اين چالشها به محض اعلام نامزدي به اوج خود مي رسد. تدارك مراسم عروسي غالبا تجربه تنش زايي است كه در آن هر تصميمي يك دعواي خانوادگي به راه مي اندازد. زماني كه زن وشوهر بايد واقعا شاد باشند بيشتر آنها مي بينند كه براي برآوردن يكسان انتظارات مختلف اعضاي خانواده و آرام كردن آنها در حال تلاش هستند. براي خيلي ها وقتي وفاداري، مسئوليت و تعهدات بارها و بارها مورد آزمايش قرار مي گيرد، اين دوران تنش زاترين دوران زندگي مي شود.
درست است كه اگر بررسي كنيم می بينيم چگونه افراد متاهل از فرهنگ هاي مختلف با خانواده هاي دوران كودكي خود ارتباط دارند. متوجه حيطه گسترده اي از اين را ه هاي برقراري ارتباط مي شويم. با اين وجود هر يك براي روابط زناشويي نتايجي را در بر دارد. در جوامعي كه تاكيد بيشتر روي گروه يا خانواده است نمي شود زياد انتظار داشت كه رابطه زناشويي رابطه نزديكي را فراهم كند.
روابط پدر وفرزندي يا مادر فرزندي مادام العمر و وفاداري به خانواده دوران كودكي ممكن است به عنوان هنجار در نظر گرفته شود و انتظار هنجار هم از آن وجود داشته باشد. ولي در اين فرهنگ ها تاكيد كمتري براهميت عشق يا خوشبختي فردي است. بزرگتر ها براي دوستي، انگيزش و ارتباط به دوستان همجنس خود، خانواده گسترده و حتي به بچه رو مي آورند. اما زندگي چيزي فراتر از ازدواج است و زن وشوهر بايد راهي پيدا كنند كه تعادل بين خانواده خود ايجاد كنند.
نظر شما