پیام‌نما

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ * * * جنگ [با دشمن] بر شما مقرّر و لازم شده، و حال آنکه برایتان ناخوشایند است. و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما خیر است، و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بد است؛ و خدا [مصلحت شما را در همه امور] می‌داند و شما نمی‌دانید. * * * بس بود چیزی که می‌دارید دوست / لیک از بهر شما شرّی دو توست

۵ خرداد ۱۳۹۲، ۹:۱۲

اخلاق انتخاباتی-10/

چه دولتهایی می‌گویند قدرت در دست ما نیست

چه دولتهایی می‌گویند قدرت در دست ما نیست

خبرگزاری مهر- گروه دین و اندیشه: سید یحیی یثربی استاد بازنشسته فلسفه طی یادداشت هایی نکته ­های ضروری و قابل توجه برای مسئولان و مردم در­باره­ انتخابات یادآور شده که به ترتیب ارائه خواهیم کرد. در قسمت قبل به غفلت های جامعه های غیر علمی (تسخیری) اشاره شد در این بخش به غفلت های های دیگری از آن پرداخته می شود.

6-غفلت از تلاش برای ایجاد رابطه دولت-ملت

آن­چه امروز در جامعه­ های تدبیری، کارساز مشکلات زندگی اجتماعی مردم است، پدیده­ مدرن و نوپدید «ملّت-دولت» است. این پدیده، محصول آگاهی، مطالعه، نظریه­ پردازی و سیر مراحل طولانی آزمون و خطاست. در مدینه و جامعه­ مبتنی بر روابط «دولت-ملّت» دولت محصول تلاش و انسجام آگاهانه­ ملّت است. «انسان مدرن هویت جمعی خود را در نسبت با «دولت» می­ یابد و در مقام شهروند دولت با انسان­های دیگر نسبت می­ یابد.» و همه­ قلمرو این دولت، دیار مورد علاقه­ او بوده، و این علاقه همان علاقه­ ملیّت و شهروندی است.

گروهی که بر مبنای قومیّت، هم­خونی و هم­نژادی استوار باشد، مبنایش طبیعت است و همه­  اشتراکاتش پدیده­ های طبیعی­ اند، نه ارادی. یعنی پیدایش قومیّت از آگاهی و خواست خردورزانه­ هیچ فرد و جمعی نشات نمی­ یابد، اما ملیّت را آگاهی و خواست تک تک انسانهایی پدید می­ آورد که همگی متّکی به خود بوده، بر مصالح خود آگاه بوده، توان دفاع از منافع خود را دارند. این «ملّت» با «دولت» ظهور می­ یابد و فعّال می­ شود. ملت با دولت رابطه­ ای دارد، درحدّ رابطه­ جسم و جان که یکدیگر را تکمیل می­ کنند. ملّت پدید آورنده و تکیه­ گاه دولت، و دولت هم تجسّم اقتدار و توانایی و امکانات ملّت است. در رابطه­ ظریف و تنگاتنگ دولت-ملّت، دولت مهندسی سیاسی جامعه را روز به روز کامل­تر می­ کند، ملّت هم با مشارکت و همدلی و همکاری خود، دولت را در رسیدن به اهدافش یاری می­ رساند.

اما در جامعه­ های تسخیری میان مردم و دولت­مردان، چنین رابطه­ ای وجود ندارد. رابطه­ حکومت با مردم، رابطه­ کم و بیش تسخیری امپراتوران است. از بارزترین مشخصه­ چنین رابطه­ ای تضاد و ناهمدلی میان مردم و دولت است.­ دولت مدام با دیده­ اتهام به مردم می­ نگرد که اگر فرصت یابند نافرمانی می­ کنند و آسیب می­ زنند. این نافرمانی و آسیب زدن، گاه به صورت حمایت از یک یاغی و شورشگر است که گاهی به براندازی قدرت حاکم می­ انجامد و گاه به صورت تخریب اموال متعلق به دولت است،  از قبیل شکستن صندلی اتوبوس­ها! و ملّت­ هم به دولت به عنوان مشتی زورگو و غارتگر می­ نگرد که هدفی جز جاه و مال نداشته، و جز در فکر خود و وابستگان خود نیستند. یعنی در مقابل رابطه­ دولت-ملّت جامعه­ های تدبیری که به منزله­ جسم و جان یکدیگرند، در جامعه­ های تسخیری، این دو یعنی دولت و ملّت، دشمن یکدیگرند و در تضعیف و تخریب یکدیگر می­ کوشند.

در جامعه­ تسخیری، به جای دولت-ملّت، دولت و اپوزیسیون، حضور فعال دارند و به جای رابطه­ قوی جسم و جان میان دولت و ملّت، این رابطه­ کینه­ توزانه میان اپوزیسیون و مردم برقرار می­ گردد. مردم با اپوزیسیون همدلی می­ کنند، اما بیش­تر نه به خاطر اپوزیسیون، بلکه به خاطر عقده و کینه­ ای که نسبت به دولت دارند. این همدلی تا آن­جاست که اپوزیسیون به دولت تبدیل شود! بنابراین از روزی که اپوزیسیون به قدرت می­ رسد، به سرنوشت قدرت پیشین دچار گشته، و بر سر عشق محبوبیت خود را از دست می­ دهد.

یکی از عوامل استمرار محبوبیت کسانی که بر سر قدرت­ اند، این است که بگویند قدرت عملا در دست او نیست! دولت­ها حتی گاهی که مجلس نیز همسو با آنان است، همچنان سعی می­ کنند که این دولت و مجلس، به صورت اپوزیسیون باقی مانده، چنان وانمود شود که هنوز قدرت لازم را در دست ندارند. تا بدین وسیله رابطه­ «اپوزیسیون-مردم» جامعه­ تسخیری را از دست ندهد وگرنه به سادگی با اپوزیسیون خود، روبرو خواهد شد و ارج و اعتبارش زیر سوال خواهد رفت.

حال باید دید که برای ایجاد رابطه­ ملت-دولت چه مشکلاتی داریم؟

آن­چه مسلم است، نه دولت­ها و نه اپوزیسیون­ها، هیچ کدام نتوانسته­ اند، نظام سیاسی جامعه­ ما را به صورت یک جامعه­ تدبیری، به صورت رابطه­ دولت-­ملّت درآورند. از موانع و مشکلات پیدایش چنین رابطه­ ای می­ توان موارد زیر را مورد توجه قرار داد:

الف-سابقه­ دیرین تسخیر و تاثیر آن به عنوان یک سنّت، در شکل و سامان ذهنیت مردم ما. هدف از بعثت انبیا و نصب اولیا شکستن این سنّت بوده که متاسفانه تعالیم انبیا و اولیا هم به آسانی پایمال اغراض و خودخواهی مشتی جاهل و شهوت­ران شده است.

بنابراین توده­ مردم، برای تغییر در این ذهنیت، نیازمند مشاهده و تجربه­ نمونه­ های جدیدی از نوع دیگرند که برای خوردن نیامده باشند و تا چنین نمونه­ ها را عملا تجربه نکنند، در داورری خود معذورند!

ب-تاثیرپذیری فرهنگ جدیدمان از فکر و فرهنگ چپ­ ها. در دوران رویارویی بلوک شرق و غرب و در دوران جنگ سرد ظاهری و گرم باطنی، یک مبارزه­ بی­ امان میان این دو بلوک در جریان بود که یکی از جلوه­ ها و میدان­های جدّی این مبارزه، حمایت همه جانبه­ از اپوزیسیون، در کشورهای در حال توسعه و عقب­ مانده­ جهان سوم بود.

در هر کشوری که وابسته به غرب بود، چپ­ ها به تحریکات می­ پرداختند و غرب ­هم در کشورهای وابسته به شوروی اخلال می­ کرد. بنابراین، کشورهای جهان سوم همیشه با یک تضاد و درگیری داخلی روبه­ رو بودند. در کشور ما هم که یک کشور وابسته به غرب بودیم، چپ­ ها و غالب روشنفکران که متاثر از چپ بودند، کاری جز تحریک نداشتند و در این مسیر از هر عقده و حساسیتی بهره می­ گرفتند. از محرومیّت و فقر اقتصادی گرفته، تا تبعیض­ های اجتماعی و مشکلات محلی و حتی قومیّت و زبان، این تحریکات، عملا آثار و نتایج زیر را در پی داشتند:

1-تمرکز افراطی بر مرز موافق و مخالف. انسان موجودی است که به صورت فردی و جمعی همیشه در معرض تحوّل و تغییر است. هر خوبی امکان بد شدن دارد، چنان­که هر بدی هم ممکن است، روزی خوب گردد، اما نگرش افراطی چپی­ ها به آسانی میان انسان­ها مرز تعیین کرده، گروه و قشری را به طور مطلق می­ پذیرفت و گروه و قشر دیگری را رد می­ کرد. اولی را سراپا خیر و صلاح می­ دانست و دومی را یکسره تباهی و فساد، به گونه­ ای که حتی حق حیات را هم از او سلب می­ کرد. نه اولی را ممکن الفساد می­ پنداشت و نه دومی را شایسته­ تحوّل و هدایت. در این نگرش تند و بی­ منطق، مخالفان به هیچ نسبت از صلاح و نیکی بهره نداشتند، چنان­که خودی­ها مطلقا خوب بودند و اثری از کژی و بدی در آن­ها نبود.

2-­تاکید افراطی بر نقش انقلاب؛ چپی­ ها با  این تقسیم جزمی، طبعا تنها چاره­ کار را در غلبه­ گروه خودی بر گروه مقابل دانسته، تنها راه رهایی را در قلع و قمع مخالفان می­ دیدند و انقلاب یعنی همین، یعنی پیروزی و تهاجم نیکان بر بدان که درمان همه­ دردها و منشا همه­ نیکی­ ها بود. این تصفیه­ بی­ امان انقلابی، از بگیر و ببندهای بی­ رحمانه گرفته تا گزینش ناعادلانه برای احراز مشاغل و برخورداری از امتیازات ادامه می­ یافت.

3-­ایجاد نفرت کور و بی­ بند و بار؛ برای عینی کردن این تقسیم عملا به ایجاد نفرت و کینه در دل جوانان پرداخته، درون مردم را از صفا و مهربانی تهی می­ کردند. ما این ایجاد نفرت را در نوشته­ ها و سخنرانی­ های چپی­ ها همه جا آشکارا مشاهده می­ کنیم.

4-ایجاد خشونت؛ با این فکر و فرهنگ عملا درمان همه­ دردهای جامعه در به کار بردن خشونت بود و تا توانستند در تلقین و تعلیم خشونت کوشیدند. حتی پس از پیروزی هم، تدبیر جامعه را نادیده گرفته، تنها متوجه انتقاد بودند. اینان بدون کوچک­ترین پیروی از عقل و منطق با عنوان­های کلّی گوناگون از جمله وابستگی به رژیم گذشته، حتی رفتگر و سرباز را هم از تحقیر و انتقام معاف نمی­ کردند.

این موانع و مشکلات به علاوه­ مسائلی از قبیل محرومیت اقشاری از جامعه، وجود اقلیت­های قومی و اختلافات مذهبی، کار را برای یکپارچه شدن مردم به عنوان یک ملّت در مسیر  پدید آوردن یک رابطه­ دولت- ملّت دشوار می­ سازد.

اپوزیسیون عملا از این زمینه­ ها جدا نشده، تحصیل­کرده­ ها به علّت نداشتن یک بنیاد فکری نیرومند تا کنون نتوانسته­ اند از جریان اسفبار جامعه­ تسخیری فاصله گرفته، به هدایت و راهنمایی مردم بپردازند.

متاسفانه تحصیل­کرده­ ها و مدّعیان روشنفکری، جز در موارد بسیار نادر و ناچیز، آتش بیار این معرکه­ جاهلانه بوده، عملا در اردوهای رقیب ذوب شده، نه تنها توان مقابله با غوغا سالاری قدرت طلبان جامعه­ تسخیری را نداشته­ اند، بلکه خود مانند ابزاری در دست آنان قراگرفته، بر شدّت غوغا افزوده­ اند. ایجاد نفرت، تولید و پخش شایعه، تحلیل­های غیرمنطقی و وعده­ های رویایی را بیش­تر همین تحصیل­کرده­ ها طراحی و هدایت کرده­ اند.

کد خبر 2042799

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha