به گزارش خبرگزاری مهر، ازدواج به دليل ارضاي نياز جنسي و ارضاي غريزه بقاي نسل منجر به بچه دار شدن خواهد شد. بعد از بچه دار شدن نكته مهم اين است كه زن بعد از اين مادر، و شوهر بعد از اين پدر خواهد شد و بايد در نقش ها و نيز مسئوليت هاي خود تجديد نظر كنند.
والدين از ورود نوزاد به خانواده اضطراب دارند و آگاهانه يا ناخود آگاه از ورود اين فرد جديد به خانواده و تاثير آن بر روابط خانواده مردد هستند. زن و شوهري كه تاكنون عادت كرده اند فقط نيازهاي يكديگر را بر آورده كنند اكنون بايد به نيازهاي كودك در حال رشد هم به شكلي ويژه توجه كنند. در شرايط مطلوب تصميم گيري براي فرزند دار شدن بايد با توافق هر دو شريك زندگي انجام گيرد. آگاهي از اين كه پدر يا مادر شدن به عنوان وسيله اي براي دستيابي به صميميت در يك ازدواج پر تعارض و پر استرس است در هر صورت مشكل خواهد بود.
زناني كه از نظر رواني سالم هستند، بارداري را نوعي شكوفايي و خلاقيت مي دانند كه نيازي بنيادي را بر آورده مي سازد و براي زنان هويتي مستقل پديد مي آورد. گاه نيز ممكن است زن را دچار كمبود احساس اعتماد به نفس و تخيلات و ترس هاي ناخودآگاه بكند. حاملگي بسياري از روابط زوجين و رفت و آمد ما را با دوستانمان محدود مي كند و مخارج نسبتا سنگيني نظير مخارج خريد پوشك، شير، لباس و ساير وسايل را به اقتصاد خانواده تحميل مي كند. پس هر دو بايد آمادگي جسمي، رواني و اقتصادي براي فرزنددار شدن را داشته باشيم وشايد بنا به دلايلي زن و شوهر زمان مساعد را خود تعيين مي كنند.
پس توافق بر سر بچه دار شدن به عوامل متعدد فوق بستگي دارد و ضمن در نظر گرفتن سن به خصوص سن زنان كه نقش حاملگي و نقص هاي ژنتيكي به سن آنان نيز وابسته است به نظر مي رسد كه زايمان هاي پس از سي و دو سالگي در زنان و گذشت هر يك سال، ميزان و درصد نواقص جنيني را افزايش مي دهد.بهترين زمان تولد كودك در محدوده سه سال پس از ازدواج و در بين 27 تا 32 سالگي تعيين شده است.
به دليل اين كه زدواج براي ارضاي نياز هاي جنسي و غريزه بقاي نسل است، معمولا ازدواج به حاملگي زن منجر خواهد شد. گروهي با تفكر صاحب فرزند مي شوند، عده اي بدون تفكر قبلي داراي فرزند مي شوند و گروهي از فرزندان ناخواسته هستند؛ يعني در زمان و محدوده اي حاملگي پيش مي آيد كه زن و شوهر در مقطع مناسبي چه از نظر مالي و چه عاطفي، قرار ندارند و بالاخره مرد يا زن يا هر دوگاه به دليلي نمي خواهند فرزند داشته باشند؛ چون فكر مي كنند فرزندي كه به دنيا خواهند آورد در آينده احتياج به تحصيل، كار، مسكن و ساير نيازهاي رفاهي دارد كه ممكن نيست بدون دغدغه و آرامش خاطر فراهم شود.
انسان به هرحال یک دوره مشخص "مولد بودن" دارد و مولد بودن صرفا آموزش و پرورش فرزندان نيست؛ بلكه توجه حمايتگرانه به نسل بعدی است و سازندگي و خلاقيت را در بر مي گيرد. در اين مرحله افراد دیگر به فرد نياز دارند و فرد ضمن نقش ارشد بودن و مسئوليت داشتن، دانش و مهارت هاي خود را به خانواده و نسل هاي بعد منتفل مي كند. وقتي فرد نمي تواند يك مولد واقعي باشد، به درگيري كاذب در كار كردن رضايت مي دهد. اغلب اين افراد توجه خود را به جنبه هاي فني نقش خود را محدود مي كنند و از قبول مسئوليت هاي بزرگتر براي سازمان دادن يا حرفه خود اجتناب مي كنند. عدم توفيق در مولد بودن ممكن است سبب بي حاصلي شديد شخص شود كه اين امر مي تواند فرد را به طرف مواد مخدر،الكل و خيانت هاي عشقي سوق دهد.
در مرحله بعد از مولد بودن مرحله آخر زندگی قرار دارد که فرد ديگر توان و انرژي جواني و ميانسالي را ندارد و چون زماني كه از زندگي اش باقيمانده كوتاه تر از آن است كه بتواند زندگي جديدي را شروع كند و گرفتار درد ها و معلوليت ها هم می شود نياز به رسيدگي ويژه اي دارد كه فقط توسط "فرزندان و نوه ها" امكان پذير است.
نظر شما