به گزارش خبرگزاری مهر، يكي از جنبه هاي رشد و تكامل انسان رشد اخلاقي است؛ اخلاق ريشه در فطرت آدمي دارد، دستگاه ادراكي بشر به گونه اي آفريده شده كه در برابر خير و نيكي تمايل قلبي نشان مي دهد و در برابر شر و بدي از خود اكراه نشان مي دهد. بايد فطرت را زنده نگه داشت تا جلوي نابساماني را بگيرد.
با شروع پديده بلوغ و آغاز سنين نوجواني انسان به مرحله اي پيشرفته از تفكر دست مي يابد كه او را از دوران كودكي جدا مي كند، تفكري كه از محدوده محسوسات و امور عيني فراتر رفته و قابليت انتزاعي پيدا مي كند و همزمان با رشد تفكر انتزاعي،رشد اخلاقي نيز گسترش مي يابد وتوجه به مذهب و دين نيز معطوف مي گردد.
بخشي از تحقيقات در زمينه رشد اخلاقي،مربوط به مراحل شكل گيري و رشد ديني مي باشد. نوجواني آغاز توجه به ارزشها و ضد ارزشها است، نوجوان درصدد شناخت و تثبيت هويت خود مي باشد و بخشي از سوالاتش اين است كه خصوصيات اخلاقي، ارزشي و ديني من كدام است؟ هنگامي كه جواب اين سوال را به دست آورد، احساس هويت و شخصيت مي كند.
در بررسي ديدگاههاي صاحب نظران علم روان شناسي اعم از مسلمان و غير مسلما ن نكاتي وجود دارد كه تكيه بر امور زير دارد.
الف)تكيه بر اينكه نوجوان نيازمند به فهم فلسفه زندگي است و توجه او به سوي اتخاذ دين و مذهب معطوف مي گردد.
ب) توجه به ارزش ها و شكل گيري مفاهيم ارزشي و تمايل به فضيلت و خيرخواهي از سن نوجواني آغاز مي گردد.
كودك خردسال با سوال هاي بيشماري دست به گريبان است و درباره ماهيت جهان انديشه هاي نارسايي دارد ولي تنها در دوره نوجواني است كه او به يك نظر پابرجا و استوار درباره معني و مفهوم حيات معتقد مي شود. سوال هايي كه براي نوجوان مطرح است بيشتر مربوط به حقيقت، مذهب و كمال مطلوب است.
در حقيقت نوجوان در اين دوره به بازنگري معتقدات و باورهايش مي پردازد و آنها را مورد بررسي و نقد قرار مي دهد. اعتقادات او در دوران كودكي جنبه تقليدي داشت و از اعتقادات والدين نشات مي گرفت، لكن نوجوان مصمم است تا نظامي از معتقدات و باورها را از نو براي خويش به وجود آورد و تكيه گاه زندگي اش قرار دهد.
فهميدن فلسفه زندگي و متكي بودن به تشكيلات مذهبي كه به انسان پاسخ مي دهد:آغاز و انجام هستي چگونه است، و در چگونه جهان زندگي مي كند و معنا و مفهوم زندگي چيست؟ به انسان امنيت و آرامش خاطر مي بخشد.
در سالهاي بعد از بلوغ خيلي از پسرها و دختر ها داشتن نوعي فلسفه زندگي را براي خود ضروري مي يابند، ممكن است اين امر كم و بيش ناخود آگاهانه باشد اما در اكثر موارد بچه ها ديگر پذيراي كوركورانه عقايد يا شق ديگرش بي عقيدگي والدين و اطرافيان خود نيستند،وقتي بچه ها براي اولين بار به دنياي اطراف خود مي نگرند و مي كوشند خود را ارزيابي كنند احساس مي كنند درباره طبيعت و معني وجود انسان و حتي خود نيازمند پاسخ به پرسش هايي هستند.
امنيت خاطر در گرو پذيرش مذهب حاصل مي شود. بعضي از جوانان به زمينه سخت و مسلط مذهبي چون چارچوب شخصيت خود احساس نياز مي كنند،اين كار و اين احساس حس مسئوليت آنها را كمتر مي كند و زندگي را خيلي ايمن تر مي سازد.
نوجوان مايل است كه از نظر معرفت و شناخت،خلا موجود در زندگي اش را پر كند. يك فلسفه ارضا كننده يا يك دست عقايد متقن به او از نظر رواني، امنيت و آرامش فكري مي دهد. شواهد موجود نشان مي دهد كه در دوره نوجواني مسائل مربوط به مذهب، احيانا تغيير دادن آن و همچنين فعاليت هاي اصلي سياسي به اوج قدرت مي رسد.
نوجوانان در صدد دستيابي به يك كليت و فلسفه جامع براي پاسخگويي به نياز هاي روحي و فكري شان مي باشند. زمينه هاي خانوادگي و تربيتي اين امكان را براي آنان فراهم مي نمايد و در غير اين صورت، دچار خلا روحي عميق خواهند شد و احساس بي هويتي و سردرگمي مي كنند.
نوجوانان و جوانان همواره در تلاش براي رفع نياز هاي خود هستند؛ نياز به احترام و محبت، نياز به تعلق داشتن به گروه، نياز به فلسفه سالم و مثبت براي زيستن و رسيدن به امنيت و آرامش. بنابراين به ديگران احترام مي گذارند تا مورد احترام واقع شوند و به گروه مي پيوندند تا احساس بزرگي، شخصيت و تعلق داشتن بكنند، به همين علت جذب نيروها و احزاب سياسي،مذهبي و.... مي شوند. در صورت خلا اعتقادي به گرايشهاي مبتذل فرهنگي و اخلاقي روي مي آورند.
در سايه شك در مذهب و تعاليم آن جوانان دچار سرگشتگي مي شوند. ذهن جوان را بايد از استدلال هاي درست و صحيح اشباع نمود و مشكل آنان را به گونه اي حل نمود كه دچار ويراني در فكر و انديشه نشوند. بي اعتنايي به سرنوشت و برنامه هاي زندگي، آنان را بي بندوبار مي كند. دليل شكست نظام تربيتي در سطح بين الملل اين است كه براي جنبه هاي مذهبي و انساني و در تعليم جنبه هاي ايدئولوژي صحيح دچار غفلت شده اند و در نتيجه به راه و رسمي كشيده اند كه حاصل آن سقوط است.
گاهي نوجوانان كه سعي دارند حقايق را شخصا از راه تفكر كشف كنند نسبت به مسائل ديني شك مي كنند و در برخي موارد اگر خانواده متعصب باشد از اينكه در مورد مسائل ديني با خانواده بحث كنند، مي ترسند و چون نمي توانند مساله را براي خود حل كنند و هنوز شك در آنان وجود دارد ممكن است دچار احساس گناه شوند... خانواده و مدرسه بايد فرصت تفكر را به نوجوان داده و راهنمايي دوستانه و منطقي را به او منتقل كنند.
اگر در خلال نوجوانی، مسموميت فكري براي فرد به وجود آيد تا ساليان دراز و بلكه تا پايان عمر اثر دارد، جريانات و پيشامدهاي روزانه براي او تجربيات ساده و مقدماتي است كه كم كم به شكل عقايد در ضمير او حك مي شوند، لذا بايد در آموزش مسائل عقيدتي و تربيتي اين دوران تلاش مورد نياز بنماييم.
نظر شما