به گزارش خبرگزاری مهر، در ارتباط با "ناسازگاری" باید گفت که كليه ويژگي هاي ناسازگارانه همسران، ثابت و پايدار و ذاتي نيست، بلكه اكثرا اكتسابي است. اغلب اين رفتارها بر اثر مشاهده ياد گرفته شده و گاهي نيز به واسطه ي نبودن آموزش، به طور خود به خود در فرد شكل مي گيرد. شخص همان گونه كه چنين رفتارهاي مخرب و آسيب زننده اي را ياد گرفته، همين طور هم مي تواند ياد بگيرد كه رفتارهاي سالم تر و سازنده اي را جانشين آنها نمايد.
یکی راه اصلاح ناسازگاری آن است كه از به كار بردن كلمات، القاب و عناويني هم چون بيمار، رواني و ناسارگار در مورد همسر خودداري شود. چنانچه در مواردي نيز با ناسازگاري همسر مواجه شديم، بايد فقط در ارتباط با همان رفتار و مشكل به وجود آمده صحبت نمود. ولي از كلمات و القاب فوق، حتي اگر همسري چنين ويژگي هايي را دارا باشد، بايستي خودداري كرد، زيرا كاربرد چنين كلمات و عناويني آسيب موجود را بدتر و اوضاع و شرايط ارتباطي ميان همسران را حادتر از پيش مي نمايد.
به عنوان مثال، چنانچه همسر ناسازگار بيش از اندازه وابسته به والدينش است و اجازه مي دهد كه آنها در زندگي شخصي اش مداخله نمايند، نبايستي به همسر گفت كه"تو مثل يك بچه هنوز به نحوي بيمارگونه وابسته به پدر و مادر و خانواده ات هستي" بلكه مي توان از عبارت هاي كلي تر در همان موضوع مورد بحث استفاده نمود. اتكاي بيش از حد والدين و دخالت دادن آنها در زمينه ها و اموري كه توسط خودمان و يا با كمك يك متخصص قابل برطرف شدن است،غير از گسترده نمودن و به بيراهه كشاندن مشكلات خودمان و آنها، پيامد ديگري در بر ندارد.
حتي الا مكان بايد سعي شود از كاربرد كلماتي كه بار عاطفي خاص و گاهي بار منفي داشته و احساس هايي توام با حقارت و بيماري از آن استنباط مي شود، خودداري شود. زيرا چنين افرادي به اندازه كافي آسيب خورده اند و با به كار بردن كلمات و عناويني كه بار منفي دارند، نبايستي آسيب بيشتري به آنها وارد نمود.
ناسازگار بودن يك همسر نيز امري ثابت نيست. حتي گاهي اوقات سالم ترين افراد، گرايش هايي از رفتارهاي ناسازگارانه در زندگي مشترك پيدامي كنند. يا گاهي اوقات تحت تاثير فشارهاي خاصي درزندگي دچار ناهماهنگي و ناسازگاري در رفتارشان نسبت به خانواده و همسر مي شوند. ولي نكته مهم مقدار و شدت اين رفتارها است كه نقش تعيين كننده در تشخيص آسيب و بيمار گونه بودن آنها دارد. بنابراين همسري را كه هر از چندي رفتاري آسيب خورده از خود نشان مي دهد، جزو همسران ناسازگار محسوب نمودن،عمل چندان صحيحي نخواهد بود.
تشخيص سالم يا ناسالم بودن افراد از نظر رفتاري را بايستي به افراد واجد صلاحيت واگذار نمود. افرادي كه تحصيلات دانشگاهي مرتبط، تجربه و تخصص كافي دارند و مي توانند در تشخيص رفتار سالم و ناسالم و يا بيمار و غير بيمار بودن فرد اظهار نظر نمايند.
باید یادآور شد که با وجود بد ذات و بد طينت نبودن همسر ناسازگار و با وجود اين كه فردي آسيب خورده است و در واقع او قرباني فقر آموزش، فقر الگوي مناسب و سالم رفتاري و از طرفي ديگر او فردي مستضعف و قرباني فقر توانايي هاي شناختي و رفتاري خود شده است، چنانچه اقدامي توسط وي با همسر جهت تغيير رفتار انجام نشود و ساليان و دهه هايي از چنين رفتار هايي بگذرد، اين رفتارهاي ناسازگارانه و بيمار گونه جزيي از ذات و سرشت وي مي شود كه نه تنها تغيير، بهبود و درمان آن كار چندان راحتي نخواهد بود. بلكه گاهي غير قابل تغيير شده و راه بازگشت و تغييري براي آنها وجود نخواهد داشت و يك عمر خود شخص، همسر و فرزندان و افرادي كه با وي در تماس و ارتباط هستند،آسيب ديده و آزار خواهند كشيد و از ماهيت انساني خويش خارج خواهند شد.
نظر شما