پیام‌نما

فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ * * * پس همان گونه که فرمان یافته ای ایستادگی کن؛ و نیز آنان که همراهت به سوی خدا روی آورده اند [ایستادگی کنند] و سرکشی مکنید که او به آنچه انجام می دهید، بیناست. * * * پايدارى كن آن‌چنان ‌كه خدا / داد فرمان ترا و تائب را

۲۶ تیر ۱۳۸۴، ۱۴:۵۹

نگاهي به اجراي قطعه هاي نمايشي از كشور ارمنستان

بدن هاي شاعرانه ، فراتر از كلام

بدن هاي شاعرانه ، فراتر از كلام

خبرگزاري "مهر": سالن قشقايي مجموعه تئاتر شهر، در بعدازظهر بيست و پنجم تيرماه 84، پذيراي اجرايي از كشور ارمنستان بود كه در دومين جشنواره تئاتر معلولين به نمايش درآمد. اين اجرا كه به كارگرداني رابرت تساتوريان (Robert Tsaturyan) روي صحنه آمده است، كاري است با هشت بازيگر ناشنوا كه همگي عضو تئاتر كمدي - پانتوميم "اوالسيس" (Ovasis) هستند.

ازآنجا كه هرهشت بازيگر اين گروه ناشنواهستند، اگرقرار مي بود كه گروه تصميم به توليد يك اجراي نمايشي بگيرد، لاجرم بايد ديالوگ را ازكار حذف مي كرد، دراين ميانه نيز"پانتوميم " اصلح ترين انتخاب، به نظرمي رسد، ازسوي ديگربايد درنظرداشت كه كشورارمنستان سنت ديرپايي درحوزه نمايش هاي پانتوميم دوره گرد دارد.

اين اجرا ازشش اپيزود جدا ازهم تشكيل شده است كه يك مفهوم "تماتيك" همه عناصر مركزي آن ها را به هم مربوط مي سازد و آن چيزي نيست به جز:"عشق "،"محبت " و"دوستي "

درايپزود نخست كه "نابينايان" (Blinds) نام دارد، سه مرد كور درمسيري قدم مي زنند. مرد درشت هيكلي ازراه مي رسد. اوكه دريافته است اين سه تن نابينا هستند، سكه اي را درمسيرراه آنان پرتاب مي كند، هرسه نفرخم مي شوند تا اين سكه را تصاحب كنند، اما مرد تنومند سكه را اززمين مي ربايد .

اين ماجرا چند بارديگر نيزتكرار مي شود كه ناگهان هرسه مرد نابينا، پي به نيرنگ ودسيسه او مي برند و با يكديگر دست دوستي مي دهند و اورا نابود مي سازند، دراينجا، ضمن اينكه "قم" مركزي اين قطعه ، دوستي است ، مفاهيم سياسي نيزدراثرگنجانيده مي شود . سه مرد نابينا را بگيريد نشانه اي ازملت هاي كوردل ، ناآگاه و ناكارآزموده اي كه حريم مملكت خود را به روي مستكبرين مي گشايند ، مرد تنومند هم نشانه دولت هاي استعمارگر و استثمارگر است و سكه نيزعلامتي است از زر و مال اندوزي. بنابرهمين تفسيراست كه آن گاه كه اين سه تن به آگاهي وروشن دلي مي رسند، كارمرد گنده را زارمي كنند و آب در هاون او مي ريزند .

در اپيزود دوم كه "وزنه بردار" (Weigh Liftert) نام دارد، ورزشكاري به ميدان مي آيد تا وزنه اي را بر سر برد. چند مرتبه تلاش مي كند، اما به انحاي مختلف ناموفق است تا اينكه با فرد ديگري آشنا مي شود و در سايه اين دوستي، به اعتماد به نفس كافي دست مي يابد . او وزنه را بالاي سرمي برد كه هيچ؛ چندين دور نيز آن را روي سر مي گرداند .

دراپيزود سوم كه " باسيلوس خندان "(Laugh Bacillus ) نام دارد، جوانك خوش لباسي وارد پاركي مي شود كه چند صندلي دركنارهم درگوشه اي ازآن قرارداده شده اند. او با وسواس تمام ، يكي ازصندلي ها را تميزمي كند ، دستمالي روي آن پهن مي كند وشاخه گلي را دردست مي گيرد وروي صندلي كناري آن به انتظارمي نشينند . چندين كاراكتر گوناگون ازراه مي رسند ، ازپيرزن گرفته تا مردان ونوجوانان رهگذر وهمگي قصد نشستن روي صندلي را دارند كه با برخورد شديد جوانك روبرو مي شوند. پس ازتكرار مشاجرات بسيار، جوانك به خواب مي رود. چون برمي خيزد، همگي رفته اند و هيچكس نيامده است، او گل را روي صندلي مي گذارد و مي رود. اين اپيزود مفهوم "انتظار" را طرح مي كند و حال وهواي كمدي تندي را به صحنه مي دهد .

اپيزود چهارم با نام " پروانه گيران " (Butterfly Catchers) نقطه عطفي است درميان اين شش تكه. سه تن وارد باغي مي شوند تا به شكارپروانه بپردازند. هريك به فراخور، ابرازي را برگزيده است ، نفراول تور پروانه گيري ، نفردوم  يك راكت تنيس ، نفرسوم يك پتك بزرگ.  اين هرسه، در يك كمدي بزن بكوب، برسر و كله يكديگرمي كوبند و درنهايت به صلح وآشتي مي رسند. ابزارهاي خود را رها مي كنند و به گفت وگو مي پردازند. دو فرشته به پاداش اين مهر ورزي به آنها، تعداد بي شماري پروانه عطا مي كنند. اين هرسه تن نيز، به جاي شكار آنها به بازي با آنها مي پردازند.

اپيزود پنجم كه "توپ من" (My Bau) نام دارد، درمذمت خود بيني است. نوجواني با توپ كوچكش مشغول بازي است. نفردوم وارد مي شود و مي خواهد تا با اوهم بازي شود. او امتناع مي ورزد، پس نفردوم مي رود و با توپ بزرگتري وارد مي شود. چرا كه گفته اند:" دست بالاي دست بسياراست ". اين روند تا نفرچهارم هم ادامه پيدامي كند و اوهم توپ بسياربزرگي را به صحنه مي آورد. درنهايت هرچهارنفر، توپ هاي خود را، به نشانه نخوت وخودبيني ، به خارج - ميان تماشاگران - پرتاب مي كنند و به دوستي با هم تن مي دهند.

اپيزود ششم نيز كه "گروه ويژه " (Special  Troop ) نام دارد، ماجراي تمرينات يك روز در يك پادگان آموزش نيروهاي ويژه را نشان مي دهد .

اين ماجرا ازتكنيك و مهارت هاي بازيگري و به خصوص پانتوميم به خوبي بهره برده است و از منظرتكنيكي،  درسطح بالايي قرارمي گيرد. تيپ سازي هاي معمول شل چاق و خپل باريك و بلند و يا مثلا پرجست وخيز، به خصوص درسه اپيزود آخربه چشم مي خورد.

طراحي لباس وانتخاب موسيقي نيز، درتنوع فضاهاي ديداري وشنيداري بسيارموثرند. هرچند كه ازكليشه ها پيروي مي كنند . شلواركوتاه ، جيب هاي رنگي ، بند شلوار، جوراب راه راه وازاين قبيل نشانگرهمين كليشه ها هستند .

اجراي بخش هايي نيز به شكل "ميان پرده " دارد كه به نظرمي رسد، براي اجرا درايران طراحي شده اند. درابتدا وانتهاي هراپيزود يكي ازبازيگران آن اپيزود درزيريك نورموضعي پرده اي را روبه تماشاگران نگه مي دارد كه روي آن نام آن اپيزود به فارسي نقش شده است .

اين اجرا و برخي ازاجراهاي وطني مثل " مترسك " به كارگرداني " مريم گيلاسيان " نشان مي دهند كه توان بالقوه تئاترمعلولين تا چه حد فراگير و درخورتوجه است و بي نياز ازهرگونه ترحمي، نيازمند برنامه ريزي است تا شكوفا شود .

بسياري ازاين معلولين، توانايي هماوردي با بازيگران سالم را از حيث تكنيك و مهارت دارا هستند. شايد برگزاري چنين جشنواره هايي بتوانند توجه خاص مسوولين را به خود جلب نمايند كه بدون شك يكي ازاهداف جشنواره هم هست .

"مسعود نجفي"

کد خبر 207224

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha