به گزارش گروه دفاع مقدس خبرگزاري مهر در ادامه مجموعه اخبار «معضلات و مشكلات ايثارگران در آيينه رسانهها» اينبار نيز مطلبي از روزنامه قدس منتشر ميشود . اين روزنامه در صفحه عشقستان مورخ پنجشنبه بيست وسوم تيرماه سال جاري گفتگويي را با جانباز 70%شيميايي محمد ذاكري نسب با عنوان «اين درد بي نشان... » منتشر كرد. متن اين گفتگو به شرح ذيل است :
وقتي آدرس منزل آقاي ذاكري نسب را به من دادند فهميدم يكي از هم محله ايها هستند. البته هم محله اي كه من نديده بودمشان اما هميشه از جلو منزلشان رد مي شدم، در حالي كه نمي دانستم در آن خانه يك جانباز شيميايي زندگي مي كند.
اولين قرار مصاحبه به خاطر اينكه آقاي ذاكري نسب امتحان كنكور داشتند لغو شد و دومين قرار مصاحبه صبح روز بعد در منزل ايشان انجام شد.
محمد ذاكري نسب اولين جانباز شيميايي بود كه من با او مصاحبه مي كردم ، او سال 1344 در سبزوار متولد شده و در سال سوم دبيرستان به خاطر كمبود امكانات تحصيلي براي ادامه تحصيل به تهران مي آيد؛ وقتي سال سوم را به پايان مي رساند با توجه به اينكه جنگ شروع شده بود به جبهه مي رود بعد از سه ماه حضور در جبهه به تهران بر مي گردد و براي سال چهارم متوسطه ثبت نام مي كند و بعد از چند ماه تحصيل براي شركت در عمليات والفجر به عنوان نيروي دوره ديده بسيجي به جبهه اعزام مي شود.او زمان امتحانات دوباره به تهران بر مي گردد و درامتحانات قبول مي شود و در همان سال يعني سال 1362 به استخدام نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي در مي آيد واز اين به بعد به عنوان يك ارتشي عازم جبهه ها مي شود.
چه انگيزه اي باعث شد كه براي اولين بار در 17 سالگي به جبهه برويد؟
وقتي عشق در هر كاري وجود داشته باشد تمام مشكلات آسان مي شود، اگر 10 بارديگر هم زمان به عقب برگردد باز هم به جبهه مي روم، حتي اگر باز هم جانباز شيميايي شوم. |
با آن سن و سال از مرگ و شهادت نمي ترسيديد؟
جمله معروفي از ابوعلي سينا هميشه نقل مي شود كه معتقد است عشق ابزاري است براي شناخت خدا، و اگر اين عشق نباشد انسان در شناخت خدا نمي تواند به كمال برسد، اين جمله و اعتقاد ابوعلي سينا را مي شود به همه چيز نسبت داد ؛ براي هر كاري بايد عشق وجود داشته باشد چون عشق باعث مي شود قدم ها ثابت و تحمل سختي ها آسان شود. اگر اين اعتقاد وجود داشته باشد ، ترس ديگر معني ندارد. ايمان و عشق مقابل هراس و ترس مي ايستد و به انسان جسارت مي دهد و او را به مرحله اي مي رساند كه آدم تصورش را نمي كند.
قبل از رقتن به جبهه چه تصوري از جبهه و جنگ داشتيد و وقتي به جبهه رفتيد آن تصور چه تغييري كرد؟
اين تصور از جنگ درذهن من بود، كساني كه دلاورتر هستند يا تجربه بيشتر و قدرت خاصي دارند اين افراد به جنگ مي روند. اما وقتي به عنوان بسيجي به جبهه اعزام شدم، با چشم خودم ديدم با ايمان مي شود جنگيد و وقتي تجهيزات جنگي در كنار ايمان قرار بگيرد به تركيب خوبي خواهد رسيد. به نظر من تجهيزات به تنهايي و بدون انگيزه جواب نمي دهد، وقتي به جبهه رفتم فهميدم با ايمان مي شود بر كمبودها غلبه كرد ، با ايمان مي شود برترس ها، بر گرسنگي ها ، تشنگي ها و همه نداشتن ها غلبه كرد و ادامه داد و پيروز شد.
آقاي ذاكري دركدام عمليات و چطور شيميايي شديد؟
در سال 64 وقتي درجزيره مجنون بودم، منطقه ما توسط هواپيماهاي دشمن بمباران شيميايي شد ، بمب در چند متري ما فرود آمد ، 22 نفراز دوستانمان شهيد شدند و بقيه شيميايي شديم.
اولين بار بود كه نيروي دشمن از سلاح شيميايي استفاده مي كرد؟
نه قبل از اين در سال 62 در عمليات خيبر از اين بمب استفاده كرده بودند، اما با توجه به اينكه بمب شيميايي از سلاحهاي ممنوعه است ما فكر نمي كرديم دوباره دشمن از اين سلاح استفاده كند. اما متاسفانه دشمن هرجا در مقابل نيروهاي ما احساس ناتواني مي كرد از اين سلاحها استفاده مي كرد؛ جزيره مجنون هواي گرمي دارد كه امكان استفاده هميشگي از ماسك نيست و با توجه به اين كه ما در سنگر كارهاي روزانه را انجام مي داديم حمله آنها ما را غافلگير كرد.
شما با سلاح شيميايي و چگونگي مقابله با آن آشنايي داشتيد؟
من زماني كه در دانشكده مخابرات بودم چند واحدي را در مورد سلاحهاي شيميايي گذرانده بودم و به خاطر اين آشنايي هم همراهم آمپول آتروپين داشتم بعد از چند تنفس ماسك را زدم و دو آمپول آتروپين را هم استفاده كردم، حتي وقتي براي مداوا به آلمان و اتريش رفتم پرفسورها گفتند علت زنده ماندن من استفاده از همان آمپول ها بوده است.
چه قسمتهايي از بدنتان شيميايي شد؟
شدت جراحت زياد بود ، بدن من كاملا سوخته بود ، تاول هاي شديدي داشتم ، بعد از مجروح شدن مرا به بيمارستان تختي اهواز منتقل كردند و روز بعد به بيمارستان شهيد لبافي نژاد تهران منتقل شدم.
اشاره كرديد كه براي درمان به خارج از كشور هم رفته ايد؟
مديران ما به راحتي مي توانند با حذف بعضي هزينه هايي كه اصلا لازم نيست، بيماران شيميايي را به راحتي درمان كنند. اما متاسفانه بعضي وقت ها مي بينيم آنها حتي از كمك هاي معنوي هم دريغ مي كنند.مگر يك عيادت و يا اختصاص يك پزشك براي كنترل بيماري جانباز شيميايي چقدر هزينه دارد؟ مگر دلجويي از يك جانباز چقدر هزينه دارد كه آن را دريغ مي كنند؟ |
نتايج اين درمانها براي شما مثبت بود؟
بله چون من قبل از سفر آخرم به آلمان از ناحيه تنفسي واقعا دچار مشكل شده بودم، اما وقتي براي درمان رفتم وضعيتم بهتر از سابق شد.
براي اعزام به خارج و به طور كلي مراحل درمان شما مشكلي وجود نداشت؟
چرا مدت زيادي طول كشيد تا با تصميم شوراي عالي مرا براي درمان به آلمان اعزام كنند. من بايد تاييد سه دكتر را در تهران مي گرفتم متاسفانه آنها براي ما اولويتي قايل نبودند، من براي اينكه تاييد اين سه دكتر را بگيرم سه ماه دود و دم تهران را تحمل كردم، دكترها يا نبودند ، يا مسافرت بودند و يا مريض داشتند. درحالي كه جانباز مريضي است كه وقت برايش ارزش دارد، لحظه ها ، عمر زندگي يك جانباز شيميايي را رقم مي زنند . به هر حال يك سال طول كشيد تا مراحل اداري اعزام من انجام شد.
الان غير از مساله تنفسي چه مشكلي داريد؟
ببينيد مهمترين مساله اي كه يك بيمار شيميايي با آن دست و پنجه نرم مي كند مساله تنفسي است. نارسايي ريه باعث مي شود اكسيژن كافي به بدن نرسد، بيمار شيميايي هميشه بايد تحت كنترل باشد تا كمبود اكسيژن به بقيه قسمتهاي بدن او آسيب نرساند، اما متاسفانه به خاطر نبود كنترل ، اعصاب عضلاني پاي چپ من قطع شده و گوش سمت چپ من هم شنوايي اش به 20 درصد رسيده است ، اين ضايعات و آسيبها روز بروز بيشتر هم مي شود ، كوچكترين مساله، بيماري يك جانباز شيميايي را تشديد مي كند ، دود سيگار ، هواي آلوده .درمان هر چيز هم به ريه و تنفس بر مي گردد، الان گوش من نياز به عمل دارد، اما چون نمي توانم بيهوش شوم و براي به هوش آمدن دچار مشكل مي شوم نمي توانم براي درمان گوشم اقدام بكنم.
از وسايل كمك پزشكي كه بنياد در اختيارتان قرار داده راضي هستيد؟
وسايل كمك پزشكي در اختيار ما قرار داده اند ، اما چون متاسفانه نيروهايي كه در بنياد مشغول به كارند وكساني كه اين تجهيزات را در اختيار ما قرار مي دهند، يك جانباز شيميايي را نمي شناسند درنتيجه از نيازهايشان هم خبر ندارند و آنچه را هم كه در اختيار جانباز مي گذارند بدون مطالعه و دانستن نيازهايشان است . مثلا به من يك كپسول اكسيژن دادند ، اما كسي نيست كه اين كپسول اكسيژن را وقتي خالي شد پر كند، به ما مي گويند خودتان كپسول را پر كنيد و فاكتورش را بياوريد در حالي كه در بنياد تهران اتاق و نيرويي است كه اين خدمات كپسول را تقبل كرده، مگر تعداد جانبازان شيميايي كه بيماري آنها شديد است چند نفرند كه به ما رسيدگي نمي كنند يا مثلا دستگاه " بخور" در اتاق يك جانباز هميشه بايد روشن باشد چون فقط بايد هواي مرطوب را تنفس كند اين دستگاهها مصرف برق و هزينه زيادي دارد، پرداخت اين هزينه واقعا براي جانبازان سخت است حتي از امكاناتي هم كه خاص جانبازان به وجود آمده ما را محروم مي كنند . يادم مي آيد پروژه اي درساري افتتاح شد. اين پروژه احداث 60 سوييت براي جانبازان بود اما تا به حال هيچ جانباز شيميايي از اين امكان استفاده نكرده من كه تا به حال سه بار خارج رفتم حتي يك بار به آن جا نرفتم . چه كسي از اين امكانات استفاده مي كند؟ درحالي كه هواي شمال هوايي مطلوب براي تنفس جانباز شيميايي است اما متاسفانه اصلا كسي توجه نمي كند.
مگر تعداد جانبازان شيميايي كه بيماري آنها شديد است چند نفرند كه به ما رسيدگي نمي كنند .
شما چه توقعاتي از بنياد جانبازان داريد؟
بگذاريد قبل از پاسخ به اين سوال به نكته اي اشاره كنم همه ما مي دانيم در زماني كه كشور ما نياز به حمايت مردم داشت، مردم براي كمك به سمت جبهه ها شتافتند و حالا كه نوبت صلح و آرامش نسبي دولت فرا رسيده اين مديران هستند كه بايد به كمك مردم بيايند.
تعداد جانبازان شيميايي كه دايم نياز به مراقبت دارند زياد نيست، بيماري اين تعداد كم هم به راحتي كنترل مي شود البته اگر بخواهند . وقتي فرزند يك خانواده مريض مي شود آن خانواده از هزينه هاي ديگر چشم پوشي مي كند تا هزينه درمان فرزندش را تقبل كند ، مديران ما هم به راحتي مي توانند با حذف بعضي هزينه هايي كه اصلا لازم نيست، بيماران شيميايي را به راحتي درمان كنند. اما متاسفانه بعضي وقت ها مي بينيم آنها حتي از كمك هاي معنوي هم دريغ مي كنند.مگر يك عيادت و يا اختصاص يك پزشك براي كنترل بيماري جانباز شيميايي چقدر هزينه دارد؟ مگر دلجويي از يك جانباز چقدر هزينه دارد كه آن را دريغ مي كنند؟ اين مساله دلجويي نه تنها روحيه جانباز و خانواده اش را تقويت مي كند حتي آينده كشور را بيمه مي كند. مردم اگر بدانند مديران به وضع جانبازان رسيدگي مي كنند اگر كشور نياز به مردم داشته باشد، مردم با جان و دل استقبال مي كنند.
تا به حال مردم از شما انتقاد كرده اند؟
بله خيلي اتفاق افتاده است به نظر من مردم نسبت به مشكلات جانبازان به خصوص شيميايي ها اطلاع كافي ندارند و به نظرم اين مساله نياز به تبليغ دارد. جانباز شيميايي نشاني از دردش ندارد.
اين قصه مثل قصه درخت تنومندي است كه بيماري از داخل ، آن درخت را از بين مي برد. وقتي درخت افتاد تازه همه متوجه واقعيت مي شوند، درحالي كه درخت از داخل رنج مي كشيده ، بعضي ها وقتي مي فهمند كه من جانباز 70 درصدي هستم فكر مي كنند بر اساس رابطه و مسائل ديگر اين درصد براي مجروحيتم تعيين شده بعضي وقتها در مكان هاي عمومي وقتي كسي سيگار مي كشد و من توصيه مي كنم سيگارش را خاموش كند فكر مي كند من صرفا از سيگار بدم مي آيد در حاليكه دود سيگار مرگ را به من نزديك مي كند.
آقاي ذاكري با اين مشكلاتي كه داريد اگر زمان به عقب برگردد باز هم حاضريد به جبهه برويد؟
همه ما مي دانيم در زماني كه كشور ما نياز به حمايت مردم داشت، مردم براي كمك به سمت جبهه ها شتافتند و حالا كه نوبت صلح و آرامش نسبي دولت فرا رسيده اين مديران هستند كه بايد به كمك مردم بيايند. |
اما مي دانيد جانباز كه فقط خودش به تنهايي نيست ، بلكه او بايد با تمام دردهايش خانواده اي را اداره كند، همسر و فرزندانش را . بچه اي كه او هم دوست دارد دست بابا را بگيرد و به تفريح برود. همه اين ها روحيه جانباز را كسل تر مي كند. بچه اي كه ميداند بابا هر لحظه امكان دارد نباشد و همسري كه مي داند مرگ در كمين شوهرش است ، انگار يك التهاب هميشه همراه اين خانواده است ، اما با اين حال باز هم براي هدفم حاضرهستم بجنگم.
به عنوان آخرين سوال بفرماييد تا به حال آروزيي داشته ايد كه جانباز بودنتان باعث شده به آن آرزو نرسيد؟
هميشه آرزو داشتم به زيارت خانه خدا و حرم امام حسين (ع) بروم، امام حسين (ع) همان كسي بود كه در سخت ترين شرايط و موقعيت ها به ياري رزمندگان ما شتافت.
هشت سال همه رزمندگان يا حسين گفتند، چند بار هم از بنياد درخواست كرديم كه جانبازان را با هزينه خودشان به خانه خدا ببريم وتنها كاري كه بنياد بايد انجام دهد اعزام يك تيم پزشكي همراه جانبازان است چون به هر حال جانبازان شيميايي بايد هميشه تحت كنترل باشند، اما متاسفانه هنوز به درخواست ما رسيدگي نشده است.
نظر شما