خبرگزاری مهر ـ گروه اجتماعی: عدم رسیدگی و مراقبت مناسب از یک بیمار نیازمند به مراقبتهای ویژه در بیمارستان توس تهران، موجب هاد شدن شرایط عمومی و درگذشت وی شد.
محسن وفایی، دارای مدرک مهندسی عمران از کانادا و یکی از رتبههای دو رقمی کنکور، از مهندسان شرکت توسعه سه مپنا بوده است که در طول سالهای فعالیت خود در عرصه مهندسی، ابتکارات جالبی از خود به جا گذاشته است. محاسبات پیچیده مهندسی و تطبیق آنها با آیات قرآن یکی از این کارهای ویژه بوده است. قرآن قدیمی و کهنهای که او دور آیات آن خط کشیده و آنها را به محاسبات ریاضی ارتباط داده، هماکنون توسط همسرش نگهداری میشود. وفایی که اواخر سال گذشته به دلیل بروز علائم بیماری به دکتر مراجعه کرده، با تشخیص پزشک مبنی بر ابتلا به سرطان خون پیشرفته، در بیمارستان توس تهران بستری میشود و پس از 45 روز بستری شدن در این بیمارستان، به دلیل عدم رسیدگی و درمان مناسب تیم پزشکی، دار فانی را وداع میگوید.
برادر این بیمار که به نمایندگی از خانواده وی با خبرنگار مهر گفتگو میکرد، میگوید: محسن سرطان خون از نوع ALL Tcell داشت ولی پزشکش هرگز با من و یا خود محسن از خصوصیات این نوع سرطان صحبتی نکرد و هرزمان که من از حال محسن و آینده درمان می پرسیدم می گفت بروید و دعا کنید. این نوع بیماری، یکی از انواع سخت سرطان خون است. اما حتی اگر قرار بود در نهایت محسن بمیرد، رفتار بد و عدم رسیدگی به او، مرگش را جلو انداخت. هنوز این سوال بزرگ در ذهم من پابرجاست که چرا نباید پزشک یک بیمار سرطانی، حداقل خود را ملزم به اطلاع رسانی کامل و صحیح به اطرافیان درجه یک بیمار بداند؟
وی گفت: من بعد از شنیدن خبر بیماری برادرم، خود را از خارج از کشور رساندم و همان روز رسیدنم، وقتی پزشک معالج محسن را دیدم و از درباره محسن پرسیدم، گفت: بیماری نسبتاً سختی است که انشاءالله با طی مراحل درمان بهبودی حاصل خواهد شد. محسن هم روحیه فوقالعاده بالایی داشت و گفت با سر به شکم بیماری حمله میکند. چون دکتر گفته جای نگرانی نیست و حتی اگر مراحل اولیه درمان جواب ندهد، با پیوند مغز استخوان، بعد از تعطیلات عید میتوانم به سر کار و زندگیام برگردم.
اما این ماجرا وجه دیگری هم دارد و طبق سخنان خانوادههای دور و نزدیک بیمار که روز آخر برای عیادت از او به بیمارستان رفته بودند، پرستاران علاوه بر اهمال در مراقبت از بیمار، برخورد بدی با اعضای نزدیک خانواده وی که به این وضع اعتراض کردند، داشتند. به طوری که تعدادی از نزدیکان بیمار، رفتار بد یکی از پرستاران را موجب استرس و شکلگیری اضطراب در آخرین ساعات عمر بیمار دانستند و معتقدند این پرستار، مرگ بیمار را نزدیکتر کرده است.
ادامه وقایع مربوط به این حادثه را از زبان برادر برادر بیمار درگذشته میخوانیم:
پیش از شروع مراحل شیمی درمانی، یک آنژیوکت قلبی به محسن وصل شد تا مواد شیمی درمانی مستقیماً وارد رگهای قلبی بشود تا دیگر از دستش رگ نگیرند. او خیلی خوشحال بود، غافل از اینکه در نهایت متاسفانه عفونت تدریجی همین آنژیوکت قلبی که هم پزشک خودش و هم پزشک قلب از تشخیص آن عاجز بودند، در وخامت حالش نقش بسزایی ایفا کرد. دقیقاً یادم هست که روز پنجم درمان بود که به این نتیجه رسیدم که این بیمارستان از شرایط مناسب درمانی برای بیماران سرطانی برخوردار نیست تیم پرستاری بسیار بد عمل می کرد و پرستاران سواد مکفی نداشتند. هرگز خنده های عصبی برادرم را زیر دست پرستاران بخش که برخی از آنها حتی از وصل کردن صحیح یک سرم عاجز بودند فراموش نمی کنم.
با شرایطی که بیمار ما داشت، باید در اتاق ایزوله معکوس، مخصوص بیماران سرطانی بستری میشد اما بیمارستان نه تنها اتاق ایزوله نداشت بلکه پرستاران از رعایت حداقل موازین بهداشتی همچون شستن و ضدعفونی دست، دستکش به دست کردن و حتی زدن ماسک امتناع می کردند. همین مسائل باعث وارد آمدن فشار و استرس زیاد به ما و بیمارمان شد. نوع بیماری اقتضاء میکرد که تیم پزشکی نهایت دقت را در عدم انتقال عفونت رعایت کنند که متاسفانه گویی هیچ آموزشی راجع به ملزومات کار در بخش سرطان به آنها داده نشده بود. پانسمان آنژیوکت به موقع عوض نمی شد و زمانی هم که عوض میشد پرستار دستکش به دست نداشت.
من بارها برای تغییر بیمارستان محسن تلاش کردم و حتی با یکی از بستگانمان هم که فوق تخصص یکی از شاخههای پزشکی است، موضوع را مطرح کردم. او هم با پزشک محسن در تماس بود، اما متاسفانه دکتر رضوی میگفت چون بیمار دست خورده و آنژیوکت قلبی دارد، پزشک دیگری مسئولیت وی را قبول نخواهد کرد. جالب اینجاست که خود محسن هم دیگر به بیمارستان اعتماد نداشت و خود در عین بیماری و ضعف مجبور به چک کردن دائم قرصها و مراحل درمان خود بود ولی با این حال از من خواسته بود که شماره پرستاران را بگیرم تا پس از بهبودی به آنها کادو بدهد و از همه شان قدردانی کند!
نقطه عطف بحرانی شدن حال بیمار زمانی بود که متوجه شدیم پزشک معالج (دکتر م.ر) به کشورقبرس رفته و یک خانم دکتر جایگزین، تعیین کرده تا به بیماران بخش سر بزند. جالب اینجاست که حتی زمانی که دکتر به محسن سر میزد ما چیزی جز یک سلام و احوال پرسی کوتاه از او نمی دیدیم. در مجموع، رفتار کلی تیم پرستاری و پزشکان به صورتی بود که گویی محسن را مرده فرض میکردند و حتی دو بار یکی از پرستاران به من گفته بود که آیا میدانی هیچ امیدی به برادرت نیست! پدرم که خود مراحل درمان سرطان خون را در بیمارستان رسالت تهران پشت سرگذاشته و از شرایط بیماری، نحوه درمان و رفتار پزشکی تیم پرستاری و پزشکان اطلاع کامل دارد، با شنیدن خبر سفرهای خارج از کشورپزشک معالج که دوبار هم در طول درمان بیماران بخش سرطان اتفاق افتاد، بیمارستان و بالخصوص پزشک مربوطه را به بی توجهی، سهل انگاری و اهمال در وظایف انسانی متهم کرد و دکتر را مقصر اصلی مرگ پسرش میداند.
بی توجهی پزشک به روند عفونی شدن آنژیوکت قلبی، خود یکی از علل اصلی وخیم شدن شرایط عمومی بود که منجر به عمل شتابزده برای خروج آن از بدن در آخرین روز زندگی محسن شد. این کار باعث خونریزی ریه شد و در نتیجه او را شتابزده به بخش آی سی یو بردند. این اتفاق در نهایت طی 4 ساعت به مرگ او انجامید.
وی در پایان گفت: این روزها همگی در این اندیشه ایم که شاید اگر محسن در آن بیمارستان بستری نمیشد و تحت شیمی درمانی قرار نمیگرفت، اکنون زنده و در میان ما بود.
نظر شما