به گزارش خبرنگار مهر، در سحرهاي ماه مبارك رمضاني كه در آن قرار داريم ديگر شاهد صداي سحرخواني از بلندگوهاي مساجد نيستيم. زياد دور نيست سحرهايي كه ساعتي قبل از اذان صبح بلندگوي مسجد سحرخواني پخش ميكرد و ما هم در منزلمان با آن همخواني ميكرديم.
اما طي چند سال اخير با وجود اعتراضات مردم صداي بلندگوهاي مساجد كم و كمتر شد تا جايي كه ديگر هيچ صدايي از بلندگوهاي مساجد در سحرهاي ماه رمضان پخش نميشود. اين در حالي است كه مردمي كه چند دهه پيش زندگي ميكردند آرزوي امكانات امروزي را داشتند و در اين ميان در سحرهاي ماه رمضان در برخي آباديها يك نفر براي بيدار كردن ديگر اهالي، ناامني را به جان ميخريد و نيمههاي شب بر روي طبل ميزد تا ديگران را بيدار كند.
روي بشكه ميزدم تا مردم بيدار شوند و سحري بخورند. قديما مردم سحرها خواب ميافتادند. راديوي كوچكي داشتم كه از روي آن وقت اذان و سحرخواني را متوجه ميشدم. بلند ميشدم و با زدن روي بشكه، مردم را بيدار ميكردم.اين صحبتهاي حاج اكبر است؛ پيرمردي 90-80ساله كه در سحرهاي دوران جوانياش، بشكهاي را در كوچه پس كوچههاي محل زندگياش ميغلطانده و با چوب بر آن ميزده تا از صداي آن مردم بيدار شوند.
طبل زدن براي بيدار كردن مردم را خدا به دلم انداخت
او از انگيزهاش براي شروع اين كار ميگويد: «كارگر بودم. مسجد صاحبالزمان( عج) سيرجان را ميساختيم، من ميديدم كه مسجد صاحبالزمان( عج) بلندگو دارد و صداي سحرخواني از مسجد پخش ميشود تا هر كس كه ميخواهد روزه بگيرد، بيدار شود. اما در روستايي كه من زندگي ميكردم مسجدي وجود نداشت. حتي برق هم نبود. آن زمانها مردم بيشتر اوقات سحرها خواب ميافتادند. روزي به دلم افتاد كه طبلي بخرم و با آن مردم را بيدار كنم پس به بازار رفتم و طبل محكمي خريدم و از آن روز، سحرها در كوچهها ميچرخيدم و طبل ميزدم.
حاج اكبر در ادامه صحبتهايش ميگويد: تا انتهاي آبادي ميرفتم و وقتي مطمئن ميشدم كه همه مردم آبادي بيدار شدهاند، روي يک تل بلندي ميايستادم و باز طبل مي زدم تا مردم آباديهاي اطراف هم بيدار شوند. آن قدر مردم به اين صدا عادت كرده بودند كه اگر شبي طبل نميزدم، پيغام ميدادند كه سحر بيدار نشديم و بدون سحري روزه گرفتهايم، چرا طبل نزدي؟
حاج اكبر از شب زندهداري در شبهاي قدر ميگويد: هر سه شب قدر ماه رمضان، ساعت 10-9 شب پياده به طرف مسجد صاحبالزمان حركت ميكردم و در طول راه شروع ميكردم به طبل زدن. در طول راه مردان آبادي با صداي طبل براي مراسم احيا مرا تا مسجد صاحبالزمان همراهي ميكردند، عدهاي با دوچرخه ميآمدند و عدهاي هم پياده و هنگام سحر همه با هم، به روستا برميگشتيم.
به عقيده حاج اكبر؛ بيدار كردن مردم براي روزه گرفتن در سحرهاي رمضان، لذت خاصي داشت و اين كار را خدا به دلش انداخته بود. حاج اكبر اين كار را ادامه داد تا زماني كه انقلاب شد.
او ميگويد: يكي دو سال بعد از انقلاب بود كه پسر مرحومم عباس، بلندگويي خريد و از آن پس صداي سحر خواني راديو را از بلندگو پخش ميكرديم و اين شد حسن ختام كارم.
حاج اكبر گلزاري به خاطر اين كار خيرش در روستاي خرمآباد محل زندگياش به "شيخ" معروف است. او هماكنون دوران بازنشستگياش را ميگذراند.
قديم الايام طبل زدن در هنگام سحر نه تنها در خرم آباد بلكه در بسياري از روستاهاي ديگر رايج بوده است. در ادامه گزارش ما توانستيم با خانواده دو تن از طبالهايي كه اينك در قيد حيات نيستند صحبت كنيم.
طبالي كه حكم كدخدا داشت
در محمودآباد شخصي به نام اصغر محمودآبادي معروف به " اصغر نصرالله" و در مكيآباد حسين عربي مكيآبادي معروف به" حسين نجفقلي".
غلامحسين محمودآبادي، تنها پسر مرحوم اصغر محمودآبادي از پدرش چنين ميگويد: پدرم خادم امام حسين( ع) بود و هميشه در خانهاش به روي فقرا باز بود. فقيران براي پدرم، حكم استوار و كدخدا و ساير سرمايهداران محمودآبادي را داشتند. او كارگربود و هر پولي كه از كارگري در ميآورد خرج مردم ميكرد.
راه پدر را ادامه ميدهيم
پسر مرحوم محمودآبادي ميگويد: بعد از فوت پدرم، من طبل پدرم را كنار نگذاشتم. حدود 10 سال سحرها در كوچهها مانند پدرم طبل ميزدم. تا مدتي پيش هم روي پشت بام ميرفتم و آنجا طبل زدم. ولي بعد از آن تصميم گرفتم كه فقط دهه عاشورا با طبل پدرم اين راه را ادامه دهم. به پسرم هم گفتهام كه بعد از من وظيفه توست كه راه پدرم را ادامه بدهي.
به گفته غلامحسين، پدرش 20 سال پيش در روز نيمه شعبان دعوت حق را لبيك گفت.
طبال سالهاي پيش محله مكيآباد سيرجان
اما در محلهي مكيآباد مرحوم حسين عربي مكي آبادي معروف به" حسين نجفقلي" طبال سحرهاي ماه مبارك بوده است.
دختر مرحوم ميگويد: پدرم عاشق حضرت علي(ع) بود و همين باعث شده بود كه سحرهاي ماه رمضان، طبل بزند. گاهي همسايهها به او مي گفتند كه براي بيدار كردنشان حتي در خانههايشان در بزند و آنها را بيدار كند.
به گفته دختر اين خانواده، پدر 30سال در كوچه پس كوچه هاي تنگ و تاريك مكيآباد ميچرخيده و براي بيدار كردن هممحليهايش طبل ميزده و دشتي ميخوانده است. او كه در كورهپزخانه كار ميكرده است در درآمد اندكش فقرا را نيز سهيم ميكرده است.
او نيز پنج سال پيش شب جمعه مقارن با شب 21 ماه رمضان دعوت حق را لبيك گفت و به ديدار حق شتافت.
امروزه يكرنگي و معنويت كم رنگ شده است
اين افراد تعداد اندكي بودند از كساني كه با تحمل سختيها؛ سرما و تاريكي و ناامني در نيمههاي شب، اين راه را ادامه دادند تا براي رفاه معنوي مردم كاري كرده باشند امروز عليرغم اين پيشرفتها؛ وجود برق، مسجد، بلندگو، راديو و هزاران امكانات ديگر كه شايد گذشتگان آرزوي وجود يكي از اينها را داشتند، شاهد اين هستيم كه ديگر صداي سحرخواني از مساجد محل به گوش نميرسد، نه تنها از مسجد محل ما، بلكه هيچ مسجد ديگري.
سالهاي قبل صداي سحرخواني به سحرهاي ماه رمضان صفايي خاص ميداد، آن زمان صداي سحر خواني تا اتمام نماز جماعت صبح ادامه پيدا ميكرد. اما امروز گوشيهاي موبايل، تايمرهاي تلويزيون، زنگ تلفن و خيلي چيزهاي ديگر جاي آن صفا و صميميت و معنويت را گرفته است. امروز ديگر نه خبري از سحرخواني پشت بلندگو هست و نه خبري از طبل حاج اكبر و نجف قلي و اصغر نصرالله و...
حالا ديگر صفا، يكرنگي و معنويت كم رنگ شده است. درست مثل همه چيزهاي ديگري كه رنگ باخته اند...
.................................
گزارش: لیلا گلزاری
نظر شما