به گزارش خبرگزاری مهر، حق از نظر اهل لغت به معناي ثبوت و اثبات است و در بيان علمای فقه به دو معنا به كار مي رود يكي معناي خاص و ديگري معناي عام. حق در معناي كلي و عام شامل حكم هم مي شود، اما در معناي خاص تفاوت هايي دارد و اين گونه نيست.
براي درك بهتر معناي حق، تمايز بين حق و تكليف را ذكر مي كنيم. حق در معناي خاص از معاني اضافی است چرا كه براي كسي عليه كس ديگري است. از اين رو در هر حق سه عنصر مداخله دارد: متعلق حق، كسي كه حق به نفع اوست و كسي كه حق عليه اوست و متضرر مي شود و به عبارت ساده تر، كسي كه حق براي اوست و كسي كه حق بر عهده اوست و چيزي كه حق به آن تعلق يافته است.
در مواردي پيش مي آيد كه تشخيص حق و تكليف همواره روشن نيست و در مصاديق حق يا تكليف فرد دچار اشتباه مي شود. اگر جانب حكم و تكليف مراعات شود حق را از او گرفته و اگر جانب حق را گرفته طبعا بار تكليف را از دوش او برداشته ايم. در اين زمينه نظرياتي ابراز گرديده است: عده اي مراجعه به عرف را پيشنهاد كرده اند؛ برخي تمسك به استصحاب كرده اند و اين در صورتي است كه حالت سابقه اي وجود داشته باشد.؛ عده اي گفته اند حق بودن محتاج دليل است پس بايد جانب حكم را ترجيح داد و عده اي نيز جانب حق را گرفته اند هر چند در آن دچار ترديد و شك شده اند.
مبناي عقلي در مورد احكام و تكاليف قبح عقاب بلا بيان و مبناي برائت شرعي، حديث رفع نبوي است. شارع مقدس اموري را از دوش امت برداشته و در مورد آنها بار تكليف و مسئوليت را از عهده امت مرتفع نموده است، اموري چون اضطرار، اكراه، اجبار، نسيان، جهل و... بنابر اين هر حقي ملازمه با حكم يا تكليف دارد، يعني به طور حتم در مقابل آن حكم يا تكليفي حضور خواهد داشت و ليكن هر حكمي ملازمه با حق ندارد.
حضرت علي(ع) در نهج البلاغه مي فرمايند: فرزند را بر پدر و پدر را بر فرزند حقي است حق پدر بر فرزند اين است كه او در هر چيزي جز در معصيت خداوند اطاعت كند و حق فرزند بر پدر اين است كه نام و ادبش را نيكو بنهد و قرآن را به او بياموزد. و اگر پدر بر فرزند حق حرمت و احترام دارد فرزند مكلف به رعايت احترام اوست و اگر فرزند بر پدر حق نفقه دارد، پدر مكلف به پرداختن نفقه براي اوست.
در اين روش و اسلوب رابطه متقابل تكليف و حق آشكار و روشن شده است چراكه در مقابل حق پدر،فرزند مكلف شده و در مقابل حق فرزند،پدر مكلف گرديده است اگر در برابرحقوقي كه براي فرزند بر پدر نهاده شده يا در مقابل حقوقي كه براي پدر بر فرزند نهاده شده تكليفي نباشد جعل حق بي معني و حقوق بي محتوا و بيهوده است.
بنابراين نسبت ميان حق و تكليف عموم و خصوص مطلق است چرا كه دايره حكم و تكليف، از دايره حق وسيع تر است. به طور مثال نماز و روزه از تكاليفند و لازم نيست كه در مقابل اين احكام حقي باشد، ولي در مقابل حقوق زن و شوهر بر يكديگر و حقوق متقابل پدر و مادر و فرزند حقوقي است كه در ايقاعات و معاملات، ارث، ديات و قصاص و... پديد مي آيد، تكاليف هم هستند و الا براي حقوق ارزش و اعتباري نخواهد بود.
اما از ويژگي هاي انسان سكولار شده امروز اين است كه گذشته و گذشتگان را تخطئه كرده و حتي سخن درست و صواب آنان را خدشه دار مي سازد و هر كس سخن پيشينيان را به ديده احترام بنگرد هر چند از روي تحقيق باشد به او لقب موهن متحجر و سنتي را مي دهد و هر كس كه خود را بريده از گذشته قلمداد كند و باورهاي آنها را ولو به حق باشد زير تيرهاي سوال و ترديد قرار دهد انسان مدرن لقب مي دهد.انسان سكولار هر كس را كه نوگرا نباشد، سنتي و به اصطلاح عقب افتاده و وامانده از كاروان ترقي و اسير ارتجاع مي شمرد.
انسان سكولار بر اين باور است كه در عرصه طبيعت اجتماع، اقتصاد و روابط فيمابين بشري بايد دست به رازگشايي زد تا تواناتر گرديد. او انسان سنت گرا را اهل چون و چرا نمي داند. او برخلاف انسان مدرن است كه نه مي گويد پرخاش مي كند و خرده مي گيرد. تفاوت ديگر انسان سكولار با انسان سنتي در مسئله حق و تكليف است. از نظر او انسان سنتي يكسره حق گريز و تكليف گراست. او براي خود حقي قائل نيست و اصولا انسان سنتي يعني انسان مكلف، يعني انساني كه هميشه گوش به فرمان دارد و همواره براي اجراي آن در حال آماده باش به سر مي برد.
انسان سكولار خود را تافته جدا بافته مي داند، او از تكليف گريزان است او خود را محق مي داند نه مكلف. او سر بر فرمان پيامبران سكولار نهاده و با قبول اين تكليف، رشته همه تكاليف را پاره كرده است. انسان سكولار نياكان خود را آدم هاي محروم، عقب افتاده و بدبختي مي داند كه در اسارت تكليف قرار گرفته و شعارهايش با صداي رسا عليه تكليف و تكليف گرايي است. انسان سكولار جامه تكليف را بر تن پاره كرده و فاتحه تكاليف را خوانده و جشن محق بودن به راه انداخته است.
نظر شما