به گزارش خبرگزاری مهر، تصوير دين از انسان، تصوير يك انسان دو بعدي است و نه چهره يك انسان تك بعدي. در ديدگاه دين الهي، انسان سعادتمند و خوشبخت انساني است كه هم محق باشد و هم مكلف. انسان فاقد تكليف، ديگر انسان نيست بلكه به مانند يك حيوان است، چرا كه حيوانات مكلف نيستند و رها و آزاد از هر قيد و محدوديت و ممنوعيتي هستند، به همين دليل شايستگي و لياقت تكليف را هم ندارند.
دین بشر را بدين سبب مكلف مي داند كه داراي قوه مدركه و قوه استنباط است. در قرآن آمده است؛ انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتليه فجعلناه سميعا بصيرا انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا؛ ما انسان را از نطفه اي آميخته آفريديم كه با تكليف امتحانش كنيم و به همين جهت او را شنواي بينا و آگاه ساختيم و راه را به او نشان داديم خواه شاكر و خواه كفور باشد.
تكليف، تكريم به انسان است نه توهين به او. تكلف ابزار و وسيله مي خواهد. ابزار تكليف عقل و آزادي است. اگر خداوند سبحان بشر را مكلف نموده به دليل بهره مندي انسان از نعمت عقل، خرد، انديشه، آزادي و اختيار اوست. نعمت آزادي و انديشه و عقل با رحمت تكليف همجوار و همراه است. تكليف بيداري و آگاهي است نه ذلت و خواري. تكليف،شور و هيجان و حرارت است نه رخوت و جهل و نخوت. تكليف جمع خواهي و نوع دوستي است نه انفراد و وحشت و اعتزال.
بشر اگر محق نباشد،بي ثمر و بي ارزش است. اكثر تكاليف در بستر و زمينه محق بودن انسان طراحي و ترسيم شده اند. همه تكاليف در بستر محق بودن طراحي شده اند، اعم از محق بودن انسان يا خداوند. حتي مي توان در خصوص حق و تكليف از اين هم فراتر رفت. مگر حيوانان بر ما حق ندارند؟ مگر نه اين است كه صاحب موظف است كه غذا و آب و....را كه در ملك اوست تامين كند؟ پس هيچ تكليفي جز در زمينه حق ظهور نمي يابد و جعل نگرديده است.
در كتب فقهي از حق الله و حق الناس سخن به ميان مي آورند. پس معلوم مي شود كه خداوند نيز به لحاظ مقام ربوبيت خود بر انسان حقوقي دارد، متقابلا انسان نيز بر خداوند حقوقي دارد. پس فقها نيز درباره حق و تكليف رويكرد نويني را گشوده و همه جا حق و تكليف را به موازات هم پيش برده اند.
آثار مترتب بر حق الله نيز هر يك تحت شرايطي خاص معنايي متفاوت از يكديگر دارند. بدين لحاظ كه اگر كسي آن را زير پا بگذارد، گاهي فقط از او توبه انتظار مي رود و طلب مي شود مانند ترك نماز عيد؛و بعضي وقت ها علاوه بر انابه و اظهار ندامت و پشيماني، قضا هم لازم دارد مانند ترك نمازهاي واجب و گاهي علاوه بر توبه و قضا كفاره هم لازم است مانند افطار عمدي و بدون عذر روزه و اجب ماه رمضان و گاهي توبه و كفاره لازم است و ممكن است مانند برخي از تخلفاتي كه شخص مجرم مرتكب مي شود، توبه و حد نيز لازم باشد مانند زنا و يا شرب خمر و غيره.
آثار مترتب بر حق الناس گاهي پرداخت خسارت و گاهي ديه و گاهي قصاص است. در مورد حق الناس تنها انساني كه صاحب حق است مي تواند گذشت كند نه ديگري و در مورد حق الله تنها خداست كه مي تواند عفو نمايد و ببخشد. اگر با مقياس فوق پيش برويم تمام تكاليف عبادي كه عمدتا خارج از شمول حقوق اند نيز در زمره حقوق به شمار مي روند.
در مورد نصرت مومنان و روزي جنبندگان، حق از آن مخلوق و تكليف از آن خالق است. هر چند واژه تكليف درباره خداوند دشوار مي نمايد.مگر مي توان خداوند را مكلف كرد؟ البته كه خير،و ليكن اين مطلب لازمه كلام خود اوست.اگر او به مخلوق حقي داده،پس خود را نسبت به اداي آن حق ملزم دانسته و اين الزام،مطابق حكمت و مصلحت بيني خود اوست،نه اينكه ما خواسته باشيم براي خداوند تعيين تكليف كنيم.
در كتب اصولي، انديشمندان اين علم مطالبي شبيه همين موضوع را تحت عنوان"مستقلات عقليه" ذكر كرده اند. مخالفان حسن و قبح عقلي مي گويند لازمه حكم عقل به حسن و قبح، تعيين تكليف براي خداست حال آنكه مخلوق نمي تواند براي خالق تعيين تكليف كند. اما در پاسخ بايد گفت كه به هيچ و جه عقل نمي خواهد براي خداوند تعيين و تكليف كند. كار عقل عملي همانند عقل نظري است. اگر عقل نظري بر رابطه ضرورت ميان دو پديده حكم مي كند،در مقابل خداوند قيام نكرده و نمي خواهد خداوند را ملزم كند كه حتما بايد پديده دوم را بر پديده اول ملزم و مترتب كني و اگر مترتب نشوند از حكم من تخطي و تخلف كرده اي، بلكه عقل اين رابطه ها را با شناختي كه از نظام دقيق و حكيمانه آفرينش دارد كشف مي كند و هرگز كاشف روابط بر كرسي الزام و صدور فرمان ننشسته است.
همين گونه است اگر عقل عملي حكم مي دهد به اينكه ميان اين فعل و حسن و يا قبح رابطه ضروري برقرار است. در اينجا منظورش مكلف كردن خداوند نيست، بلكه مي خواهد بگويد من با شناختي كه از نظام خير و مصلحت دارم، چنين رابطه اي را كشف كرده ام و البته خداوند حكيم به مقتضاي حكمت بيكرانش از اين رابطه ها تخلف نمي ورزد، چرا كه ارتكاب قبيح يا ناشي از جهل است يا ناشي از نياز و احتياج و او از جهل و احتياج منزه است.پس چرا مرتكب امر قبيح شود.
نظر شما