پیام‌نما

وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا * * * و حقّ خویشاوندان و حقّ تهیدست و از راه مانده را بپرداز، و هیچ گونه اسراف و ولخرجی مکن.* * * ز مسكين بكن دستگيرى تو چند / بده حق ابن السبيل نژند

۲۱ شهریور ۱۳۹۲، ۱۱:۱۱

واژه "خدا" در فلسفه اسلامی/ واجب بالذات مترداف با "اله" است

واژه "خدا" در فلسفه اسلامی/ واجب بالذات مترداف با "اله" است

واژه "خدا" به ندرت در متون فلسفه اسلامي به كار رفته، اما وجود "واجب بالذات" و بررسي صفات و افعال او برابر با اثبات خدا و بررسي صفات و افعال او است.

به گزارش خبرگزاری مهر، واژه "اله"يا "خدا" به ندرت در متون اصلي فلسفه اسلامي به كار رفته است. مع الوصف، با اندكي تفحص، مي توان يقين كرد كه در اين متون فيلسوفان واژه "واجب بالذات" را مترادف با واژه"خدا" با"اله" منظور داشته اند. پس از ديدگاه فلسفي اثبات وجود واجب بالذات و بررسي صفات و افعال او برابر است با اثبات خدا و بررسي صفات و افعال او. طبعا از اين ديدگاه، هر برهاني كه به طور مستقيم يا غير مستقيم، وجود واجب بالذات را ثابت كند برهان اثبات و ود خداوند به شمار مي آيد.

براهين فلسفي دال بر وجود بالذات دو دسته اند؛ دسته اي كه نتيجه آنها گزاره "واجب بالذات موجود است" مي باشد. به عبارت ديگر، دسته اي كه به گزاره"واجب بالذات موجود است منتهي مي شوند، مانند برهان"امكان و وجوب" و برهان ابن سينا.ا ين دسته از براهين مستقيما و جود واجب بالذات را ثابت مي كنند. دسته اي دیگر كه به يكي از پنج گزاره "شي غير معلول وجود دارد" يا علت نخستين وجود دارد يا موجود مستقل وجود دارد يا كمال مطلق وجود دارد يا موجود بي نهايت و جود دارد منتهي مي شوند. آشكار است كه اين براهين مستقيما و جود واجب بالذات را ثابت نمي كنند، زيرا نتيجه آنها گزاره"واجب بالذات موجود است نيست، بلكه مستقيما وجود"شي غير معلول يا"علت نخستين"يا"موجود مستقل"يا"كامل مطلق" و يا موجود بي نهايت را ثابت مي كنند.

با اين حال، همين براهين به طور غير مستقيم وجود واجب بالذات را ثابت مي كنند، به راحتي مي توان ثابت كرد كه هر يك از اموري كه براهين مذكور اثبات مي كنند واجب بالذات است. آشكار است كه اين دسته از براهين نيز بر هان اثبات وجود خداوندند، زيرا وجود شيئي را ثابت مي كنند كه آن شي لامحاله واجب بالذات است و از ديدگاه فلسفي واجب بالذات همان خداوند است. حاصل اينكه هر برهاني كه وجود واجب بالذات يا شي غير معلول يا علت نخستين يا موجود مستقل يا كامل مطلق يا موجود بي نهايت را ثابت كند بر هان فلسفي بر اثبات وجود خداوند است.

مي توان دريافت كه در فلسفه واژه"اله" يا"خدا"را اصالتا با واژه "واجب بالذات"مترادف مي گيرند و بالتبع آن را به معناي"شي غير معلول"يا "علت نخستين"يا "موجود مستقل" يا "كامل مطلق" و يا"موجود بي نهايت"نيز به كار مي برند، زيرا اين امور نيز واجب بالذات اند؛ به عبارت ديگر، از ديدگاه فيلسوف واژه "اله"يا "خدا" اولا و بالذات به معناي واجب بالذات است و ثانيا و بالتبع به معناي امور مذكور، چرا كه اين امور نيز لامحاله همان واجب بالذات اند و لاغير. اين نكته ايجاب مي كند كه ما اصطلاحات فوق را توضيح دهيم و در ضمن نشان دهيم كه هر يك از امور مذكور واجب بالذات است.

واجب بالذات
مقصود از واجب بالذات چيزي است كه خودش صرف نظر از هر غيري ضروري الوجود باشد، چيزي كه ذاتا و خود بخود ضروري است موجود باشد، به عبارت ديگر، چيزي كه ذاتا و خود بخود محال است معدوم باشد، معدوم بودنش نوعي تناقض است، در مقابل ممكن بالذات كه چيزي است كه خود به خود نه ضروري است كه موجود باشد و نه ضروري است كه معدوم باشد و طبعا هم مي تواند موجود باشد و هم مي تواند معدوم باشد و نيز درمقابل ممتنع بالذات،كه خودش صرف نظر از هر غيري ضروري العدم است؛يعني ذاتا و خود به خود ضروري است كه معدوم باشد و محال است كه موجود باشد؛به عبارت ديگر موجود بودنش نوعي تناقض است.پس در يك كلام، واجب بالذات يعني چيزي كه عدمش معدوم بودنش تناقض است.

شي غير معلول
مقصود از معلول چيزي است كه براي موجود بودن به شي ديگري به نام علت نيازمند است، پس شي غير معلول يعني شيي كه براي موجود بودن به ديگري نيازمند نيست بلكه خود به خود موجود است. با توجه به اينكه فقط ممكن بالذات است كه نيازمند علت، يعني معلول است مي توان نتيجه گرفت كه واجب بالذات غير معلول است، زيرا واجب بالذات محال است ممكن بالذات باشد. همچنين مي توان نتيجه گرفت كه اگر شيئي وجود داشته باشد كه غير معلول باشد ضرورتا اين شيئ واجب بالذات است،زيرا در غير اين صورت ممكن بالذات و نيازمند علت است در حالي كه غير معلول و بي نياز از علت فرض شده بود و اين تناقض است. پس هر واجب بالذاتي غير معلول و هر غير معلولي واجب بالذات است.

علت نخستين
اصطلاح"علت نخستين"در فلسفه به معناي اولين حلقه در سلسله علي معلولي است. سلسله اي كه حلقه هاي آن ترتيب علي معلولي دارند، به طوري كه در آن هر علتي پيش از معلول خود و هر معلولي پس از علت خويش است در اين سلسله اگرحلقه اي فقط معلول باشد و علت چيزي چيزي نباشد آخرين حلقه است و در مقابل اگر حلقه اي فقط علت باشد و معلول چيزي نباشد نخستين يا اولين حلقه است. پس واژه نخستين در اينجا مترادف با غير معلول است و طبعا مقصود از علت نخستين شيئي است كه علت ساير اشياست و خود معلول چيزي نيست. با توجه به اينكه علت نخستين غير معلول است و هر غير معلولي هم واجب بالذات است، مي توان نتيجه گرفت كه علت نخستين هم واجب بالذات است.

موجود مستقل
مستقل موجودي است كه به هيچ نحو نيازي از هيچ جهتي به هيچ شيئي ندارد عين بي نيازي است و براي آن مرتبط اليهي متصور نيست.

كامل مطلق
مقصود از كامل مطلق موجودي است كه كاملتر از آن امكان پذير نيست براي اينكه موجودي كامل مطلق باشد داراي دو خصوصيت باشد؛ هر وصف كمالي را واجد باشد،يعني واجد كل باشد. دوم نه خودش و نه اوصافش مشروط به هيچ شرطي نباشد يعني مطلق باشد.

موجود بي نهايت
مقصود از موجود بي نهايت موجودي است كه هيچ حدي ندارد. هر موجودي كه داراي حد است تا آن حد موجود است و در ماوراي آن حد معدوم است؛به عبارت ديگر، براي هر موجود محدودي ماورايي متصور است كه در آن معدوم است. طبعا براي موجود بي نهايت، كه هيچ حدي ندارد ماورايي متصور نيست كه در آن معدوم باشد.

کد خبر 2133898

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha