اندیشه و تفکر راه است برای نیل به حق و حقیقت. بنابراین، ارتباط وثیقی بین آزاد اندیشی و حقیقت خواهی هست. آزاداندیشی مقتضی بهرهگیری از راه هایی است که به حقیقت منتهی می شود و طرد و رفض موانعی که در راه رسیدن به حقیقت وجود دارد. آزاد اندیشی کیمیای نایابی است. آزاد اندیش کسی است که جز حقیقت دغدغه دیگری ندارد. رها از تعصبات و خودمحوری است. یکی از علائم فرد آزاداندیش این است که از انتقاد از خود استقبال می کند و با منتقد منصف برخورد مثبت می کند و از منتقدی که نقد منطقی و منصفانه از تفکر او کرده و ضعفهایش را نشادن داده است سپاسگزاری می کند.
متأسفانه چنین کسانی را به سختی می توان یافت. در این قضیه بین دیندار و دین گریز و تجددگرا و سنتی هم فرقی نیست. نوع تعصبات و متعلقشان فرق می کند، نه اصلش. به عنوان نمونه بنده از سنخها و صنفهای گوناگون نقد کرده ام، اما مواجهه مناسبی با نقد ندیده ام. نقدهایی هم که کرده ام به اعتراف کسانی که دیده اند منطقی و همراه با احترام بوده است، اما ندیدم کسی از این نقدها خرسند شود. این ادعای بنده آزمون پذیر و قابل ارزیابی است. معمولا از نظر نقد شونده منتقد یا جاهل است یا مغرض یا هر دو.
این یک مشکل عمیق فرهنگی، اخلاقی و تربیتی است که ریشه در تاریخ ما دارد و عوامل مختلف فردی و اجتماعی دارد. انسان به طور غریزی خودخواه و خودمحور است. وقتی انسان به قدرت و شهرت می رسد اعم از قدرت سیاسی یا نفوذ دینی یا هر نوع قدرت دیگر این غریزه قوی تر میگردد و میدان عمل گسترده تری پیدا می کند. تنها با آموزش و پرورش، تعلیم و تمرین و حاکمیت قانون می توان خودخواهی را مدیریت و مهار کرد. جایی که قدرت منطق ضعیف باشد منطق قدرت حرف اول رامی زند. بی شک یک عامل مهم در این زمینه حاکمیت نظامهای استبدادی در طول تاریخ ما بوده است، اما این امر تدریجا به صورت یک فرهنگ درآمده است که حتی با سرنگونی نظام استبدادی همچنان باقی است.
از مهمترین ویژگیهای روشنفکر راستین آزاداندیشی است و چون آزاداندیشی کیمیاست روشنفکر راستین هم بشرح ایضا. روشنفکری به ادا و اطوار و طرح مباحث مدرن و پست مدرن و ساز مخالف نواختن نیست. شاخصه اصلی روشنفکری راستین حقیقت خواهی و حقیقت و جویی است و لازمه حقیقت جویی آزاداندیشی است.
تولید علم در برخی از حوزه ها ارتباط زیادی به آزاد اندیشی به مفهومی که ما در نظر داریم ندارد. در بسیاری از موارد انگیزه تولید علم، رفع نیاز و سودجوئی و نیل به قدرت است، چنانکه در بسیاری از علومی که به تکنولوژی و قدرت منتهی می شود چنین است. اما در حوزه های علوم دینی، فلسفی و بخش هایی از علوم انسانی و اجتماعی که با باورها و ارزشها و دلبستگی ها پیوند دارد بدون آزاداندیشی یا علمی تولید نخواهد شد و یا روند تولید علم بسیار کند خواهد بود. در هر حال آزاد اندیشی در هر حوزه ای به تسریع رشد تولید علم کمک می کند.
موانع آزاد اندیشی را می توان به دو دسته درونی و بیرونی تقسیم کرد. موانع اجتماعی و سیاسی از سنخ موانع بیرونی هستند و موانع فکری و اخلاقی موانع درونی هستند. هر دو مانع در منع آزاد اندیشی مؤثرند. گاهی قدرت بیرونی اعم از حاکمیت، گروه های فشار و جامعه مخالف نشر یک اندیشه است و گاه مانع در درون فرد است. عوامل بیرونی به معنای دقیق کلمه و بطور مستقیم نمی توانند مانع آزاد اندیشی باشند، چرا که اندیشه در خلوت ذهن افراد جریان دارد و کسی نمی تواند مانع آن باشد. این عوامل می توانند از نشر و اظهار اندیشه ممانعت کنند که بطور غیر مستقیم در منع اندیشه مؤثر است. اگر با نشر و اظهار اندیشه ای مخالفت شود و اندیشه مجال بروز پیدا نکند تا حد زیادی زمینه و انگیزه اندیشیدن هم از بین می رود. اماآزاد اندیش واقعی که یکی از ویژگی هایش شجاعت است تسلیم اینگونه شرایط هم نمی شود.
اما مهمتر از موانع بیرونی موانع درونی است. موانع درونی نه تنها مانع نشر و اظهار اندیشه می شوند، بلکه قبل از آن مانع اندیشیدن می شوند. مهمترین موانع درونی عبارتند از موانع اخلاقی، تربیتی و اعتقادی. موانع اخلاقی و روانی مثل علایق، منافع، ترس، تعصب، تقلید، بدبینی و خوشبینی موجب خود سانسوری و انسداد تفکر می شوند؛ چنانکه موانع فکری و اعتقادی نیز راه تفکر را می بندند. جامعه ما دچار هر دو دسته از موانع است. جریانی در جامعه ما هست که بنام دین با تفکر عقلی سر ستیز دارد و تفکر آزاد و مستقل را امری شیطانی می داند. جریان هایی هست که هر نوع علمی که ریشه در کتاب و سنت نداشته باشد را باطل و مردود می دانند و آموختن علم از غیر مسلمانان و حتی غیر شیعیان را نامجاز می دانند. کسانی همه علوم و اندیشه های جدید را محصول ولایت ابلیس و یکسره باطل می دانند.
اینها حتی فلسفه، منطق، عرفان و کلام اسلامی را هم به دلیل ارتباطی که از جهت تاریخی با تفکر یونانی دارد پوچ و کفرآمیز می دانند. جمعی ادبیات غنی و عرفانی فارسی که در جهان بی نظیر و مایه مباهات ایرانی هاست را مشتی اباطیل می دانند و امثال حافظ و مولوی را تفسیق و تکفیر می کنند. با این نوع نگاه و تفکر سخن از آزاد اندیشی راندن آب در هاون کوبیدن است. جمعی دیگر مسحور غرب و دلباخته مکتبهای مختلف غربی و اندیشه های آن سویی هستند و راه نجات و ترقی را دنباله روی و اقتباس بی چون و چرا از آن فرهنگ می دانند. در فلسفه و علوم انسانی و انواع هنر مثل سینما و تئاتر و موسیقی و سبک زندگی، غرب را ایده آل و آرمانشهر خود می دانند. برای این جمع نیز سخن از آزاداندیشی معنایی ندارد.
بعضیها تفکر و اظهار نظر را حق انحصاری خود می دانند و برای دیگران حق تفکر قائل نیستند، به خصوص اگر دیگران به نتیجه ای متفاوت برسند. استبداد به رأی از استبداد سیاسی بدتر بلکه منشأ آن است. ریشه همه این بیماری هم خودخواهی و کوته بینی و گاه تفسیر قشری و متحجرانه از دین است.
غرض القای نگاه بدبینانه و ایجاد یأس نیست، بلکه غرض توجه دادن به مشکلات و موانع و دشواری مقوله ای چون آزاداندیشی است. کسانی که در اندیشه آزاداندیشی هستند باید بدانند که چه گردنه ها و کتلهایی سهمگینی را در پیش رو دارند و چه جهاد عظیمی است شکستن این سدها و دریدن این حجابها و البته همانقدر که سخت و صعب است همانقدر هم شکوهمند و بهجت انگیز و برکت خیز است که «افضل الاعمال احمزها.»
بسیارند کسانی که شعار آزاداندیشی می دهند، اما در عمل بهره ای از آن ندارند. خیلی ها مفهوم آزاداندیشی را ستایش می کنند، اما مصادیقش را برنمی تابند، چنانکه مقولاتی مثل نوآوری و عدالت و حقوق بشر نیز چنین سرنوشتی دارند. کسی از مفهوم عدالت هراسی ندارد و با آن نمی جنگد، اما بسیارند کسانی که از مصداقش می گریزند و حتی زیر پوشش عدالت با واقعیتش می ستیزند. کسانی که امیر المؤمنین (ع) را بخاطر عدالتش خانه نشین و شهید کردند، هیچگاه با واژه و مفهوم عدالت مخالفت نکردند.
اینان دوست دارند به عنوان مدافع آزاد اندیشی شناخته شوند اما بدون اینکه به لوازم آن ملتزم باشند و هزینه ای برای آن بپردازند و به فضیلتی شناخته شوند که از آن برخوردار نیستند. اینها از مصادیق این آیه شریفه اند که می فرماید: و یحبون ان یحمدو بما لم یفعلوا. بنده راهکاری بهتر از آموزش و تربیت سراغ ندارم. برجسته کردن ارزشهایی همچون عقلانیت، حقیقت جویی، سعه صدر، انصاف و نقدپذیری باید در برنامه های تربیتی و اخلاقی ما جایگاه رفیعی داشته باشد. چنانکه گفتیم، آزاداندیشی با مقولاتی چون عدالت و قانون مرتبط است. از اینرو مدیریت جامعه نیز نقش تعیین کننده ای در این زمینه می تواند داشته باشد.*
*برگرفته از مصاحبه دکتر محمد فنایی اشکوری، عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، منتشر شده در فصلنامه علوم انسانی اسلامی «صدرا»، شماره 4 و 5. زمستان 91 و بهار 92.
نظر شما